سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        بوف کورِ صادق جان!
        ارسال شده توسط

        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)

        در تاریخ : دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۰۸:۰۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۷۴ | نظرات : ۲۴

        گفت و گو با عباس پژمان درباره بوف کورِ صادق هدایت، کتابی که پژمان معتقد است تحت تاثیر چند اثر دیگر نوشته شده ولی این موضوع از اهمیت آن نمی کاهد. 

        کوئنتین تارانتینو در جایی گفته است: «در مورد فیلم های من هیچ حد وسطی وجود ندارد؛ یا آن ها را دوست دارند یا از آن ها متنفرند.» مصداق دیگر این گفته تارانتینو را می توان در ادبیات داستانی ما و «بوف کور» صداق هدایت پیدا کرد و این جمله را به آن تسری دارد. به گونه ای که مخاطبان این رمان را می توان به دو دسته تقسیم کرد؛ عده ای به شدت علیه آن موضع می گیرند و عده ای دیگر در له آن داد سخن می دهند و هر دو گروه بعضا با عصبیت در مورد آن حرف می زنند.
         
        در چنین شرایطی بررسی همه جانبه، به دور از غرض ورزی و جانبداری در مورد اثری که سال هاست در مورد آن بحث می شود، کار دشواری است و در گفت و گو با عباس پژمان سعی شده است که به دور از جانبداری و عصبیت نظرگاه هر دو گروه مطرح شود. هرچند گفت و گو در مورد اثری که بعد از گذشت هشتاد سال همچنان هاله ای از ابهام پیرامون آن را فراگرفته است، کار دشواری به نظر می رسد.
         
         

        «بوف کور» از آن دسته آثاری است که نگاه به آن هیچ حد وسطی ندارد و مخاطبان آن به دو دسته تقسیم می شوند؛ عده ای مخالف سرسخت آن هستند و عده ای دیگر با تعصب به جانبداری از آن می پردازند. سوال اولم در مورد چرایی این قضیه است. اساسا چرا چنین اتفاقی برای یک اثر می افتد؟

        این مسئله بیشتر به جهان بینی هدایت بر می گردد که قسمتی از آن در بوف کور هم منعکس شده است. شهرت او و همین طور شهرت خود بوف کور هم به این مسئله دامن می زند. هدایت جهان بینی وقتی به صورت رمان دربیاید، بسیاری از کسانی را که عقاید و تعصبات مذهبی دارند از خودش می راند. جهان بینی هدایت حتی مورد قبول بسیاری از روشنفکران چپ هم نبوده است؛ مخصوصا روشنفکران چپ قبل از انقلاب.

        بسیاری از روشنفکران چپ آن دوران بوف کور را چون اثر نومیدانه ای بود و کسی را تشویق به مبارزه با امریکا و ایادی آن نمی کرد، اثری منحط می دانستند و ردش می کردند. مخصوصا که نویسنده اش هم دائم در فکر خودکشی بود و آخر سر هم خودش را کشت. از نظر آن ها وظیفه هدایت این بود که برود در زندان های شاه و زیر شکنجه بمیرد یا در مبارزات چریکی کشته شود، اما او هیچ امیدی به رستگاری بشر نداشت.

        باری، این مسئله در مورد طرفداران بوف کور هم بیشتر همین جهان بینی است که آن ها را به سوی خود می کشد و اما از این نکته که بگذریم، هنوز یک نکته دیگر هست که می تواند در این مسئله موثر باشد. این هم به آن ابهام مربوط می شود که در بوف کور هست.

        کار هر کسی نیست بوف کور را بخواند و بفهمد این کتاب چه می گوید. بوف کور کتاب بسیار مبهمی است. بسیاری از کسانی که بوف کور را می خوانند، در برابر این ابهام دو جور واکنش نشان می دهند؛ عده ای آن را نشانه ای از عظمت بوف کور می دانند و آن را می ستایند، عده ای دیگر هم آن را بی معنی می دانند یا دست کم چنین ابهامی را در این کتاب بی مورد می بینند. 

