سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        نه خود خورم نه کس دهم ............
        ارسال شده توسط

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        در تاریخ : يکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴ ۱۹:۲۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۷۷ | نظرات : ۳۸

        ازکتاب خوندن خسته شدم کتابمو بستم واز اتاقم بیرون آمدم.
        دیدم مادر وخواهرم درحالیکه چایی می خورن دارن به جون هم غر می زنن
        گفتم چی شده چرااین قدر کل کل می کنید!
         مادرم پیش دستی کرد،صداشو بلند کردوباناراحتی گفت ازدست کارای این دختره ی نفهم
        گفم مگه چی شده مامان؟  ابروهاشودرهم کشید
        وگفت هیچی یه زن بدبخت فقیر اومددر زد گفتم آیفون خرابه
        برو در رو واکن ،رفته تو حیاط وفهمیده گداست در روبازنکرده
        می گم چرا دررو بازنکردی
        می گه خوب کاری کردم اینا عادت کردن به گدایی هر روز میان دم در
        خونه ی مردم معلومم نیست چقدر پول دارندولی گدایی می کنند!
        که خواهرم  با اعتراض پرید تو حرفشو و گفت خب مگه دروغ می گم
         نمی بینین یکسره دم درحیاطند یا قند می خوان یا برنج !
        منم یکدفعه گفتم خوب به توچه که دارند یاندارند دررو بازمی کردی
         یه لیوان برنج بهش میدادی .با عصبانیت تو حرفم پرید  لباشو جمع کرد
         وادای زن فقیر رودر اورد وگفت برنج نمی خواست
        گفت خانم جان اگه داری برام یه کم قند بیارتوروخدا؟
         کفرم دراومد سرش دادزدم که خودتو مسخره کن
        مامان راست می گه دست رد زدن به سینه ی فقیر یا هر کسی که ازت
         درخواست کمک کرده درست نیست دلشون می شکنه  مگه چی خواسته بود؟تازه از کیسه توکه نمی ره !
        خلاصه به جون هم افتاده بودیم که مادرسرمون دادکشید هردوتامونو
        ساکت کرد!
        از بس ازدست کاراش  کلافه شده بودم باتحکم گفتم  پاشو استکانارو جمع کن حالا
         اونم بااکراه ودلخوری بلند شد وتند تند
         استکانارو جمع کرد وبرد اشپزخونه گذاشت وپرید تواتاق
        به بهانه ی سردرد!
        بعداز یک  ساعتی که گذشت دیدم مادر صدامون می زنه  هردوتامون رفتیم آشپزخونه پیشش
        با آرامی گفت بیاین اینجا تا بهتون  بگم بیاین ببینین اینجارو
        واشاره کرد به داخل سینک ظرفشویی
         داخلش رو که نگاه کردیم دیدیم قندون پراز قند همراه ظرفا و
         استکانای کثیف زیر شیر آبه مونده وحروم شده انگار یکی بی حواس اونو انداخته توسینک واو هم که خواسته بود ظرفهارابشوید نفهمیده وشیر آب رابازکرده بود
        مادرنگاه طلبکارانه ای  به خواهرم انداخت وگفت ببین دخترم وقتی بهت یه چیزی می گم لابد بیشترازتو می دونم
         اینا روزی اون زن بیچاره بودکه تو ازش دریغ کردی
        خدا ازخودمونم دریغ کرد!
        اگه این قندون قندو بهش میدادی مطمان باش اینجوری نمیشد.....!!
         
        پانوشت:
        اینجور مواقع ما ایرانیا یه ضرب المثل خوب داریم که می گه
         که نه خودخورم نه کس دهم گنده شد به مگس دهم!خندانک
        وواقعن که راست گفتند
        قدیمی ها حرف نگفته ای  نگذاشته اند!!
        وبراستی که چه ادبیات غنی داریم وچه فرهنگ زیبایی
        ای کاش به فراموشی نسپریمشان
        ما نسل جدید که این قدر درگیر خودمانیم!خندانک

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۵۵۷۰ در تاریخ يکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴ ۱۹:۲۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0