سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      آیا انرژی و حرکت سرنوشت است ؟
      ارسال شده توسط

      روح اله سلیمی ناحیه

      در تاریخ : يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۰۳
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۲۶ | نظرات : ۸۰

      اگر مسیر هستی را در دو حالت طول و عرض فرض کنیم( مثل بافت فضا زمان تقریبا)
      فکر کنیم پایه را اگر از نظریه ریسمان دریابیم بحث انرژی و حرکت پیش می اید ولی جالب این است که انرژی و حرکت چیزی شبیه به انتهای این جهان هستی است (انتهایی که نه می تواند وجود داشته باشد و نه  وجود نداشته باشد ) انرژی و حرکت هیچکدام نمی تواند بدون دیگری باشد و نمی تواند  وجود  نداشته باشد
      جالب این است وقتی این دو وجود دارد و در حالت طولی و عرض برای وجود چیده می شوند(مثلا وقتی انسان به دنیا می اید گذر زمان و بزرگ شدنش و تکامل اگاهی حرکت طولی ولی تمام اتفاقات در حول این شخص و کنش و واکنش های متقابل همان عرضی است وخود عرضی باز از طول و عرض شکل گرفته و همینطور تا نهایت ماده همین است ) از دیدگاهی مسئله قسمت یا سرنوشت را رقم می زنند و تا جایی که بقدری مهم می شود که هیچ اختیار و تصمیمی  برای هیچ ذره ای حتی در جوهره و ذات باقی نخواهد ماند  و شاید بتوان گفت کوچکترین اعمال در صد سال پیش دقیقا کوچکترین جزئیات رفتار الان مرا رقم زدند حتی این متن را 
      ما یجورایی شبیه سنگی هستیم که در تاثیرات و دخالت عوامل دیگر حرکتی می کند. با این تفاوت که ما این حالت را درک می کنیم اما سنگ درکی از این رفتار ندارد  فکر نکنید چون فکر می کنیم و درکی از محیط و عوامل داریم پس مختار شدیم ، اخه همین فکر و فهمیدن هم از اطراف یا همان عرض به ما داده شده و طبق خروجی افکار و رفتار  انها ما درک می کنیم پس همین افکار نیز مستثنی نیست از عرض و طول 
      و الی .....،
      مطالبی که در این مورد نوشته بودم را کامل اشتراک نکردم، واقعا دوست دارم نظرات دیگران را بخوانم  و سپس بقیه نوشته را بگذارم
      با اینکه شخصا اعتقادی به سرنوشت ندارم و سرنوشت لحظه ای را قبول دارم اما نمی شود از کنار بعضی چیزها به سادگی گذشت 
      لطفا نظرتان را بنویسید 🌹🌹🌹
       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۳۰۸۰ در تاریخ يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      احمدی زاده(ملحق)
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۴:۱۷
      از صراحت کلامم نرنجید لطفا
      سلام من میگم اینجا سایت ادبیه اگر انرژیتان را جای این داستانها به ادبیات ونقد شعر شاعران می گذاشتید بهتر نبود!؟
      هر کدامتان ساعت ها مقاله می نویسید و وقت می گذارید...
      برای چی کی بود چی بود هست نیست اخرش هم هیچی به هیچی کی اومد کی رفت دنبال چی می گردید شما؟ خدا هست وخدا نیست و سر نوشت را ..بزارید برای ادم هاش و دانشگاه ها و حوزه های علمیه ...نه یک سایت ادبی!
      دوستان ادیب و گرانمهرم شاعران نوپا و دانش دوست ما به نقد ها ی شما عزیزان در راستای اموزش ادب و هنر و شعر سرایی که جزو ریشه و فرهنگ این مرز بوم است احتیاح بیشتر دارند مدت هاست که ستون نقد خالی از مطالب اموزشی می باشد و ما شدیدا از مدیران افتخاری سایت گلمندیم قرارمان بود هفته ای هر کدام یک یا دو نقد از شعر شاعران را در ستون نقد ها داشته باشند. که نیست.
      یا علی ع
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۲۹
      خندانک
      دروداستادبزرگوارم خندانک
      گلایه تون بجاست مدتهاست ستون نقد خالیه یاهم بانقدها وحرفهای بیخودی اشغالش می کنند که اصلا ربطی به نقدشعرنداردالبته الان که آخرساله وکمی سرهمه شلوغه
      یه خرده ام همه بی دل ودماغ ترشدنداین روزا
      ازیک طرفم خب شایدکم کاری بعضی ازمدیران افتخاری مدیران فعال راهم دلسردمیکنه وباعث میشه اونام کم کارشند ویادبگیرند بعضی عزیزان هم تاقبل ازاینکه مدیرشند بیشترفعالیت دارند تامدیرمیشند کلا غیبشون میزنه نمیدونم علت چیه واقعا طاقچه بالامیزارند یا.....
      ا