        موافقان بر این عقیده اند که این اثر بهترین اثر ادبیات داستانی ایران در تمامی دوره هاست. این نظر به قدری فراگیر شده است که عده ای که بوف کور را نخوانده اند یا نفهمیده اند هم تحت تاثبر آن چنین حکمی صادر می کنند. به نظر شما آیا می توان در میان آثاری که طی این سال ها ذیل عنوان داستان و رمان به معنای مدرن آن منتشر شده است، «بوف کور» را دارای چنین جایگاهی دانست؟

        بوف کور البته مشهورترین و بااهمیت ترین رمان ایران است. برای این که نشانه های این اهمیت و شهرت را می توانیم ببینیم، اما اگر بگوییم بوف کور بهترین رمان ایران است، آن وقت ممکن است نتوانیم این را برای همه ثابت کنیم. چون قبل از هر چیز باید بگوییم بهترین رمان یعنی چه. واقعا بهترین رمان یعنی چه؟
         
        فکر نمی کنم جواب دادن به این سوال چندان ساده یا دست کم چندان سرراست باشد، اما آن جایگاهی که می گویید، من خودم چنان جایگاهی را برای بوف کور قائل هستم. البته فقط از جنبه هنری قضیه. برای اثبات آن هم خیلی دلیل ها دارم. تا حالا دویست صفحه از آن ها را هم نوشته ام. البته بدون این که حتی یک بار گفته باشم بوف کور بهترین رمان ایران است و از این حرف ها. راستش یکی از بدبختی های بزرگ ادبیات امروز ایران همین است.

        این جور حرف ها را اگر یک بار در جای درست به کار ببرند، ده بار در جای غلط استعمال می کنند. من خودم هر جا از این حرف ها بخوانم یا بشنونم، معمولا هیچ تره ای برایشان خرد نمی کنم.
         
         

        بوف کور موجی را راه انداخت که عده ای همچون بهرام صادقی در نوشتن «ملکوت»، عباس معروفی در نوشتن «پیکر فرهاد» و جعفر مدرس صادقی در نوشتن «گاو خونی» خواسته اند این راه را بروند. آیا این موج را باید ماحصل بوف کور دانست یا اقتضای زمانه؟ یعنی اگر بوف کور نوشته نمی شد، چنین آثاری هم به وجود نمی آمد یا حداقل بدین شکل به وجود نمی آمد؟

        این مسئله در دنیای ادبیات و رمان خیلی عادی است. نویسندگان دائم از این کارها می کنند. بله، اگر بوف کور نوشته نمی شد، چنین آثاری هم به وجود نمی آمد. بگذارید این مسئله را اول در مورد خود بوف کور توضیح دهم. هدایت این کتاب را زمانی نوشت که دنیای هنر و ادبیات به شدت تحت تاثیر نظریه ناخودآگاه فروید بود. آن سال ها رمان های زیادی براساس این نظریه نوشته شد. هدایت هم آثار فروید را خوانده بود و نظریه ناخودآگاه او را خوب می شناخت.

        در آن سال هایی هم که بوف کور را نوشت، در فرانسه زندگی می کرد؛ سال هایی که دوران طلایی سوررئالیسم در فرانسه بود و خود این مکتب هم بر مبنای همان نظریه ناخودآگاه فروید به وجود آمده بود. بنابراین در مورد خود بوف کور می شود از «اقتضای زمان» گفت. چرا که در دوران طلایی آن نظریه و این مکتب به وجود آمد.

        با این حال چند تا اثر هم هست که بوف کور با الهام از آن ها یا در نقد آن ها خلق شد. آن اثرها این هاست: «نادیا»ی آندره برتون، «ملوزین» فرانتس هلن، فیلم «دانشجوی پراگ».

        هدایت در بوف کور نظر برتون در مورد زن را به شدت نقد می کند. شواهد این نقدر هم این قدر زیاد و گویاست که جای هیچ شکی را در این مورد باقی نمی گذارد، اما از «ملوزین» و «دانشجوی پراگ» فقط الهام می گیرد. چون آن چیزی که خالقان آن ها در مورد زن می گویند درست همان چیزی است که خود هدایت هم می گفت. البته تصویرهایی هم در بوف کور هست که با الهام از «هملت» و «زمین هرز» و بعضی اثرهای دیگر خلق شده است.

        باری، در مورد خود بوف کور می توان گفت که هم به اقتضای زمان خلق شد و هم تحت تاثیر چند اثر دیگر. اما این رمان هایی که شما اسم بردید در مورد هیچ کدام آن ها از اقتضای زمان نمی شود گفت. همه آن ها در این نیم قرن اخیر نوشته شده اند. در نیم قرن اخیر هم اقتضاهای زمان این مملکت چیزهای دیگری بوده است. این ها همه تحت تاثیر خود بوف کور و شخصیت هدایت به وجود آمده اند.

