سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        صادق هدایت
        ارسال شده توسط

        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)

        در تاریخ : شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۰۵:۰۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۵۵۴ | نظرات : ۳۶


        صادق هدایت در سال 1281 شمسی در تهران، در خانواده اعتضاد الملک هدایت، به دنیا آمد. دوره دبیرستان را در 1303 به پایان برد و یک سال بعد به قصد ادامه تحصیل به بلژیک رفت اما ذوق ادبی او را از ادامه تحصیل در رشته مهندسی بازداشت. 
        سال بعد به فرانسه رفت و تا 1308 در آنجا ماند. در همین سالهای جوانی به قصد خودکشی خود را به رود "سن" انداخت اما ماهیگیری نجاتش داد و هدایت بعداً شرح این واقعه را در داستان "زنده به گور" نوشت و آن را "یادداشت های یک دیوانه" نام نهاد. 
        سال بعد از این رویداد به تهران بازگشت و به تالیف و تصنیف آثارش، که در فرانسه آغاز کرده بود، ادامه داد. 
        در ضمن نویسندگی، اگر چه علاقه ای به شغل دولتی نداشت، به استخدام دولت در آمد. نخست در بانک ملی و بعد در اداره اقتصاد و مدتی بعد در اداره موسیقی کشور مشغول به کار شد. او در این سالها سفری هم به هند کرد و زبان "فارسی میانه" را آموخت. در 1318 به عضویت هیات تحریریه مجله موسیقی درآمد و سرانجام در سال 1320 با سمت مترجمی در هنرکده هنرهای زیبا مشغول شد و تا سال 1329 که به فرانسه رفت و دیگر باز نگشت، در این شغل باقی ماند. 
        در فرودین 1330 در پاریس، شیر گاز اتاقش را باز کرد و به حیات خود خاتمه داد: فرجامی تلخ که زمینه ساز بحثهای مخالف و موافق درباره او بود و هست . . . 
        ویژگی های آثار
        هنگامی که هدایت در سال 1308 از اروپا به ایران بازگشت در تهران دوستان فراوانی داشت اما با سه تن از آنان یعنی بزرگ علوی و مسعود فرزاد و مجتبی مینوی بیش از دیگران نشست و برخاست می کرد. این چهار تن "پاتوقی" داشتند و در دیدارهایشان در باب فرهنگ و اجتماع، به ویژه ادبیات فارسی، دیدگاه های تازه ای را مطرح می کردند و نام گروه خود را "ربعه" نهادند. 
        گرچه فضیلت تقدم نگارش داستان کوتاه فارسی، به سبک جدید، از آن جمالزاده است اما تبلور هنری داستان نویسی معاصر ایران را در آثار صادق هدایت باید دید. 
        داستانهای هدایت، حتی داستانهایی که در زمینه رئالیسم اجتماعی نوشته شده اند، از مرز انتقاد سطحی، که معمول زمانه بود، فراتر می روند و به لایه هایی می رسند که به جای سخنوری و توصیف، به تجسم و تصویرسازی ناب ارتقاء می یابند. 
        مطالعات هدایت در زمینه های فرهنگ ایران باستان و اندیشه های آریایی و تفکر بودایی و مکتبهای جدید ادبی و روانشناسی غرب از یک سو و گرایش عمیق او به مکتب ادبی سورئالیسم از سوی دیگر، در شخصیتش چنان تاثیری نهاده بود که او را به یک نویسنده تأثیرگذار تبدیل کرد. 
        هدایت در بخشی از داستان هایش از دیدگاه راوی آشفته ذهن و حساسی، رنج ها و نومیدی های روشنفکران عصر خود را به شیوه ای سمبلیک و هنرمندانه توصیف می کند. 
        "بوف کور" بهترین اثر حدیث نفس گونه ی او، ستایش نویسندگان بزرگ جهان را برانگیخت و به شکل های گوناگون مورد تقلید داستان نویسان ایرانی قرار گرفت اما همتایی نیافت. 
        هدایت در دسته ای دیگر از داستان هایش از دیدگاهی انتقادی زندگی مردم کوچه و بازار را شرح می دهد و آشنایی عمیق خود با لایه های پنهان زندگی و تیپ های متنوع ایرانی را به نمایش می گذارد.
        آثار
        آثار هدایت را به طور کلی می توان در پنج موضوع طبقه بندی کرد: داستان، ترجمه، تحقیق، نمایشنامه و سفرنامه. 
        داستان 
        زنده به گور (1309): نخستین مجموعه داستان اوست؛ این کتاب را در پاریس نوشت و در تهران چاپ کرد 
        بوف کور: این کتاب را حدود 1309 در تهران به خط خویش به صورت پلی کپی در 150 نسخه تکثیر کرد و فقط به دوستانش هدیه داد، اما چاپ اول آن در هند انجام گرفت. بوف کور مهمترین اثر هنری صادق هدایت شناخته شده و ابعاد جهانی یافته است. 
        آثار دیگر داستانی وی عبارتند از: سه قطره خون (1311)، علویه خانم (1312)، سایه روشن (1312)، سگ ولگرد (1322) 
        ولنگاری (1323) و حاجی آقا (1324) 
        ترجمه 
        صادق هدایت به دو زبان فرانسوی و فارسی میانه تسلط داشت؛ فارسی میانه را در هند آموخته بود و آثاری را از آن دو زبان به فارسی ترجمه کرده است: 
        یادگار جاماسب، کارنامه اردشیر بابکان، گزارش گُمان شکن، گُجسته اَبالِش، شهرستانهای ایران و زند وُهومَن یسن را از فارسی میانه ترجمه کرده است. 
        "مسخ" اثر فرانتس کافکا و "دیوار" اثر ژان پل سارتر را نیز از زبان فرانسه به فارسی برگردانده است. 
        تحقیق 
        "فواید گیاهخواری"، "ترانه های خیام"، "نیرنگستان"، "انسان و حیوان" و "فولکور یا فرهنگ توده" از نوشته های تحقیقی هدایت اند. 
        نمایشنامه 
        "مازیار" (با مجتبی مینوی)، "پروین دخترساسان" و "افسانه آفرینش". 
        سفرنامه 
        سفرنامه مهم هدایت عنوانش "اصفهان نصف جهان" است که در چاپهای بعدی با نمایشنامه "پروین دخترساسان" یک جا به چاپ رسیده است. 
        گفته می شود که صادق هدایت نوشته های دیگری نیز داشته که پیش از اقدام به خودکشی در یک حالت بحرانی تمام آنها را سوزانده است. 
        یکی از این کتابها، کتابی بوده است به نام "روی جاده نمناک" که گفته اند بعضی ازدوستانش آن را جزو دست نوشته های هدایت دیده بودند. 
        همچنین کتابی به نام "توپ مروارید" جزو آثار چاپ شده اوست که فقط یک بار در نسخه هایی محدود و با تغییر نام نویسنده به "هادی هدایت" در تهران چاپ شده است.
        روحش شاد...

