سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 28 فروردين 1403
    8 شوال 1445
      Tuesday 16 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۲۸ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        افسانه مه آلود هاکو و پرشا نگاره سی ام
        ارسال شده توسط

        مازیارملکوتی نیا

        در تاریخ : چهارشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۵ ۱۸:۴۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۷۴ | نظرات : ۲

        نگاره سیم
        ملکه لامیس بانوی مزدوران
        روی کجاوه بود هنوز /بردوش مزدورانش/حتی در حضور ملکه سرما هم به عشوه گری و رقص شیطانیش ادامه میداد لامیس/انگار افعی باشه که روی گنجی چمبره زده/نه زیبا و نه زشت بود و نه هیچ ویژگی عجیبی داشت /بجز اینکه هکچون سیبی که انگاربا شیطان از وسط به دونیم شده باشه /نفرین مشتعلی /چشمهای بی پرواش رودر بر گرفته بود /حتی ملکه سرما هم از نگاه کردن بهش امتاع کرد / هنوز به خرامیدن هیولا وارش مشغول بود که با برگشتن ملکه /انگار تمام اعضای بدنش به ناگاه یخ زده باشه /درجا همچون مجسمه ای بی تحرک موند /مثل عقربی که گویا در دایره آتشی بلند گرفتار شده و تنها راهش /نیش زدن خودشه برای رهایی از مرگی زجر آور /سرش رو پایین آورد وقتی ملکه نگاه خشمگینش رو به اون دوخت / خون در چشمان ملکه موج میزد /زمین بگذارید این عفریت چند هزار ساله پیر دختر کثیف رو / با شنیدن این فرمان ملکه سرما /بارکشان کجاوه /مرکب رو با راکبش به زمین سپردند و با احترام روبه ملکه از درگاه ورودی بیرون رفتند /با چه جسارتی ؟/با این وضع نفرت انگیز در درگاه من حاضر میشی ؟/موجود لعنتی/اینها تمام مرحمت ملکه به لامیس بودکه از دهان پر از نفرتش خارج شد/لامیس به سختی خودش رو از روی زمین جمع کردو به سمت ملکه خزید و روی پاهای اون افتاد / در این لحظه ملکه با پا اون رو دورکردو گفت : دور شو / حتی نمیخوام نفسهای کثیفت بهم بخوره / لاشخورهای بی مصرفت چند نفرند ؟/لامیس راهی برای حرف زدن با ملکه پیدا کرده بود / اونقدر که باعث نوازش چشمهای زیبای شما /تا دور دستها بشن / ملکه کمی نرمتر از قبل گفت :این بد نیست /در مقابلش؟/لامیس میدونست که اگر چیز بخواد / در هر اندازه ای /حتما مورد شماتت ملگه دره نای قرار میگیره و این تازه بهترین حالتش بود / ملکه من هر آنچه شما برای من جیره حوزتون به عنوان غذا در نظر بگیرید /سرمه چشمهام میکنم /ملکه لبخندی زدو به آرامی گفت : به مزدورانت بگو به اردوگاه برند و سلاح دریافت کنند و تو.../جفتی رو با قابلیت باردار کردنت به تو میبعشم /اما؟/بعد از پیروزی درجنگ/و تو رو از این شرایط کریحت آزاد میکنم تا مثل همه انسانهای بی ارزش به زندگی نکبت بارت برگردی / مثل زمنی که هنوز افتخار خدمت به من رو نداشتی /لامیس از شوق /مثل کودکان در پوست خودش نمیگنجید و داشت قالب تهی میکرد / به هرحال /پس از اشاره دست ملکه خزان خزان از درگاه اون خارح شد به امید اینکه روزی /مثل گذشته ها /در کنار خانوادش که ملکه ازش گرفته بود زندگی کنه/شاید.../یک روزی .../دوباره

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۲۰۴ در تاریخ چهارشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۵ ۱۸:۴۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۴ تير ۱۳۹۵ ۰۸:۳۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0