        این اثر چه ویژگی هایی دارد که موجب ماندگاری و تاثیر آن بر دیگران شده است؟

        بوف کور را نویسنده ای بسیار باهوش و باسواد نوشته است. این نویسنده اولین نویسنده ایرانی است که مثلا «اولیس» جویس را خواند. یا شاید هم اولین ایرانی است که آن را خواند. اولیس هنوز هم که هنوز است به فارسی منتشر نشده است. اصلا من نمی دانم بعد از هدایت چند نویسنده دیگر ایران آن اثر را خواندند.
         
        راستش فهمیدن همان نادیای برتون هم کار هر کسی نیست. چون به زبان بسیار موجزی نوشته شده است. من نادیا را ترجمه کرده ام. یک صد و پنجاه صفحه هم درباره اش نوشته ام. به جرئت می توانم بگویم هدایت این کتاب را خیلی خوب فهمیده بود، اما ماندم جواب این سوال شما را به چه صورت بیان کنم. چون باید خیلی موجز بیان کنم. باری، یکی از این ویژگی ها که شما می گویید همان تاثیر این کتاب بر خواننده است.

        بوف کور خیلی مبهم است، اما خواننده را تحت تاثیر قرار می دهد. این را می گویند امپرسیونیسم و مبنای علمی دارد. اخیرا علم مغز و اعصاب نشان داده است مغز انسان آثار هنری مبهم را می تواند زیبا ببیند. من این را در جای دیگری به تفصیل نوشته ام.

        یکی دیگر از آن ویژگی ها هم این است که بوف کور در کشوری خلق شد که هنوز جز رئالیسم سوسیالیستی و رمانتیسم تقریبا هیچ چیز دیگری از رمان نمی شناخت و مقدر بود تا سال های سال هم همچنان نشناسد. پس نیاید چندان عجب باشد اگر در چنین سرزمینی چنین اثری ماندگار می شود. مخصوصا که اثری است که حتی از همتایان جهانی خود چیزی کم ندارد. اما می دانم این نمی تواند جواب سوال شما باشد. اگر دوست داشتید جواب کامل تری برای این سوال بخوانید در «من و بوف کور» بخوانید. یادداشت هایی هم به نام «عموهای بوف کور» در کانال تلگرامی ام هست. آن جا هم می توانید بخوانید.

        مجله «فیلم» در دهه شصت، که دوره رواج شایعات بود، مطلبی منتشر کرد که هیچکاک درصدد ساختن فیلمی از روی بوف کور بوده است. آیا این مسئله صحت دارد؟

        همین که فقط در مرحله «درصدد بودن» بوده است و از آن جا جلوتر نیامده است، کل این خبر را مشکوک و بی اعتبار می کند. شما هم دیگر این را جایی تکرار نکنید.
         
         

        این گفته را از محمدحسن شهسواری شنیدم که طی گفت و گویی که با هم داشتیم به این سمئله اشاره کرد. اگر از مجله «فیلم»بازها بپرسید نیز می توانند آدرس آن شماره را بدهند؛ بگذریم. تاکنون دو اثر از روی این رمان اقتباس شده است که یکی از آن ها به دلیل مخالفت هدایت اجازه اکران پیدا نکرد.
         
        دلیل آن اتفاق چه بود؟ هدایت با اقتباس از آن ها موافق بود و بعدا پشیمان شد؟ چرا هیچ یک از این دو اثر، آن گونه که باید، نتوانست اقتباس خوبی از این اثر به شمار برود؟ آیا این مسئله به علت ماهیت خود بوف کور یعنی سیال ذهن بودن آن است که مایه نمایشی و سینمایی ندارد یا به خاطر توقع بالای مخاطبان کتاب و نازل بودن فیلمنامه ای است که روند اقتباس در آن به خوبی شکل نگرفته بود؟

        ببینید! اصل مسئله این است. کسی می تواند از بوف کور فیلم بسازد که فهمیده باشد بوف کور چه می گوید. حتما آن فیلم که در زمان خود هدایت ساخته شد و او اجازه اکران را نداد چیزی از خود بوف کور را نتوانسته بود تصویر کند. اصلا یکیش همین نفهمیدن های بوف کور بود که هدایت بدبخت را وادار به خودکشی کرد. یک جا در مورد اطرافیانش گفته بود حتی بدیهی ترین چیزها را در این کتاب نفهمیدند. گفته بود جنبه جالب تر این نفهمیدن ها هم آن بود که وقتی بدیهیات را از من می پرسیدند و من برایشان توضیح می دادم، آخر سر می گفتند، آره، ما هم همین طور فهمیدم بودیم. 