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۹۷۹ در تاریخ شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۰۵:۰۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۰۸:۱۶
        خندانک خندانک خندانک

        خندانک خندانک خندانک
        سلام خندانک
        ممنون ازپست زیباتون
        یاد آوری بسیارخوبی بود خندانک خندانک خندانک
        عالی است که گاهی یادی کنیم ازبزرگان ادبیات ایران زمین
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک

        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۰:۱۹
        سپاس از حضورتان🌷
        امثال هدایت در ادبیات ما بسیار مظلومند.فارغ از هر اندیشه ای دارند باید عیار ادبیشان را بستاییم.
        ارسال پاسخ
        علی رفیــــعی وردنجانی
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۶:۲۶
        آقای هیچکاک
        چند نوبت هم قبلاَ بشما عرض کردم که اصولا راه تو ونوع نگاه تو متفاوت است با نظریات من و خواسته ام از شما در پیام خصوصی که در مورد نوشته های بنده لازم نیست شما اظهار نظری بفرمایید ، شما از یک طرف داد از دفاع از شاهنامه و زبان پارسی و فرهنگ پارسی می زنید از سویی دیگر نماد خود و تخلصت گویای غربزدگی است و.... لذاتاکید می کنم و عاجزانه درخواست دارم این شخصیت چندگانه خود را جای دگر عرضه کنید که این ادبیات چاله میدانی شما فقط مقبول خودت هست.
        و جدای از اینها شما فکر می کنید ادبیات در ملک شماست و هرکس خلاف نظرت حرفی بزند کفر گفته است و این امر را به دفعات در خصوص اشخاص مختلف بروز داده اید ‌..‌‌. از اهانت هایت به شاعران متعهد همچون فاضل نظری و..... شما می خواهید با دست آویز قرار دادن نوشته ها و اشعار دیگران خود را بزرگ جلوه دهید لیکن همه متوجه شده اند که اینگونه نیست ‌.. شما به راحتی هرچه تمام به حضرت حافظ و حافظ خوانها اهانت می کنی و کسی جوابگویت نیست ..‌‌‌...؟؟؟؟؟
        بله من در ابتدا هم عرض کرده ام صادق هدایت را نمی شناسم و خودم هم در قیامت برای این بی اطلاعی اگر سئوال شد پاسخم را دارم و اشارتا گفتم اصولا خودکشی امر پسنده ای نیست بدون در نظر گرفتن و اشاره به شخص خاصی......
        شما را بخیر و ما را بسلامت آقای هیچکاک .
        هنرمندان و عزیزان بین من و تو و نظراتمان قضاوت خواهند کرد .و برخلاف گفته تان کسی که قصد دارد سوار منبر شود تویی ولی آنهم آدابی دارد که شما چندان بهره ای از آن نبرده اید .
        باقر رمزی ( باصر )
        باقر رمزی ( باصر )
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۲۱:۱۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۲۱:۳۷
        سپاس و درود محضر استاد رمزی بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۸:۴۹
        ماجرای خودکشی هدایت...
