سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مکاتب در مناقشه ی اذهان
        ارسال شده توسط

        عیسی نصراللهی ( سپیدار )

        در تاریخ : چهارشنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۶ ۰۲:۰۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۸۱ | نظرات : ۱

         
        بنظر تز دگماتیسم_مارکسیست_ پوپولیسم_ یا انگزیستانسیالیسم سارتری و هکذا متشابهات_ نمیتوانند یک اتوپویای مطلقه ی قابل اعتنا باشند...به فراخور و برهه ها کاستی و فایده هایی داشته اند که قابل مناقشه و محل تحلیل و کنکاشند:
         
        ذیلا مباحث مختصری  در مورد مکتب عدالت مطلقه ی کانت- پیروان- مکتب پوزیویتیسم" اثباتی- تحققی"-رویکرد مختصری از ق م ا در خصوص مجازات  واگویه میگردد:(البته نگره ی اینجانب بدون دسترسی و ارجاع به اینترنت بوده و فقط به ذهن خودم اعتماد کرده ام - کاستیها را ببخشایید)
         
         
        کانت - دومستر، بانیان مکتب عدالت مطلق ایده شان منطبق با رعایت تامه ای بر پایه ی اجرای کامل مجازات هستند  ( بدون فایده گرایی و نتیجه گیری محض)  بدین روش که آنها معتقدند که اگر در جزیره ای دور افتاده در اقیانوسی شخصی به مرگ محکوم شود و تمامی افراد بنابه دلایلی بخواهند جزیره را ترک کنند اول باید شخص را مجازات نمایند و عدالت را رعایت کنند و بعد خارج شوند حتا معتقد بود که نباید ایشان را زنده و در جزیره ای که عین مردن است را رها نمود بلکه عدالت مطلقه " اعدام" خاطی را لحاظ نمود . بر عکس نظام فایده گرایی و سودمندی سزاربکاریا و ژرمی بنتام/
        خب ایشان به اصل خشونت و ظالمانه بودن عمل مداقه ای ندارد ( کانت و طرفدارانش ، صاحبان ایده ی " عدالت مطلقه" میگویند: اصل عدالت یعنی همان شیره و نص حقیقی آن بایستی رعایت کرد ولو اینکه سرسوزنی سودی نداشته باشد مثالش فوقا قبلا آورده ام...
        پس فایده مندی اصلا مد نظرشان نبوده است چون: اعدام فرد خاطی در جزیره ی متروکی که صاحبان آن قبلا رفته اند چه منفعتی دارد؟ پس هدف و ایده ی مکاتب موصوفی: فقط و فقط وقعی گماردن به رعایت ناب عدالت مطلقه است بدون اینکه خود ذاتشان خشونت طلبی را لحاظ دارند/
        آیا این نوعی الهویت یا رب النوعی تئوری میتواند باشد؟ آیا کارکرد کلیسا و نقش آثار مکتوب تقدسی در فراگیری مکتب مشروح دخیل است؟ یا اخلاق و انسان محوری صرف را برتافته اند؟ 
        شاید همین" عدالت مطلقه" : مصداق و عین، سودگرایی آتی باشد ....یعنی جامعه ظاهرا موقتا بدون منفعت مبادرت به اعمال قواعد و مقررات فعلی میکند ولی اصالتا به دنبال بهره برداری برای آینده ی خویش است( این نظری شخصی است و اجباری در پذیرش آن نیست)
         
        سوال:
         
        کانت هم به انگیزه گرایی و هم انجام تکلیف ووظیفه اعتقاد راسخ دارد . به نظر جنابعالی اینگونه نظریات به آزادگی و وارستگی نزدیک تر نیست؟
         