        راست گفته بود. بعضی از این جور سوال ها را که در نامه ای است که یکی از دوستان فرهیخته او به او نوشته است، من دیده ام. باری، فیلمسازی می تواند از بوف کور فیلم بسازد که مثلا بفهمد آن کسی که جسد دختر اثیری را تکه تکه می کند و تکه ها را می ریزد توی صندوق، آن خودِ راوی نیست. پیرمرد کالسکه چی است که آن جسد را تکه تکه می کند. یا آن جا که بعد از مرگ دختر اثیری و سردشدن کامل جسد او، چشم هایش ناگهان یک لحظه باز می شود، آن چشم ها متعلق به خود آن دختر نست. آن چشم ها که ناگهان باز می شود متعلق به دختر دیگری است.

        هدایت بعضی از اتفاقات مهم زندگی خودش را هم به بوف کور منتقل کرده است. یا به قول خودش «ترانسپوزسیون» کرده است. این دو تا دختر هم، که در بخش اول بوف کور هستند، از زندگی خود او به بوف کور منتقل شده اند. الان دیگر معلوم شده است که هدایت در دوران جوانی اش دو بار عاشق شده بود. از دختر اولی علاوه بر بوف کور در یکی از داستان های کوتاهش هم حرف زده است.

        در عروسک پشت پرده، دختر دوم هم همان ماری ترز فرانسوی بوده که یک نامه ها عاشقانه اش به صادق هدایت هم منتشر شده است. ضمنا، خود چشم ها هم در بوف کور تصویر یا سمبل عشق هستند: «زندگی من ته این چشم ها غرق شده بود. تمام زندگی دردناک زندگی ام را پشت آن ها دیدم.»

        آن پیرمرد کالسکه چی که در بخش اول بوف کور است تصویری از گذشته مرد است که نمی گذارد او زن بگیرد. اما آن پیرمرد خنزرپنزری، که در بخش دوم است، تصویری از گذشته مرد است که برای مرد زن می گرد. حتما دیده بود آن فیلمساز هیچی از ای نکته های بوف کور را نفهمیده است، پس اجازه نداده بود آن فیلم را که از بوف کور ساخته بود اکران کند.

        مخالفان بر این عقیده اند که این اثر پر از ایرادات ساختاری است و گفته می شود «اورلیا»ی ژرار دو نروال اثری است که بوف کور خیلی شبیه به آن است و هدایت از آن کپی کرده است. شباهت های میان این دو اثر مشکوک نیست؟ هرچند که خود هدایت می گوید: «اگر ای اثر را زودتر می خواندم، بوف کور را نمی نوشتم.» اما با توجه به این که اورلیا اثر معروفی در فرانسه به شمار می رود و نروال تاثیر بسزایی بر روی جنبش سوررئالیسم داشت، بعید به نظر نمی رسد که هدایت آن را نخوانده باشد؟

        کجا بوف کور خیلی شبیه اورلیاست! فوق فوقش شباهت های خیلی سستی بین اورلیا و بوف کور هست. بوف کور از این جور شباهت ها با خیلی اثرهای دیگر هم می تواند داشته باشد. اصلا برای هر رمانی می توان چند تا رمان دیگر پیدا کرد که از این جور شباهت ها با آن ها داشته باشد. آن اثرهایی که هدایت در نوشتن بوف کور از آن ها الهام گرفته است اثرهای دیگری است. اتفاقا او نشانه های جالبی هم از این اثرها در بوف کور گذاشته است. مثلا در نادیا پنج تا سطر نقطه چین هست. در آن بوف کوری هم که در بمبئی چاپ شد دقیقا پنج تا سطر نقطه چین هست. یک نشان فیزیکی دیگر هم از ملوزین در بوف کور هست. این را هم من در «من و بوف کور» توضیح داده ام.

        یا در مورد فروید، چند جا در بوف کور به نظریه جواب های او اشاره می کند. چند تا خواب هم که در بوف کور هست، همه را دقیقا براساس نظریه خواب ها فروید ساخته است. در مورد فیلم دانشجوی پراگ هم باز خودش به یکی از دوستانش می گوید اگر می خواهی بدانی آن پیرمردهای بوف کور کیستند و چه می گویند، برو فیلم دانشجویپراگ را ببین. آن وقت بعضی ها دنبال این هستند بوف کور را متاثر از هر اثری بدانند مگر آن هایی که خود او چیزی درباره شان گفته یا نوشته است.
         