        همانطور که جهانگیر هدایت در ویژه برنامه بی بی سی یادآور شد و توسط بسیاری از دوستان و آشنایان او تایید شده و در کتابهایی که دکتر کاتوزیان نوشته، به طور مستند این مطالب آورده شده، هدایت در آخرین سفر با امید فراوانی قدم به پاریس می گذارد تا از فضای خفه کننده ایران دور شده و بقیه عمر را به دور از لکاته ها و خنزرپنزری ها بگذراند و از طرفی کتابهای خود را در فرانسه چاپ نموده و به شهرت و جایگاهی که لایق آن است برسد و با درآمد حاصل از آن زندگی ای مستقل، که در آن که زیر دین خانواده اش نباشد، تشکیل دهد.
        هدایت با ویزای پزشکی دو ماهه و با عنوان بیمار روحی!!! برای معالجه عازم پاریس می شود و از این مساله بسیار دلخور است، اما بخاطر امیدی که در دل دارد زیر بار این ماجرا می رود.
        شمارش معکوس دو ماهه شروع شده، اما در پاریس دوستش حسن شهید نورائی که در چاپ کتابهای هدایت کمک زیادی به او می کرد در بستر بیماری است و کاری از دستش ساخته نیست. هدایت حتی به دنبال ویزا برای رفتن به ژنو یا لندن است تا نزد دوستان خود یعنی جمالزاده یا فرزاد برود، اما به هر علتی جور نمی شود. مدت مرخصی کم کم رو به اتمام است و اگر هدایت دست خالی (مدارک پزشکی) به تهران بازگردد شغل خود را در دانشکده هنرهای زیبایی از دست می دهد و از دست رفتن شغل هم یعنی بی پولی و هدایت پیش از پیش سربار خانواده اش می شود و ازین موضوع متنفر است !
        حال شهیدنورائی هم روز به روز وخیم تر می شود. و اما تیر خلاص؛ رزم آرا1 در تهران ترور می شود و امید هدایت به سفارت که قبل از ترور رزم آرا به واسطه نسبت خانوادگیش با وی ،هدایت را بسیار تحویل می گرفتند و احتمال آن بود که کار اقامتش را ردیف کنند و اکنون جواب سلامش را به زور می دهند نقش برآب می شود. ایده خودکشی که مدت زیادی با او بوده، دوباره جان می گیرد. به سراغ مصطفی فرزانه می رود تا پولی که به وی سپرده بود، را پس بگیرد و پول کفن و دفن را جدا و با مابقی آن خانه ای مجهز به گاز اجاره میکند و آدرسش را به هیچ کس جز یکی از دوستان دوره دبستان نمی دهد2 تا این چند روز باقی مانده از اقامت را بدون مزاحمت دیگران خوش بگذراند و نهایت استفاده را از آن ببرد.
        شهید نورایی شب قبل از خودکشی می میرد و هدایت را در تصمیمش مصمم تر می کند، اما تصمیم به خودکشی کافی نیست و به انگیزه بیشتر و جرات نیاز دارد، جرات و انگیزه لازم را همان عللی که خیلی از شما دوستان بدان اشاره کردید در طول زندگی به هدایت داده بودند و سرانجام راوی بوف کور در تعقیب گلدان راغه از پا میافتد. این بود نظر من درباره خودکشی هدایت نازنین ....
        هرچند بازهم اشاره می کنم خودکشی هدایت مهم است نه آنقدر که شخصیت خود هدایت و داستانهایش را به حاشیه براند.
        ---------------------------------------------------------------------------------------------
        پ.ن 1 : رزم آرا شوهرخواهر هدایت بود.
        پ.ن 2 : این دوست را به مهمانی مرگ دعوت میکند! هدفش این بود که جنازه اش بو نگیرد و از مرگش مطلع شوند. ساعت 9 شب این دوست به در خانه هدایت می آید اما کسی در را نمی گشاید، تصمیم به بازگشت می گیرد اما از آنجا که هدایت فردی خوش قول بوده شکاک می شود و متوجه بوی گاز شده و در را باز کرده و ....




