پست های وبلاگ

حرفهایی از جنس سکوت
---------------------------
هوات میگیره این روزا جومنو منو میبره تا ته خاطره
به عکسای تو مات میمونم و محاله که یاد تو یادم بره
شده زندگیم بودنت پیش من باید حسمو با تو پیدا کنم
به چشمای خیسم یه ان خیره شو تا این ان یک عمر تماشا کنم
این حرفها رو قرار نبود هیچوقت بزنم قرار نبود غرورمو با تو عوض کنم ولی انگار یه چیزی توی تو بوده که اینطوری غورمو نه احساسمو شکسته همیشه عاشق انکار کردن بودم مخصوصا انکار تو خیلی سعی کردم انکارت کنم اما هر اندازه که تو انکار کردن قوی شدم تو احساس ضعیف شدم یه وقتایی وقتی ادم جلوی اینه می ایسته مجبوره با حقیقت کنار بیاد واقعا دلم میخواد احساسمو به قتل برسونم حتی اگه جرمش اعدام باشه فقط دلم میخواد از خیر خاطرات تو بگذرم انصافا هرچقدر بیشتر فراموشت میکنم بیشتر غرق میشم چون توان هرکس به اندازه مشکلاتیه که سرش اومده اما توان من با مشکل جدیدم تو کاملا تحلیل رفته چقدر احمق بودم که که دیدنت شروع شد زیاد شد عادت شد دلخوشی مرحم شد تو بهترین  شیرین ترین  زیرکانه ترین اشتباه عمرم بودی که بابت انجامش عقل و حسم با هم یکی شن و دارن تاوان بلایی که من سرشون اوردمو با به اتیش کشیدن من با به یاد اوردن هر لحظه تو ازم میگیرن بی خیال کار من دیگه از انکار گذشته بزار یک بارم شده لااقل من یکمی ارامش داشته باشم اینکه نیستی رفتی باشی نباشی مهم نیست مهم خاطرات خوبیه که دارمو این عذابه هر لحظس این روزا خیلی سعی میکنم جات با یکی پر کنم اما بدبختانه چاه خالی که من توش اسیرم با هیچ حسی دیگه پر نمیشه خیلی چشم میچرخونم تا به یکی دل ببندم اما بدبختانه هر بار سرم گیج میره شکستن احساسم اشکو در میاره  این اواخر به خاطر وضعیت من کاملا از هم کنده بودیم داشتیم فراموش میکردیم همو من احمق نمیدونستم قراره بری که اینقدر سرد شدی حالا مهم نیست تو ترانه هام همیشه سعی میکنم تو رو مقصر جلوه بدم بگم برام مهم نیستی بی اهمیت شدی اما اینطور نیست من به عزیزترین کسام اینطور وابسته نشدم اما تو نمیدونم چی شد که به اینجا رسیدم کاش قبل از اینکه دیر بشه یه لحظه یه یک دیدار نقشه تنها شدنمو وقتی هستی میکشیدم که الان نبودنت اینطور عذابم نده انصافا اگه عشق بودی اصلا اونقدری که الان مهمی مهم نبودی لعنت به هرچی دوست داشتنه همیشه ادم وقتی تو عمق احساسش فرو میره با یه تلنگر ساده میزنه زیر گریه اونقدر مقاوم شدم که تا عمق خفه شدن از هق هق میرم اما با گیرم نمیگیره بی خیال اینکه غریبه ایم من قبل تو هیچوقت نشده بود به یکی روی خوش نشون بدم که وارد قلبم بشه اما الان به هرکی روی خوش نشون میدم تا وارد قلبم شه احسامو پس میزنه حال عجیبیه ترانه های شادی که مینویسم فقط برای فرار از بغضیه که نمیخوام ازش حرف بزنم فکر نمیکردم این بلا سرم بیاد یه جایی یه روزی نه نمیخوام ببینمت انتقام خودمو ز خودم میگیرم که اینطوری نابود کردم خودمو به دستای تو کاش به جای این همه ادم دوروبرم که اصلا نمیبینمشون تو بودی تا فقط تماشات کنم نسبت خونی چیز خوبیه اما من کاش نسبت خونی با تو داشتم دیگه نیاز به بودن هیچکی نبود حقیقتو میگم اصلا هم اشکم درنمیاد تو انکارت استاد شدم کی قراره مقاوم بودنم باعث از هم پاشیدنم بشه نمیدونم 
دوباره زیر بارونم دوباره از تو میخونم دوباره با تو میمیونم
دوباره گیج و سردرگم دوباره غرق این مردم زمستونم
دوباره هق و هق و لبخند دوباره غضه و ماتم یه دیونم
دوباره فکر و ایینه دوباره زخم تو سینه یه ویرونم