         

        اصلا در مورد اورلیا کجا گفته «اگر این اثر را زودتر می خواندم بوف کور را نمی نوشتم؟» اگر گفته باشد حتما به طنز گفته است. در هر حال، عرض کردم، من شباهت چندانی بین بوف کور و اورلیا احساس نکردم.

        در جایی خواندم که رژه لسکو- مترجم فرانسوی «بوف کور»- از هدایت پرسید که آیا «اورلیا» را خوانده است؟ و پاسخ هدایت این بود که اگر آن را زودتر می خواندم، «بوف کور» را نمی نوشتم. در مورد ایرادات ساختاری «بوف کور» نظرتان چیست؟

        و اما در مورد آن ایرادات ساختاری. بوف کور، به قول خود هدایت، رمان انکونسیان است. همان طور که گفتم، رمان انکونسیان یعنی رمانی که به زبان ناخودآگاه نوشته شده است. این رمان ها یک نمونه بسیار خوب و رایج طبیعی هم دارند. یعنی همان خواب های که می بینیم. در هر حال، طبق آنچه فروید می گوید، خواب ها هم نوعی رمان انکونسیان هستند.

        توجه به این نکته می تواند بسیرای از مسائل را در مورد بوف کور حل کند. فروید می گفت خواب ها یک محتوای ظاهری دارند و یک محتوای باطنی. محتوای ظاهری شان همان داستانی است که در آن ها اتفاق می افتد، اما همه اجزای این داستان معنایی پنهانی در خود دارند. به طوری که این معناها یک رابطه ارگانیک با هم ایجاد می کنند که همان محتوای پنهانی است. اصل هم در خواب ها همین محتوای پنهانی است. یعنی هر خوابی برای این به وجود می آید که آن محتوای پنهانی را بیان کند.

        باری، در ظاهر خواب ها معمولا ساختار چندان محکمی احساس نمی شود. ساختار واقعی هر خوابی در محتوای پنهانی آن است. در مورد بوف کور هم همین طور است. چرا که بوف کور هم رمان خواب گونه است. ممکن است در ظاهر آن چیزهایی باشد که ارتباط آن ها با یکدیگر چندان محکم به نظر نیاید، اما معنای همه آن ها یک رابطه بسیار محکمی با هم دارد. من معنای همه صحنه ها و تصویرهای بوف کور را در من و بوف کور گفته ام و رابطه ارگانیک آن ها را هم نشان داده ام.

        اگر هاله پیرامون بوف کور را نادیده بگیریم، آن وقت این اثر را باید کاملا فاقد اشتباهات ساختاری و بنیادی دانست؟

        بعضی بدیهیات است که متاسفانه هیچ کس در دنیای نقد به آن ها توجه نمی کند. واقعا عجیب است. اگر سبک اثرا ادبی را نشناسیم، نمی توانیم معنای آن را خوب بفهمیم. اگر معنای اثر را ندانیم، نمی توانیم آن را نقد کنیم. اگر این مسئله را در مورد بوف کور در نظر بگیرید، آن وقت خواهید دید آن همه نقدی که درباره این کتاب نوشته اند و آن همه حرف هایی که درباره اش زده اند، چه ارزشی می تواند داشته باشد.