        میتوانیم لحظه خود را جای او بگذاریم؟؟؟!
        باقر رمزی ( باصر )
        باقر رمزی ( باصر )
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۲۱:۱۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۲۱:۳۵
        سلام و تشکر از توضیحات خوب جنابعالی خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عیسی نصراللهی ( سپیدار )
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۱:۰۵
        نقدِ کوتاهی بر کتابِ بوفِ کور، اثر صادق هدایت ( بقلمِ عیسی نصراللهی)


        از ﻣﻌﺪﻭﺩ ﺁﺛﺎﺭ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﯾﺎ ﺭﻣﺎﻥ ﻭ ﻏﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﺮﺩ ﻭ ﻏﺒﺎﺭ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻭ ﺍﺩﯾﺒﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺍﺛﺮ ﺑﻮﻑ ﮐﻮﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﺳﺖ/
        اﺛﺮﯼ ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﯾﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺒﻌﺪ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﻨﮑﺎﺵ ﻭ ﻧﻘﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺮﻭﺯ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﺎﺯﮔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺣﺪ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻣﺘﺼﻮﺭ ﺷﻮﺩ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﺭﻧﺪﻩ ﺁﻥ ﺑﺎ ﺯﯾﺮﮐﯽ ﻭ ﭼﯿﺮﻩ ﺩﺳﺘﯽ ﺧﺎﺭﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﻧﻪ ﺟﺎﯼ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩﻩ ﻭ ﻧﻪ ﻣﮑﺎﻥ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﯼ ....
        اﻧﮕﺎﺭﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﭘﺴﯿﻦ ﻭ ﯾﺎ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﺗﯽ ﺭﺥ ﺩﺍﺩﻩ ﯾﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ .
        ﺑﻮﻑ ﮐﻮﺭ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎ ﻭ ﻭﯾﮋﮔﯿﻬﺎﯼ ﻣﻨﺤﺼﺮﺑﻔﺮﺩﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺘﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺫﻫﺎﻥ ﺭﺩﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﻧﻤﻮﺩ ﺷﻤﺎﯾﻞ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺮﺑﺎﺭﺗﺮ ﻭ ﻋﺠﯿﺐ ﺗﺮ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﺎﻧﺪ/
        ﺩﺭ ﻫﺮ ﺭﻭﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﻭ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﮐﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﻨﺘﻘﺪﯾﻦ ﻭ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻗﻮﯾﺎ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﻡ ﺑﺪﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻮﻑ ﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻭﯾﺴﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻧﮕﺎﺭﻧﺪﻩ ﮐﺎﺭﮐﺸﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻠﻖ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ، ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﭼﺮﺍﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺨﻂ ﺧﻮﺩ ﺟﻨﺎﺏ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ : ﻫﻤﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻭﻝ ﺷﺨﺺ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﺁﻥ، ﺧﻮﺩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻭ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﺪﯾﻦ ﮔﻤﺎﻥ ﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﻔﺘﺪ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ .../ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻡ.
        ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯقریب به 10 ﺑﺎﺭ ﺧﻮﺍﻧﺶ ﺍﺛﺮ ﻓﻮﻕ ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻌﯿﺪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﺩﻟﻤﺸﻐﻮﻟﯽ ﺍﺻﻠﯽ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻌﻀﺎ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﻭ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﯿﺸﺒﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ.
        باری ﯾﺎﺩﺁﻭﺭ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﮐﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺍﺛﺮ، ﯾﺎﺱ ﻭ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯾﺴﺖ، ﯾﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺱ ﻭﺍﺭ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻣﯿﺪ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍ ﺷﮑﻮﻓﺎﺗﺮ ﺟﻠﻮﻩ ﺩﻫﺪ ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ‏( ﭼﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ معتقد ﺷﻮﯼ ‏) ﻧﯿﺰ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﻧﺴﻞ ﺁﺗﯽ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﺛﺮ ﻧﻤﺎﯾﺎﻧﯽ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻧﻤﺎﯾﺪ ...
        بگذریم :

        ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﻭ ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﺷﮕﺮﻑ ﺁﻥ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﺗﻠﻘﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺣﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺭﻭﺣﺒﺨﺶ ﺑﺎﺷﺪ
        ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭ ﺑﻮﻑ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﻣﻨﺘﺸﺮﻧﺸﺪﻩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺗﺖ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ،ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺎ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ... ﺳﺎﯾﻪ ﺑﻮﻑ ﺩﻟﻮﺍﭘﺲ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﭽﺮﮐﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻓﻘﺶ ﻧﺎﭘﯿﺪﺍﺳﺖ .... ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻏﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﺵ ﺑﮑﺸﺪ .
        ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﻧﺎﻣﺤﺴﻮﺱ ﻋﻘﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺟﻤﺎﻉ ﺭﺟﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺠﻬﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺧﯿﺪﻩ،ﺑﺎ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﻣﻄﺮﻭﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﺩ ... ﺍﺑﻠﯿﺲ ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻮﭼﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ / ﺑﺮﻭ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ / ﺩﺳﺖ ﺧﯿﺲ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮔﻞﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﻣﯿﮑﺸﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺎﻕ ﺑﺎﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻧﮓ ﻭ ﺑﻠﻮﺭﯾﻦ ﺗﻨﮓ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﺷﺒﻪ ﻓﮑﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﺳﺖ . ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﻤﯿﻦ ﺟﺴﺪﯼ ﺑﯿﺮﺥ ﺑﺮ ﺯﻫﺘﺎﺏﺩﺭﯾﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺁﻣﺎﻝ ﺑﻮﮔﺎﻡ ﺩﺍﺳﯽ ﺑﺮ ﯾﮏ ﺗﺨﺘﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﻠﺦ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺯﻫﺮ ﺧﻨﺪﯼ ﻣﻠﯿﺢ ﺑﺮ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﯽ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺑﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺎﻣﺘﻤﻮﻝ ﭼﻨﺪ ﺟﻨﺲ ﺧﻨﺰﺭﯼ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﮐﻮﭺ ﺍﯾﻞ ﺑﺮﻭﺩ /
        ﻧﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ... ﻣﮑﺎﻥ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻔﺴﯽ ﺑﺮ ﻏﺮﻭﺏ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺭﺷﮑﻪ ﻭ ﻣﺮﺩ ﮔﺎﺭﯾﭽﯽ ﺳﻮﺩﺍﯼ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﮐﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻪ ﺭﯾﺶ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ / ﺑﺤﺚ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻗﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺒﺎﺳﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ ...
        ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﻭﻫﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻧﮓ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺑﯽ ﺭﻭﺯﻥ ،ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺟﺴﻢ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺩﻡ ﺑﺨﺖ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺑﺮﻧﮓ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺻﻨﻮﺑﺮ ﻭ ﮐﻮﻧﻪ ﺧﯿﺎﺭ ﺑﺎ ﻃﻌﻢ ﮔﺲ ﺗﺮﻧﺠﺒﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺰﻭﺍ ﺑﺮﺩﻩ / ﺳﺮ ﺑﺮ ﻧﻤﯿﺘﺎﺑﺪ / ﮐﻠﯿﺪ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﻭ ﭼﻮﺑﯿﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻗﻔﻠﯽ ﻓﺮﻭﺑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻣﺮﺩ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﻫﯿﭻ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﻧﻤﯿﻤﺎﻧﺪ/
        در شبی که ماه از افتادن خویش در هراس است، در یک نیمه شب عریان که انداخته پوستین تار خود بر این سپید افروز ،پیرمردی گویا سالهاست گل نیلوفر قرن را بوییده است و هر هر خنده را با دودستش سخت میگیرد....لرزشی عمیق بر تن وانهاده در آستان در...مرد انگار سالها پیش مرده بود ﻧﻘﺪ ﻭ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺭﺍﻭﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮔﺎﻩ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .
        ﻧﻘﺪ ﺍﺛﺮ ﻓﻮﻕ ‏( ﺑﻮﻑ ﮐﻮﺭ ‏) ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪﯼ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﯿﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻫﺮﻡ ﻫﺎ ﻭ ﻫﺒﻮﻃﻬﺎ ، ﺩﺭ ﺩﺍﻡ ﺭﻭﺯﻣﺮﮔﯽ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﻭ ﻏﻢ ﻧﺎﻧﺸﺎﻥ ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﮔﺸﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﺪ ..... ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ....

