سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    عشق درادبیات فارسی
    ارسال شده توسط

    آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

    در تاریخ : چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴ ۱۰:۴۹
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۰۴ | نظرات : ۱۲

    عشق ودیعه ای الهی است که در وجود انسان نهاده شده و با ذات و فطرت وی عجین شده و انسان پیوسته به دنبال معبود و معشوق حقیقی بوده است. مولانا می گوید:
    ناف ما بر مهر او ببریده اند عشق او در جان ما کاریده اند
    گفته شده که عشق راه رسیدن انسان را برای رسیدن به سعادت و کمال میسر می سازد و اساسا خداوند آدمی را خلق کرده تا عاشق باشد و تفاوت انسان با فرشته در اینست که فرشته از درک عشق عاجز است و عشق خاص انسان است و از روز ازل در وجود او نهاده شده است. بقول حافظ:
    در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
    جلوه ی کرد رخت، دید ملک،عشق نداشت عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد
    حسین بن منصور حلاج، عارف مشهور ایرانی جان خود را نثار عشق الهی می کند و شاعران در اشعار خود از او اینچنین یاد کرده اند:
    در مدرسه کس را نرسد دعوی توحید منزلگه مردان موحد سردار است
    گفت آن یار کزو شد سردار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد (حافظ)
    ریشه ی عشق را از " عشقه" دانسته اند، عشقه نام گیاهی است که در زبان فارسی به آن "پیچک" می گویند این گیاه به دور گیاهان می پیچد و آنها را زرد و خشک می کند، عشق نیز لا وجود عاشق چنین می کند.
    هر چند برخی از فرهنگ ها ریشه ی واژه ؤ را عربی دانسته اند اما در این مورد سند معتبری در دست نیست. قران مجید و احادیث بزرگان دین قدیمیترین منبع مسلمانان است که از عشق بحث شده است. در قران و احادیث بجای واژه ی عشق کلماتی نظیر حب، محبه، ودّ، هوی و ... آمده است.
    "اولین ریشه ی مهم بحث از عشق در فرهنگ غرب به رساله ی مهمانی (ضیافت=سمپزیوم) افلاطون و رساله ی اخلاق نیکو ماخوسی ارسطو می رسد و تقسیم عشق به مجازی حقیقی یا شهوی حسبانی و معنوی روحانی هم از اینان است."(۱)
    شیخ شهاب الدین سهروردی درباره ماهیت عشق می گوید: "محبت چون به غایت رسد آن را عشق خوانند." (۲)
     