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۸۳۶۲ در تاریخ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۰۸:۰۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۰۵:۱۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سلام
        بسیارعالی بوداین پست
        شخصا بوف کورصادق هدایت راخیلی دوست دارم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ممنونم خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۵۷
        سلام بر استاد بزرگوارم خندانک خندانک
        سپاس که همراهید...
        پس فعلا چهار صفر جلوییم خندانک چهار نفر دوست داشتن،صفر نفر نه!
        الحق که دوست داشتنیه
        سپاس که همراه بودید خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نیره ناصری نسب
        نیره ناصری نسب
        پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶ ۱۱:۰۷
        خندانک خندانک خندانک
        مراد علی پیرگزی
        يکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶ ۱۵:۳۵
        درود پست زیبایی خواندم به دست شما خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۵۷
        سلام برشما
        عزیز هستید
        لطف دارید خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        هنری داودیان
        يکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶ ۲۲:۵۶
        ابوالفضل عزیز درود بر تو با این فکر پویا و نوشته در خور تحسین. جا دارد من نیز نظری کوتاه ابرز دارم. این نظر شخصی است و هیچگونه ارزش ادبی یا فرهنگی ندارد و بسیار احتمال دارد صحیح نباشد و امکان تغییر وجود دارد. بوف کور را حدود چهل یا پنجاه سال پیش خواندم. در ان زمان در المان زندگی میکردم و هنوز اگزیستانیایسم کاملاً از دنیای روشنفکران محو نگشته بود. باید اعتراف کنم که در دراز مدت با دشواری تمام کردم. کتابی بود که باید میخواندم و تمام میکردم مانند کتاب علم ال اشیاء در مدرسه. با اینکه برای صادق هدایت ارج و منزلتی بسیار درخود حس میکردم و او را یکی از نویسندگان مدرن و بزرگ ایران میدانم ولی بوف کور ضربه ای انچنانی بر من وارد نکرد علتش هم اشنا بودن با کتب مشابه بود. بوف کور برای کافکا عنکبوتی بر طاقچه برای سارتر شخصی که تهوع داشت و برای کامو بیگانه ای بود. اگزیستانیالیسم در اروپای بعد از جنگ نضج پیدا کرد و در امریکا مرکزی جائی مهم نیافت با تمام سعی جان اشتاین بک. این فلسفه بیشتر در مورد خود شخص است با تمام اسرار ناگفتنی که در درون، روح را میخورند و درد درون سمبلی مییابد مانند بوف کور، سایه، عنکبوت و غیره. این فلسفه بسیار دور است از فرهنگ ایران. صادق هدایت سعیش را کرد. کار نوینی بود برای ان زمان. بنظر من فلسفه از مرحله اگزیستانیالیزم گذشته است.
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۵۲
        سلام برشما جناب هنری عزیز
        بیاناتتان را خواندم و مشعوف شدم از هم مشربی با شما و بسیار هم آموختم از بیاناتتان...
        رمان هایی که نام بردید را تقریبا مطالعه کرده ام...اما بوف کور را نمیتوان تشابه زیادی به این ها دانست....
        به عنوان مثال بیگانه را بیان کردید،بیگانه کامو به نظر بنده بیشتر کلیت را مورد بحث خودش قرار داده،مرسو نماد آدم های پوچ گراست و این را رفتار هایش در خلل داستان به خوبی نشان میدهد...شاید وجه تشابه بوف کور و بیگانه تنها در همین مورد خاص باشد...همانطور که صادق هدایت داستان اینکه چطور عمویش مادرش را از چنگ پدر در آورده تعریف میکند،شاید بتوان آن را با ماجرا مرسو کمی تطابق داد...اما نمیتوانیم بگوییم هدایت و بوف کورش بیگانه ی کامو هستند...اصلا اگر دقت کرده باشید فهمیدن بوف کور خودش هفت خوان رستم است،بنده هشت بار این رمان را خوانده ام،هنوز هم علامت سوال های زیادی در سرم وجود دارد تا اینکه به نقدیات محمد علی دستغیب و امثالهم پناه برده ام...
        اما تهوع،مثال جالبی زدید،سارتر،از پیشگامان مکتب اگزیستانیالیزم آنتوان روکانتن نویسده ی انزوا طلب درست بخش های ابتدایی بوف کور را در ذهن بنده مجسم میکند...
        همان قسمت هایی که صادق هدایت از تراشیده شدن روح حرف میزند و نوشته هایی که میخواهد اصلا صد سال سیاه هم خوانده نشوند...
        ارتباطات منطقی زیادی میشود میان ناولیست های اگزیستانیالیزم و تفکرات هدایت برقرار کرد...اما شاید نشود گفت اگزیستانیالیزم تفکریست که هدایت پیاده میکند،با کمی توجه بیشتر میشود متوجه شد که این مکتب کذایی با پوچ گرایی متفاوت است و حتی البر کامو خودش بر اعتقاد برائت از این مکتب است...اما در نوشته های جناب هدایت پوچ گرایی مطلقا مشاهده میشود پس نمیشود این دو را از یک قماش دانست...چرا که تفکرات این سه نفر(سارتر،کامو و هدایت ) نمیتواند یکی باشد...
        سارتر اعتقاد بر محکوم به آزادی مطلق بودن دارد....انسان را جهت دهنده ی زندگی خویش میداند و این درست تعریفیست که میتوان از اگزیستانیالیزم ارائه داد...
        اما صادق هدایت و البته البر کامو این تفکرات را در نوشته هایشان نشان نمیدهند....
        صادق هدایت خط و مشی فکریش را داستان هایی از قبیل سگ ولگرد به خوبی به گرایش اگزیستانیالیزمی نشان میدهد لکن در تاریک خانه و زنده به گور باز پای در مکتب اندره برتون و واقع گرایی می گذارد....
        حتی میشود بین قسمت هایی از بوف کور با نظریات روانشناسه ی فروید تطابق داد،من جمله عقده ی ادیپ...