        اگر از منظر جرمشناختی و جامعه شناسی جواب بدهم باید گفت که:
        پیش از کانت و دومستر  و حتا قبل از ایشون: مباحث افلاطونی و غیره
        عقاید بسیاری دست به دست و مکتوب واگویه شده اند/ عده ای مثل فیلیپو گراماتیکا منافع دولت و هیئت حاکمه را در چگونگی مجرم و محاکمه و بار اجتماعی آن تحلیل نموده که این فردگرایی و اجتماع مندی را بعدها و بوسیله ی اندیشمندان آینده منجر به جبهه گیری علیه ایده ی ایشان و مکتبشان گسیل داده یا مثلا لومبروز و فالو و فری : بانیان مکتب " اثباتی-ایتالیایی و جبرگرایی( پوزیویتیسم) معتقد به اجرای حتا جزیی مکافات نیستند ...میگویند: لب و دهان و مو و گونه و سر و شکل ظاهری ...گونه ی مغولی و نوع وراثتی اشخاص بطور مادرزادی ناچارا و بدون اراده آنها را به داشتن انگیزه ی شر وامیدارد " جبرگرایی محض"  حالا ما چرا در حق افرادی که اراده ای ندارند و وراثتا مجرم اند " بخواهیم به اعمال مجازات روی آوریم...آنها" فری- فالو- و لومبروزو و پیروانشان" در آن برهه ابدا به اعدام نمینگریستند و معتقد به عدم سلب حیات مجرمین بودند و میگفتند که باید مرتکبین را دوباره اجتماعی کرد بعدها علیه ایشان مکاتبی ظهور کردند و خلاف وعده شان سودمندی و فایده گرایی فردی و اجتماعی و حکومتی را سرلوحه قرار دادند
        و اما بحث انگیزه و وارستگی و به نوعی شرافتمندی عقاید عدالت مطلقه
        به نظر حقیر این خود دو فرایند و دو موضوع جداگانست:
        اول اینکه همانگونه که مستحضرید همان بحث عدالت برای عدالت ساخته شده و عدول از آن نظم نظامند طبیعی و بشری را زیر سوال میبرد...چطور صاحب تز مطلقگرایی باشیم ولی هیچ چیز را هدفمند سر جایش ننشانیم یعنی بطن و متن هر رویه ای بسیار و براثر سالها و کنکاش جدی علما پیوسته و شایسته تبیین و تدوین گردیده و ما ناچاریم که با عدم فرار از مطلقگرایی محض به رویکرد ماهیتی و شکلی آن عمل نماییم( اعتماد کنیم) 
        بحث دوم: راستش بنده متاثر از مکتب اثباتی - تحقیقی( پوزویتیسم) نوعی جبرگرایی را همیشه ته ذهنم برای آسیب دیدگان و مرتکبان قائلم" مثلا: وقتی برای اموراتی به کلانتری یا دادگستری محل میروم" بنا به شرایط کاری" همیشه این را در ذهنم دائما تکرار میکنم که آیا فلان شخص دستبند زده یا فلان مجرم در مخیله اش جویای ارتکاب عمل بوده یا این روزمرگی( اجبار- آسیبهای اجتماعی- محیط و حتا وراثت ایشان بوده که شخص را وادار به عمل ضد اجتماعی نموده است؟ )  پیش خودم فکر میکنم که آیا قضات بایستی ظاهر امر را ببینند یا همه ی جوانب را مد نظر قرار دهند( البته همه میدانیم که چون قانون مجازاتمان عمدتا شرعی است...هرچند تازگیها بنا به شرایط جامعه و پیرو مکاتب فرانسه و کشورهای غربی ..آیین دادرسی کیفری جدید مملکتمان نحوه ی جرم و انگیزه و چگونگی اجرای قانون و غیره را به درستی از آنها عاریت گرفته و این به نفع همه میباشد" مجرم- خانواده- جامعه و دولت" ....آیا دستگاه قضا به باطن امر و عمل توجه کند یا عدالت ظاهری را مرقوم بدارد؟
        بنابراین به نظر حقیر: مجرم اصالتا مجرم نبوده و بسترهای فرهنگی و اجتماعی مان را بایستی پاکسازی نماییم" بر خلاف ایده ی عدالت مطلقه ی مشروح مبسوط فوق " موضوعات ماتریالیستی( مادیگرایی) یا انگیزیالیستی( جبرگرایی سارتر- راتسلی) تقریبا محتوایشان خارج از مقولات قضاییست...
        و این اصلا مشابهتی با بحث دیشب عدالت مطلقه ی کانت و نظریات اثباتی تحققی " پوزیویتیسمی" ورود در مفهوم شرح داده شده ندارد
        دنیای مادی- نظریات عمدتا فلسفی جبر و بی ارادگی راتسلی و سارتری چه شباهتی میتواند داشته باشد
         
        ضمن اینکه یک موضوع پراگماتيسم" واقع نگري" در لابه لای حقیقت جویی مجهول است
        آیا واقعیت و آنچه واقع است، عینیت بخشی، حدوث محل مناط اعتبارند
        یا آنچه حقیقت دارد:  وقعی به واقعیت بنهیم یا حقیقت؟ 
        اینها محل جدل اند
         
         
        با تشکر. عیسی نصراللهی_ ونداد

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۸۲۷۵ در تاریخ چهارشنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۶ ۰۲:۰۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0