        بحث دیگر ورود در موضوع نسب شناسی است همان شناختن آدمهای عجیبی که در سایه خلط گردیده و ردی تقریبا باقی نگذارده اند(بقول سهراب: نسبش شاید به گیاهی در هند و یا فاحشه ای در فلان مکان برسد )...به هیچ تردید مخاطب عام از تشریفات خانوادگی ترسیم شده به قولی در شگفت است\" اشاره به عمو و پدر و مادر \" اول شخص...اما در هر روی چندان هم نمیتواند دور از ذهن باشد.آیا او مادرش را میخواهد در رویا بپروراند؟ با آن چشمهای اثیری؟یا شخصیتی عرفانی؟ این به راحتی غیر قابل هضم است.
        یا رقص مارگونه ی \"بوگام داسی\" آیا نمیتواند نشانه ی خطر باشد آیا زن نسل آفتاب دارای وجهه ی ریاست؟
        حال به گل نیلوفر میرسیم به تمام زوایای داستان و اسرار ناخوشایندش. اینجا باید از تمام کاغذ بازیهای روزمره دل کشید...به نهان رفت و موشکافی نمود.
        آیا نیلوفر ،قبرستان زیباییست؟ که عادی نمیتواند باشد (در ریشه اش عالم خاکی و در ساقه اش،صعود پرفراز و در گل آن- اتوپیای خوداندیشیست؟ ).
        آیا همین گل،سرنوشت خودناخواسته ی آن جوان نیست که به دنبال شبه جاودانگیست؟
        بخش دیگر- \" بنظرم آمد که تا دنیا دنیاست-تا من بوده ام. یک مرده ی سرد و بی حس و حرکت در اتاق تاریک با من بوده است \" ...تحلیل:
        این شبیه یاس ابدیست-تا این لحظه نخواسته از آن بیرون بیاید او \" اول شخص داستان\" مانند عقربه های ساعتیست که در چرخش مداوم تکرار،مجبور به عادتی همیشگیست....یا بایست ادامه دهد و یا جاودانه برای همیشه بخوابد-مرده نماد سکوت است همان سکون. ..تا مگر روح بیقرارش در بطن نوزاد بی سر و ته دیگری ظهور کند(آیا این خواسته ی راویست ؟)

        خب...تا اینجا تفاسیری سترگ میتوانستند در پیکره ی بوف امتزاج یابند - واگویه و نگره هایی انگاشته شد که عمق اندیشه های نابارور و فرار راوی را احتمالا نشانه رفت....حالا بکار یا بی اثر. کمی دور شویم و به خویشی خویش برسیم ...از خلقها و زیباییها و از سرخابهای ناب بگوئیم.
        شاید طبیعی ترین و دل انگیز ترین قسمت داستان به این قرار خودنمایی کند: (یعنی افق زندگی هنوز هست!؟ )
        \" شب پاورچین پاورچین می رفت.صداهای دوردست خفیف بگوش میرسید، شاید یک مرغ یا یک پرنده ی رهگذری خواب میدید شاید گیاهها میروییدند-در این وقت ستاره های رنگ پریده پشت توده های ابر ناپدید میشدند. روی صورتم نفس ملایم صبح را حس کردم و در همین وقت بانگ خروس از دور دیده می شد \" ....باورتان میشود که این جمله ی احساسی-بلیغ-نادر و لطیف در همین داستان به ظاهر مایوس کننده گفته شده؟ و همین قانون نانوشته ی احساس را در خفا میبرد(او درک دارد و میخواهد مهربانی کند )


        ✍️ عیسی نصراللهی

        علی میرزایی( هیچکاک)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۰۷:۳۶
        ای کاش ما اگر میخواهیم مطلبی هم بنویسیم، کمی خلاقیت به خرج داده و آن را از فکر و اندیشه خو د قلمی کنیم و گرنه اینها را در همان ویکی پدیا هر هدایت یافته یا نیافته ای میتواند پیدا کند.
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۰:۱۶
        سلام و سپاس

