سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 28 فروردين 1403
    8 شوال 1445
      Tuesday 16 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۲۸ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        یافاطمة الزهرا سلام الله علیها
        ارسال شده توسط

        علی رفیــــعی وردنجانی

        در تاریخ : جمعه ۱۹ بهمن ۱۳۹۷ ۱۹:۱۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۷۱ | نظرات : ۸

         
        بنام خدا
         
        حضرت زهرا (سلام الله علیها) ریحانه نبی(صلوات الله علیه)، همسر علی (علیه السلام) و مادر امامان معصوم (علیهم السلام) است که نقش زیادی در پیشبرد مسیر اسلام و تشیع بر عهده داشت. از مقام و فضایل او نمی‌توان سخن گفت چرا که او دریای بیکران کوثر است و سرانجام در راه حمایت از ولایت و امامت به شهادت رسید . حضرت فاطمه سلام الله علیها نخستین شهید راه ولایت است که در را دفاع از امامت و ولایت جان خود را نثار کرد...
        حضرت زهرا سلام الله علیها مناجات می‌کرد و حضرت علی علیه السلام به او گوش می‌داد. شاید در دیدگان علی قطرات اشک گرد آمده بود که بر رخساره مبارکش سرازیر شود ولی خودداری می‌کرد تا زهرا بیشتر نرنجد؛ به هر حال باید زهرا را تسلی دهد و قلب شکسته‌اش را آرامش بخشد....
        زهرا در حالی که چون شمعی سوزان آب می‌شد و آرام آرام به سوی ابدیت با کوله‌باری از شکوه، ولی با شکوه رهسپار می‌شد، گاهی به حضرت علی علیه السلام می‌نگریست و در رخساره مقدسش غم تنهایی می‌یافت و گاهی به کودکان معصومش - فرزندان رسول خدا صلوات الله علیه و آله  - نگاه می‌کرد و یتیمی زودرس را در سیمای پاکشان مشاهده می‌‌کرد؛ آن‌ها را به خدا می‌سپرد که خدا آنان را بس بود، و چاره‌ای جز فراقِ جانکاه نداشت . 
        اینک دیگر بدن زهرا تاب تحمل آن همه رنج و اندوه را نداشت، و آن‌چنان ضعف بر او چیره شده بود که از درد نمی‌نالید؛ یا این که شاید دمی از روح بلند حضرت محمد صلوات الله در روان قدسی او تابیده بود که او را آرامش بخشد و یاد آردش که : وعده دیدار نزدیک است . 
        و مگر نه پیامبر در واپسین لحظات عمر مبارکش به او روی کرد و گفت : از هجرت من نالان مباش که تو نخستین کسی باشی که به من بپیوندی ! پس حال که ساعاتی چند به دیدار پدر باقی نمانده، جا ندارد که زهرا برنجد و برای علی - بیش از این - از ظلم روزگار گلایه کند! ولی شاید بیشتر به حال علی می‏گریست که پس از او سال‌های زیاد، باید غریب‌وار زندگی کند؛ همو که از صف‌آرایی تمام عدو هراس ندارد و با ضربه‌های ذوالفقارش بینی  منافقین را بر خاک می‌مالد و برق شمشیرش دل شیر ژیان را می‏لرزاند؛ امروز برای نگهداری اسلام چاره‌ای جز سکوت ندارد . « فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی » او با این‌که میراث خود را در دست نااهلان می‌بیند، باید صبر کند تو گویی که استخوان در گلویش گیر کرده است . 
        هان ! وقت هجرت زهرا فرا رسیده و اینک گل زیبای نبوت پژمرده می‌شود. تمام مدت عمرش در این دنیای ستم و زور، هیجده سال است یعنی تازه فروغ جوانی تابیده و گل وجودش شکفته که باید رخت بربندد و غروب کند . 
        هیجده سال است که زهرا در باغ وجود انسانی، همچون گلی خوشبو و مقدس که از نور سرمدی تابشی چون تابش محمد دارد، و از سرشت پاک جاودانه خاتمیت، روانش با عطر محمدی عجین شده است، چنین می‌زیسته و اکنون در عنفوان جوانی و در آغاز زندگانی، زندگی جاودانه را آغاز می‌کند و چون نفس مطمئنه‌ای به سوی پروردگارش با قلبی شکسته ولی آرام باز می‌گردد، او از خدا راضی و خدا از او راضی است، به سوی او می‌رود تا در روز رستاخیز در برابر تمام کائنات، از دشمنانش انتقام بگیرد و دوستان و پیروانش را به سوی بهشت موعود فرا خواند .
        ..............................................................‌.....
        شهادت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها بر تمام مسلمانان و دوستداران معصومین سلام الله علیهم تسلیت باد .
         ........................‌‌........‌‌‌..................‌‌‌‌‌.......‌‌‌‌‌...‌‌‌‌.....