        در مجموع عرض کنم این غول داستان نویسی ایران،گامی فراتر از عصر خویش برداشته و به نظر نباید با فلسفه ی حاکم بر زمان کنونی آن را بسنجیم...

        هر آنچه گفتم نظرات شخصی بنده است و از اعتبار علمی هم ساقط...
        سپاس از اینکه همراه هستید...
        پرحرفی کردمممممم

        ارسال پاسخ
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۵۷
        گلاش یادم رفت
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        هنری داودیان
        هنری داودیان
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۱۵:۴۸
        ابوالفضلللللللللللللل»»»» خیلی تند رفتی من که دیگه بپات نمیرسم. شادم، و علتش شاهد طلوع یک نابغه فرهنگی بودن است، و این چیزی نیست که هر روز اتفاق بیفتد و هر چه خضوع و خشوع نیز نشان دهی حقیقت ان است که بار سنگین فرهنگ بر دوش چند نفری مثل توست (حمالان فرهنگ). اما در مورد بوف کور حدود ۵۰سال پیش خواندمش و هیچیش یادم نیست ولی مطمئنم رسوباتی چند بر مغز و روحم گذاشته است. تمام کتابهائی را که در طول عمر خواهی خواند، در خاطر نخواهند ماند ولی از هر کدام رسوباتی چند برجای خواهد ماند که درنهایت روح و مغز را شکل میدهند فقط باید مواظب بود چند روزنی باقی بماند که روح بتواند نفسی بکشد و نمیرد و در زمان موعود بتواند بیرون بیاد و اثر پائی از خود در فرهنگ بجای گذرد. برگردیم به موضوع، من هیچ جائی نگفته ام که نوشته های سارتر، کامو، کافکا و هدایت شبیه همدیگر است. در نوشته سارتر کوچه و پسکوچه های پاریس شکل میگیرند. از کامو افتاب داغ بیابان الجزیره حس میشه، تارعنکبوت کافکا در اروپای شرقی زمان جنگ است و صادق در دهات خاک الود خودمان. چیزی که من در انها دیدم چیزی بود که تقریباً همان کودک درون است، شخصیت دوم، قسمتی در درون انها که کریه منظر است، پر است از رازهای نهفته، مملو ترس وعقده. من همچنان معتقدم که صادق اولین اگزیستانیالیست ایرانی بود. فکر کنم مجبورم بوف کور را دوباره بخوانم. خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۱۸:۳۶
        نفهمیدم یهو چیشد خندانک انگاری آسمون ریسمونو بهم بافتم..
        نظریه های روانشناسه ی فروید....عقده ادیپ...سرمو.....انتوان روکانتن....البته میخواستم بعدشم بیام از کافکا بنویسم ذهنم یاری نکرد...
        واقع بین باشیم حق کاملا باشماست،البته من بیشتر حرفای شما رو بسط دادم چیزی اضافه نکردم،شاید بشه صادق هدایت رو متاثر این مکتب دونست..همه ی نویسنده های مورد علاقه من همین تفکرات رو در رمان هاشون به اشتراک گذاشتن(کامو،هدایت،داستایوسکی،کافکا) منم کم کم باید راهشونو پیش بگیرم...فکر کنم ملنگ (همون داستان مبتدیانه ای مینویشتم)هم دست هایی به اگزیستانیالیزم برده بود...
        تا باشه از بحثا منکه حقیقتا لذت میبرم
        ممنونم از شما

        جای بوف کور چشم هایش رو بخونین،اثر بزرگ علوی...(groß👌👌)
        هنری داودیان
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۱۶:۳۱
        ابوالفضل خوبه که با داستیوسکی اشنا هستی او قبلا از فروید ضمیر ناخود اگاه را مطرح کرد در شاهکارش ابله و جنایت و مکافات، حتی فروید از او بعنوان استادش نام میبرد. شخصا" فکر میکنم باید از این مرحله بگذری، ایا با هرمان هس المانی اشنا هستی، حتما" امتحان کن. خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۲۰:۴۴
        قمار باز هم اثر فوق العاده ایه..اون هم اثر فئودور دایتایوسکی هستش...
        هرمان هسه رو میشناسم ولی آثارشو نخوندم..کودک بادن وورتمبرگ...
        شرحی از پیتر کامنسیند،چرخ وفلک ودمیان را مطالعه کردم...ولی بیشتر با پیتر کامنسیند همزاد پنداری داشتم...یه جورایی خودمو شبیه اون حس میکردم...
        خندانک
        ارسال پاسخ
        هنری داودیان
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۱۶:۵۷
        قمار باز را خوانده ام بنظر شاهکارش ابله است خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۲۱:۱۷
        ابله نخوندم خندانک خندانک خندانک خندانک
        برادران کارمازوفم خوبه،،قمار بازو واسه جلال ال احمد خوندم چون ترجمش کرده بود
        ارسال پاسخ
        سهیل بهنود
        پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶ ۱۶:۰۹
        سلام ودرود خندانک