        حرفتان درست است،قبول دارم اما در زندگی نامه که نمیشود خلاقیت به خرج داد!
        اگر صحبت از مقاله نوشتن و این هاست که این کوچکترین هنوز ره درازی در پیش دارد و دستش به قلم مقاله و نقد نمیرود. خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۰:۱۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سلام
        بله همه چیز درویکی پدیا هست خندانک خندانک خندانک
        اما کارپسندیده ای است گاهی یاد کردن ازبزرگان ادبیات این مرزوبوم هرکسی هم قبلن خوانده اینهارا اجباری برای دوباره خواندنش نیست خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ ۰۵:۳۷
        خندانک
        عمادالدین صفائی(صاد)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۱:۰۳
        درود بر دوست عزیزم
        ممنون از پست ارزشمندت
        بی شک هدایت از بزرگان ادبیات است و یادآوری از او کار ارزشمندی است خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۷:۵۱
        سلام بر عماد عزیز
        قطعا همین طور است که میگویی متاسفانه معیار های سنجشمان اشتباه اند خندانک
        ارسال پاسخ
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۱:۵۴
        سلام
        قشنگ ترین کار صادق هدایت خودکشی اش بود
        او با این کار به شکلی زیبا زندگی اش را با داستان هایش گره زد. خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۷:۴۴
        سلام
        سپاسگزارم از حضورتان خندانک
        ارسال پاسخ
        علی رفیــــعی وردنجانی
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۲:۵۱
        سلام ودرود
        بنده شناخت زیادی نسبت به آقای هدایت ندارم ...
        ولی آنچه مسلم است و می دانم در دین مبین اسلام
        خودکشی هرگز امر پسندیده ای نیست و در هیچ مرحله ای از زندگی خودکشی ، قشنگ و پسندیده قلمداد نمی گردد . و عنوان خود کشی قشنگ این امکان را هم دارد که بار منفی و بدآموزی
        داشته باشد، قتل نفس در هر صورت قتل تلقی می گردد.
        با احترام
        علی میرزایی( هیچکاک)
        علی میرزایی( هیچکاک)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۷:۰۶
        مشکل شما اینست که اینجا را با مجلس وعظ و ادبیات را با مذهب اشتباه گرفته اید.شما آزادید که نظرات خود را بنویسید، اما لطفا از منبر پایین بیایید و دیگران را وعظ نفرمایید.ادبیات شما همواره آمیخته به پند و نصیحت و شعار بوده و سعی دارید ایدیولوژی خود را به خورد خلق الله بدهید.چه کسی است که نداند خودکشی امر پسندیده ای نیست، پس لازم نیست بر آن تاکید شود.
        البته هدایت با همین خود کشی اش تبدیل به یک نماد شد و نیمی از شهرتش مرهون این عملش است.
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۷:۴۹
        سلام وسپاس🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        بله جناب رفیعی حق با شماست خودکشی کار پسندیده ای نیست.حتی اندیشه های هدایت هم غریب به اتفاق پسندیده نیستند.همیین امر دوم او را چنان منزوی ساخته که اسمی از او سر زبان ها نیست اگرهم هست به نیکی نیست.
        اما قدرت قلمش آنقدر بالا هست که بشود بدون نگاه کردن به اندیشه هایش زیبایی های ادبی متونش را مورد ستایش قرار داد.
        در باب خودکشی او بهتر است بدانیم که اگر من و شما هم شرایط او را داشتیم ممکن بود این کار را بکنیم. به این اسانی نمیتوانیم قضاوتش کنیم.
        تلخ است سرگذشت صادق جان هدایت.
        ارسال پاسخ
        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۸:۲۲
        آقای هیچکاک
        چند نوبت هم قبلاَ بشما عرض کردم که اصولا راه تو ونوع نگاه تو متفاوت است با نظریات من و خواسته ام از شما در پیام خصوصی که در مورد نوشته های بنده لازم نیست شما اظهار نظری بفرمایید ، شما از یک طرف داد از دفاع از شاهنامه و زبان پارسی و فرهنگ پارسی می زنید از سویی دیگر نماد خود و تخلصت گویای غربزدگی است و.... لذاتاکید می کنم و عاجزانه درخواست دارم این شخصیت چندگانه خود را جای دگر عرضه کنید که این ادبیات چاله میدانی شما فقط مقبول خودت هست.
        و جدای از اینها شما فکر می کنید ادبیات در ملک شماست و هرکس خلاف نظرت حرفی بزند کفر گفته است و این امر را به دفعات در خصوص اشخاص مختلف بروز داده اید ‌..‌‌. از اهانت هایت به شاعران متعهد همچون فاضل نظری و..... شما می خواهید با دست آویز قرار دادن نوشته ها و اشعار دیگران خود را بزرگ جلوه دهید لیکن همه متوجه شده اند که اینگونه نیست ‌.. شما به راحتی هرچه تمام به حضرت حافظ و حافظ خوانها اهانت می کنی و کسی جوابگویت نیست ..‌‌‌...؟؟؟؟؟
        بله من در ابتدا هم عرض کرده ام صادق هدایت را نمی شناسم و خودم هم در قیامت برای این امر پاسخم را دارم و اشارتا گفتم اصولا خودکشی امر پسنده ای نیست بدون در نظر گرفت شخص خاصی .... شما را بخیر و ما را بسلامت آقای هیچکاک .
        هنرمندان و عزیزان بین من و تو و نظراتمان قضاوت خواهند کرد .و برخلاف گفته خود اینکه قصد دارد سوار منبر شود تویی ولی آنهم آدابی دارد که شما چندان بهره ای از آن نبرده اید .