        باز این چه شورش است که در خلق عالم است
        باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
         
        آن لحظه ای که شاعر بیچاره خسته بود
        آن لحظه ای که فاجعه ای نا خجسته بود
        آن لحظه ای که رشته ی خلقت گسسته بود
        آن لحظه ای ای که دست علی نیز بسته بود
        آن لحظه ای که بال کبوتر شکسته بود
        آن لحظه ای که میخ به پهلو نشسته بود
         
        باز این چه شورش است که در خلق عالم است
        باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
         
        آن لحظه ای که قافیه ای تازه جور کرد
        آن لحظه ای که اشک ، غزل را نمور کرد
        آن لحظه ای که میخ به سرعت عبور کرد
        آن لحظه ای که زندگی اش را مرور کرد
        آن لحظه ای که دشمن شیعه غرور کرد
        آن لحظه ای که مادر ما را صبور کرد
         
        باز این چه شورش است که در خلق عالم است
        باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
         
        آن لحظه ای که محتشم آمد کنار او
        آن لحظه ای که گم شده سنگ مزار او
        آن لحظه ای که فصل خزان شد بهار او
        آن لحظه ای که حادثه ای شد دچار او
        آن لحظه ای که رفت ز دستش نگار او
        آن لحظه ای که محسن او بی قرار او
         
        باز این چه شورش است که در خلق عالم است
        باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
         
        آن لحظه ای که قلب تمام جهان گرفت
        آن لحظه ای که حنجره وقت اذان گرفت
        آن لحظه ای که آتش نمرود جان گرفت
        آن لحظه ای که باز دل آسمان گرفت
        آن لحظه ای که مادر ما را نشان گرفت
        آن لحظه ای که عشق علی را جوان گرفت
         
        باز این چه شورش است که در خلق عالم است
        باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
         
        آن لحظه ای که هر غزلی یک قصیده شد
        آن لحظه ای که کوچه به کوچه کشیده شد
        آن لحظه ای که سرو علی قد خمیده شد
        آن لحظه ای که یک گل پژمرده چیده شد
        آن لحظه ای که ساقه ی یاسش بریده شد
        آن لحظه ای که حضرت زهرا شهیده شد
         
        باز این چه شورش است که در خلق عالم است
        باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
         
        آن لحظه ای که ام ابیها پدر نداشت
        آن لحظه ای که سیلی محکم اثر نداشت
        آن لحظه ای که سوره ی کوثر پسر نداشت
        آن لحظه ای که کاش فقط خانه در نداشت
        آن لحظه ای که چلچله ای بال و پر نداشت
        آن لحظه ای که حضرت زهرا سپر نداشت
         
        باز این چه شورش است که در خلق عالم است
        باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
         
        آن لحظه ای که دست مغیره امان نداد
        آن لحظه ای که دود فضا را نشان نداد
        آن لحظه ای که هیچ بلالی اذان نداد
        آن لحظه ای که قافیه بر شعرجان نداد
        آن لحظه ای که باج به آن ناکسان نداد
        آن لحظه ای که دشمن ملعون زمان نداد
         
        باز این چه شورش است که در خلق عالم است
        باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
         
        آن لحظه ها گذشت همین لحظه ها رسید
        دنیا پس از شهادت زهرا خوشی ندید
         
        ........................
        #علی_رفیعی_امید
         
          
                  " تقدیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صلوات "
         
         
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۱۲۶ در تاریخ جمعه ۱۹ بهمن ۱۳۹۷ ۱۹:۱۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0