        واقعا زحمت کشیده اید بسیاربامحتوا وآموزنده درحوزه نقد


        خیلی کمبود داریم برای همین شناخت شخصیت ها

        برایمان مشکل است خندانک خندانک خندانک خندانک


        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶ ۲۳:۱۴
        سلام استاد عزیز
        حقا که صحیح می فرماید.
        سپاس گزارم خندانک
        ارسال پاسخ
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶ ۱۷:۳۵
        سلام
        دکتری در دانشگاه به من گفت صادق هدایت نثر فارسی را زنده نگاه داشت
        شاید موقعی که همه ی بزرگان مثل شاملو و بهار و. .نگارت ایجاد نظمی در خور زبان پارسی بودند خیلی هوش میخواست که کمبود زبان را در داستان را نیز درک کرد
        سال ها گذشت تا بنده به صحبت او پی ببرم
        شاید با خواندن بیش از ده بار بوف و داش اکل
        ایجاد روش نو خیلی هست است حتی اگر انار بخواهی بومی کنید
        البته من موافق نیستم که هدایت ایدئولوژی نگارشش را گرته برداری کرده باشد
        هر کتابش فصل زیبایی است از احیای فصلی از ایران
        حیف که قدرش را ندانستیم....و نمیدانیم
        هدایت.
        حیف از ان عمری که نوشتم برای......
        دلش بدجوری شکسته بود ...و خدا بیامورزدش
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶ ۲۳:۱۳
        قدر چه چیز را می دانیم؟
        همین امثال هدایت و بزرگ علوی در حال حاضر شده اند،خار...
        کتب صادق هدایت حق چاپ ندارد،کتب علی شریعتیرا سانسور میکنند..صادق چوبک را که محو کرده اند...چسبیده اند به یک عده نویسنده ی درباری نون به نرخ روز خور...باید فاتحه خواند برای این ادبیات...

        سپاس که همراه بودید
        راستی سلام
        ارسال پاسخ
        بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
        شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶ ۱۲:۵۰
        درودبرشما هنرمند گرامی .....صادق هدایت بخشی از زندگی من است وارادت ویژه ای به این نابغه ی ادبی دارم روحش شادویادش گرامی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        يکشنبه ۷ آبان ۱۳۹۶ ۱۳:۰۷
        سلام
        سپاس از حضورتان
        روحش شاد خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        امیر اصفهانی(دلقک)
        جمعه ۵ آبان ۱۳۹۶ ۲۱:۴۶
        خندانک خندانک خندانک سلام دوست عزیزم_بنظر بنده حقیر.صادق هدایت به خوداگاهی رسیده بود,تنهایی او,نوع نگارش وقلم اوتکرار ناشدنی است..حتی مرگ او نیز ادامه قلمش بود..
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        يکشنبه ۷ آبان ۱۳۹۶ ۱۳:۰۸
        سلام بر شما جناب اصفهانی عزیز
        حق باشماست...
        نه تکراری و نه تکرار شدنی
        سپاس که همراه بودید خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۰۵:۱۹
        درود بر دوست خوبم خندانک خندانک
        بسیار عالی و سودمند. به نظرم من جزو عده ای دیگر هستم که به بوف کور هدایت عشق می ورزم و معتقدم ادبیات مدرن ایران با هدایت شکل گرفت. آنقدر این کتاب را خوانده ام که شده است جزئی از وجودم. این کتاب در عصر خود بینظیر بوده است و هنوز هم. من این کتاب را در سنین نوجوانی برای اولین بار خواندم و به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم و هیچ کتابی هنوز نتوانسته به اندازه بوف کور مرا درگیر کند.
        سپاس به خاطر به اشتراک گذاری اطلاعات خیلی خوب درباره این رمان مدرن خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۵۳
        سلام بر بانو باقری کلا ناپیدا خندانک خندانک خندانک
        همینطور است که میفرمایید،تاتیرات ابتدایی بوف کور بر من بیش از آن چیزی بود که اولش تصور میکردم...
        به نظر بنده هم شاهکار است...شاهکار خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0