        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۸:۳۰
        سلام جناب رمضانی عزیز
        همانگونه که عرض کردم بند صادق هدایت را نمی شناسم و اشاره بنده به قشنگ نبودن خودکشی به شخص خاصی اشاره نداشت ...از جنابعالی سپاسگزارم
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ ۰۸:۱۴
        دوست من خود کشی در هیچ فرقه ای کاری درست نیست .
        منظورم هارمونی فکرش با سرانجامش .
        مثلا امروزه افرادی دم از خدمت به مردم و فقرا میزنند و نصیحت میکنند که چنان کنید و چنین و خود ان کار دیگر در خلوت میکنند که قشنگ نیست.
        ادعا و عمل باید در مورد کسی که خط فکری سالم دارد یکی باشد
        و راستی
        سلام خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی رفیــــعی وردنجانی
        علی رفیــــعی وردنجانی
        دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۴۶
        الله اعلم
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۷:۱۰
        جناب هیچکاک!
        اینکه میفرمایید صادق هدایت به واسطه خودکشی!!!شهرت یافته بی انصافیست.
        من دلیل شهرت هدایت را بوف کور یا حاجی اقا و یا حتی سگ ولگرد او میدانم.
        درباب خودکشی او هم امشب متنی در این صفحه تقدیم خواهم کرد خندانک خندانک
        علی میرزایی( هیچکاک)
        علی میرزایی( هیچکاک)
        شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۹:۳۰
        هدایت در جامعه از حالت یک نویسنده بیرون آمده و به یک نماد تبدیل شده است، نمادی برای اعتراض ، برای خود ویرانگری و برای دنیا گریزی و اشکالی هم ندارد .خودکشی هدایت مکمل کتابهایش شد در ایجاد این نماد، اگر او اینکار را نمیکرد به این اندازه از شهرت نمیرسد .در قدرت نویسندگی او هیچ شکی نیست.او میتوانست مثل خیلیهای دیگر سر در آخور حکومت وقت کند و نان روز را بخورد ولی اینکار را نکرد و رسالتش را زیر پا نگذاشت.هدایت نویسنده بزرگی است، ولی آثارش خالی از نقد و اشکال نیست.
        ارسال پاسخ
        محسن سرمچ
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ ۰۳:۰۱
        دریغا که بار دگر شام شد
        سراپای گیتی سیه فام شد
        همه خلق را گویی آرام شد
        مگر من، که رنج و غمم شد فزون
        جهان را نباشد خوشی در مزاج
        بجز مرگ نبود غمم را علاج
        ولیکن در آن گوشه در پای کاج
        چکیده ست بر خاک سه قطره خون

        خندانک صادق هدایت خندانک (سه قطره خون)
        روحش شاد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۹:۴۱
        با در فکر من سگی ولگرد
        راه میرفت و بی نهایت شد
        پرسه پرسه درون وهم و خیال
        آنقَدَر رفت تا هدایت شد
        تنها


        سپاس از حضورتان🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
         موسی عباسی مقدم
        شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۶ ۰۸:۱۰
        سلام زیبا بودهرکس که
        خودکشی کند مشهور
        نمی شود خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
        پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶ ۱۱:۱۲
        سلام.
        بله همین طور است متاسفانه دوستان نظراتشان را از روی تفکر نمیدهند و فقط حرف خودشان را میزنند.
        سپاس از حضورتان خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0