     
    عشق در ادبیات فارسی
    کلمه عشق پیش از اسلام در ادبیات عرب وجود نداشت و پس از اسلام وارد ادبیات عرب شده و به تبع آن در ادبیات فارسی راه یافته است. ظاهرا نخستین بار شهید بلخی (وفات ۳۲۵ ه.ق) از این واژه در شعر استفاده کرده است:
    عشق عنکبوت را ماند بتنیدست تفته گرد دلم
    در ادبیات فارسی عشق را می توان از دو جنبه مورد بررسی قرار داد. عشق مجازی یا انسانی و عشق الهی یا عرفانی.
    عشق مجازی:
    عشق مجازی یا انسانی که عشق ورزی به هم نوع است از آغاز در ادبیات فارسی مطرح بوده و در آثار اولین شاعران پارسی زبان چون رودکی، فرخی، منوچهری... وجود دارد. رودکی در اینباره می گوید:
    ای انکه من از عشق تو اندر جگر خویش آتشکده دارم صد و بر هر مژه ی ژی
    فرخی عشق را اینگونه تعریف می کند:
    وای آنکو بدام عشق آویخت خنک آنکو ز دام عشق رهاست
    عشق بر من و رعنا بگشاد عشق سر تا بسر عذاب و عناست
    منوچهری درباره عشق چنین می گوید:
    حکیمانه زمانه راست گفتند که جاهل گردد اندر عشق، عاقل
    فخر الدین اسعد گرگانی داستان عاشقانه ای را در نیمه ی اول قرن پنجم به نظم کشیده که داستانی است بجای مانده از دوران اشکانیان، با نام "ویس و رامین":
    نبرد عشق را جز عشق دیگر چرا یاری نگیری زو نکوتر
    فردوسی نیز در شاهنامه داستانهای معروف عاشقانه ای چون زال و رودابه و رستم و تهمینه و بیژن و منیژه را به نظم کشیده است. وی در دلدادگی زال به رودابه می گوید:
    دل زال یکباره دیوانه گشت خرد دور شد عشق فرزانه گشت
    اوج داستانهای عاشقانه را می توان در آثار نظامی چون لیلی و مجنون و خسرو و شیرین دید. مهارت نظامی در سرودن مثنوی باعث شد شاعران بعدی در تمام دوره های ادبی زبان فارسی از او تقلید کنند. نظامی در شیفتگی مجنون به لیلی می گوید:
    مجنون چو شنید پند خویشان از تلخی پند شد پریشان
    زد دست و درید پیرهن را کاین مرده چه می کند کفن را
    چون وامق از آرزوی عذرا گه کوه گرفت و گاه صحرا...
    سعدی شاعر نامدار شیراز یک باب از گلستان و بوستان را به عشق اختصاص داده و غزلیات وی نیز سراسر سخن از عشق است. وی عشق را لازمه ی انسان بودن می داند:
    سعدی همه روزه عشق میباز تا در دو جهان شوی به یک رنگ
    عشق بازی چیست سر در پای جانان باختن با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن
    مهمترین پیام دیوان لسان الغیب حافظ شیرازی عشق است و بنا به گفته ی آقای خرمشاهی عشق در غزلیات حافظ بر سه قسم است: الف) ادبی – اجتماعی ب) انسانی – زمینی ج) عرفانی (۳). بیت های زیر نمونه ای از عشق مجازی است:
    اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
    سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند همدم گل نمی شود یاد دمن نمی کند
    عشق مجازی یا عشق به هم نوع از نظر عرفا وسیله و مقدمه ای است برای رسیدن به عشق حقیقی به شرطی که احساسات معنوی را برانگیزد و عاشق به کمال برسد در غیر اینصورت از نظر عرفان مذموم است.
    عشق ز اوصاف خدای بی نیاز عاشقی بر غیر او باشد مجاز
    عشق مجازی در اصل پرتوی از عشق حقیقی و الهی است زیرا حسن و زیبایی که در جهان است جلوه ای از شاهد ازلیست.
    دلی که عاشق خوبان دلجوست اگر داند وگر نی، عاشق اوست
    مزیت عمده ی عشق انسانی و مجازی آنست که موجب تزکیه نفس و دوری از خودخواهی و منیت در انسان می شود بطوریکه عاشق دیگری را بر خود مقدم می دارد ئ در راه معشوق فداکاری و ایثار می کند. لایب نیتس حکیم آلمانی (۱۷۱۶ ۱۶۴۶) در تعریف این نوع عشق می گوید: "تمتع بردن از سعادت غیرست و اینکه انسان سعادت دیگر کس را بر سعادت خویش شمرد."
    "بدینگونه بر خلاف عشق حیوانی که جز خودپرستی و ارضا نفس هدف دیگری ندارد، عشق در این مقام به غیر پرستی می انجامد. از همین روست که صوفیه حتی همین مرتبه از عشق را هم مایه ی کمال خوانده اند و مثل بسیاری از ظرفا دیگر تجربه ی عشق و آشنایی با عوالم آن را شرط انسانیت واقعی دانسته اند."
    عشق حقیقی یا عرفانی:
    عشق حقیقی، عشق به ذات خداوند است که خیر و کمال مطلق است.
    «او (افلاطون) عشق مجازی را باعث خروج جسم از عقیمی و به وجود آمدن فرزند و ابقای نوع می داند و عشق حقیقی را نیز سبب خروج روح از عقیمی و رهایی از نازایی دانسته که سبب درک اشراق و زندگی جاوید و شناخت جمال حق و نیکی مطلق و حیات روحانی می شود.» (۶)
    در تمام مکتبهای عرفانی از جمله عرفان اسلامی، عشق اساسی ترین و مهمترین مسأله محسوب می شود و در اصطلاح تصوف و عرفان، اساس و بنیاد هستی بر عشق نهاده شده و محبت پایه و اساس زندگی و بقا موجودات عالم را موجب می شود و جنبش و حرکت زمین و آسمان و همه ی موجودات به وجود عشق وابسته است. بقول نظامی:
    گر از عشق آسمان آزاد بودی کجا هرگز زمین آباد بودی
    «مرحوم دکتر غنی، درباره این مسأله چنین نوشته است: ماحصل عقیده ی عارف در موضوع محبت و عشق این است که عشق غریزه الهی و الهام آسمانی است که به دور آن، انسان می تواند خود را بشناسد و به سرنوشت خود واقف شود.» (۷)
    با وجودیکه عشق اساسی ترین مسئله عرفانی است اما عارفان از شرح و توصیف آن اظهار ناتوانی کرده اند و گفته اند: هر که عشق را تعریف کند آن را نشناخته است.
    هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
    گرچه تفسیر زبان روشنگرست لیک عشق بی زبان روشن تر است
    حافظ چنین گوید:
    سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
    نخستین بار شیخ ابو سعید ابوالخیر عارف ایرانی اشعار عاشقانه فارسی را آنطور که موافق با طبع صوفیه بود شرح و تفسیر کرد و با تصوف در آمیخت.امام محمد غزالی بزرگترین امام و فقیه عصر خود بود.وی فتوا داد صوفیان پاک نیت می توانند اشعار عاشقانه عامیانه را در مراسم سماع بخوانند.این امر نیز در وارد کردن شعر عاشقانه در تصوف موثر بود.
    نخستین جلوه گاه عشق عرفانی و آمیختن عرفان با شعر را در آثار سنایی شاعر بزرگ قرن پنجم و ششم هجری می توان دید.این شاعر در اثر مشهورش "حدیقه الحقیقه" فصلی با نام و عنوان "فی ذکر العشق و فضیله" دارد و می گوید:
    دلبر جان ربای عشق آمد سر برو سر نمای عشق آمد
    عشق با سر بریده گوید راز ز آنکه داند که سر بود غماز...
    بنده عشق باش تا برهی از بلاها و زشتی و تبهی
    بنده ی عشق جان حر باشد مرد کشتی چه مرد در باشد
    پس از سنایی عطار نیشابوری عارف نامدار قرن ششم که خود وادی های معرفت را طی کرده در منطق الطیر از هفت وادی نام می برد و وادی دوم،وادی عشق است و در بیان آن گوید:
    بعد از این وادی عشق آید پدید غرق آتش شد کسی کانجا رسید
    کس در این وادی به جز آتش مباد و آنکه آتش نیست عیشش
    عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم رو، سوزنده و سرکش بود...
    مولانا جلال الدین رومی،هستی را بدون وجود عشق قابل تصور نمی داند.مثنوی مولانا نغمه ی عشق الهی است.وی گوینده مثنوی را معشوق می داند و میفرماید:
    ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی زاری از ما نی تو زاری می کنی
    آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد
    بیشترین بخش غزلیات و دیوان مولوی ناشی از عشق معنوی و جاذبه ی روحانی انسان کامل و محبوب مولوی شمس تبریزیست،عشقی که سبب تحولی عظیم در مولانا شد:
    مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
    دیده ی سیر است مرا،جان دلیرست مرا زهره ی شیرست مرا زهره تابنده شوم...
    <مولانا عشقی را که خود در آن غرق بود در تمام ذرات عالم ساری می دید،از این رو به همه ی ذرات عالم عشق می ورزید،و آنچه را بدان عشق می ورزید در تمام ذرات عالم در تجلی می دید >(۸)
    همانطور که پیش از این ذکر شد عشق خواه حقیقی،خواه مجازی سبب تحول اخلاق و تزکیه ی نفس می شود و صفایی چون بخشندگی و سخاوت و شجاعت و بی اعتنایی به مادیات و دلبستگیهای دنیوی و پرهیز از خودخواهی و نخوت در اثر تاثیر عشق است.
    مولانا در این باره گفته است:
    هر که را جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و عیب کلی پاک شد
    مرحبا ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علت های ما
    ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما
    جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
    وظیفه عاشق آنست که ترک شخصیت خود کند.همین امر راه عشق را مشکل می کند.حافظ می گوید:
    زیور عشق نوازی نه کار هر مرغی است بیاد نوگل این بلبل غزل خوان باش
    عشق که در وحله اول آسان می نماید راهیست بی پایان و خطرناک که در نهایت موجب هلاک عاشق می شود و به قول حافظ:
    الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
    راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
    شکوه و زاری عاشق نشانه ی وجود شخصیت است،در حالیکه عاشق برای رسیدن به معشوق نباید ابراز وجود کند و عاشق حقیقی اهل ناله و فریاد نیست وناله کننده مدعیست نه عاشق.
    سعدی چنین گوید:
    ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
    این مدعیان در طلبش بی خبرانند کان را که خبر شد خبری باز نیامد
    تقابل عقل و عشق:
    فقها از بکار بردن عشق درباره خداوند مخالف بوده اند و این موضوعی بوده که اختلاف نظر و دشمنی میان عارف و فقیه را در پی داشته و از نظر فقیه عقل و استدلال برای رسیدن به معرفت و کمال لازم و کافیست،در حالیکه عرفا قدرت عشق را برتر از عقل دانسته اند و عشق الهی در مبارزه با عقل همواره پیروز بوده است چرا که عقل حسابگر و محتاط و عشق شادی بخش،بی پروا و مایه ی تزکیه نفس و کسب معرفت خداوند است.
    سعدی گفته است:
    آنجا که عشق خیمه زند جای عقل نیست غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی
    وانگه که عشق دست تطاول دراز کرد معلوم شد که عقل ندارد کفایتی
    شیخ نجم الدین رازی در مرصاد العباد می گوید:
    <همچنانکه میان آب و آتش تضاد است میان عقل و عشق همچنان است،پس عشق با عقل نساخت او را بر هم زد و رها کرد و قصد
    محبوب خویش کرد>(۹)
    عین القضات همدانی در برتری عشق گفته است:
    <عاشقان را به ترازوی عقل مسنج که عشق از آن منزه بود که او را به ترازوی عقل بر توان ساخت>(۱۰)
    هما آقا جعفری
    منبع:سایت آفتاب

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۶۲۷۸ در تاریخ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴ ۱۰:۴۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0