      ارسال پاسخ
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۳۱
      سلام و سلامت باشید جناب احمدی زاده
      نمی دانم واقعا چه پاسخی بتوانم بدهم که شما نیز نرنجید

      اما بندرت میتوان شاعر برجسته ای در جهان پیدا کرد که گرایشات عرفانی و یا علمی و حقیقی نداشته باشد

      چی بگم اخه
      هر پاسخی بدهم در فکر و حرف شما تاثیری نخواهد داشت و این بسیار ازار دهنده است
      اقای رمضانی صدتا وبلاگ گذاشت تا هرجایی هم توانست کوبید تمام مباحث حوزه بودند هیچ جای دنیا هم قابل قبول نبود ولی هیچی نگفتید خیلی هم لطف کردید
      ولی بحثی اینچنین زیبا قابل قبول نیست چرا ؟

      ارسال پاسخ
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۵۴
      خندانک
      ناگفته نماند گاهی کلی زحمت می کشیم وبرای عزیزان نقدمی نویسیم ولی متاسفانه اینقدرکم لطفندکه یه گل درجوابمون نمیگذارند وبی احترامی می کنند به نقاد وبی محلی که همینم من نوعی رو خیلی دلسردوناراحت میکنه وبارها گفتم اصلا نقدنکویسم اما پوستم کلفته وبازم می نویسم ولی خیلی ناراحت کننده است ....
      ارسال پاسخ
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۱۸
      🌹🌹🌹
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۲۶
      تا جایی که توانستم اینجا زمان گذاشتم و بیشتر نقدها را سعی کردم بخوانم ولی چیزی که در اینجا نقد می گویید بیشتر اوقات نقد نیست نوعی تحقیر و تکلیف است
      البته سوء برداشت نشود لطفا کلا اشاره ای به التن یا نقد مدیریت و حرف شما ندارم
      نقدی که می خواندم و انفاقا هنوز هست دوستس شعری نوشته. نقد کننده محترم اومده چون در درک شعر عاجز بود بجای نقد خوب و سوال در مورد ابهاماتش نقدی کرده که به توپ بسته و کلی حرف و سخره گرفتن
      نقد این نیست که در شعر چون شما خیلی خوب و خاص می نویسید پس من هم مثل شما بنویسم نخیر ایننقد نیست این نظره
      بانوی گرامی این مهمترین دلیل برای پس رفت در نقده که حداقل ده بار خودم اینگونه نقدها را در صفحات مختلف دوستان خوندم
      یا در اصل ، نیازی به توضیح نیست
      چیزی شبیه همین بحثی که داشتم اینجا کنش و واکنش اجبار می اورد و در این سایت اجبار را یه پس رفت اورده
      باهم خوب نیستیم
      موفق باشید 🌹
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۴۲
      درود بانو عجم مهربان به قول معروف زدید به خال: باور کنید نقد مینویسم اما نمیدونم چرا قهر میکنن و فاز میگیرن!!! خب آدم دلسرد میشه خندانک چی بگم والا خندانک
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۸:۱۴
      طاقچه بالا رو که واقعا هست جناب علامیان عزیز خندانک
      من منظورم به شماویامدیران الان تنها نبود کلا اینجوریه متاسفانه نه الان ازسالها پیش هم همینجوری بود عده ای خیلی مشتاق مدیریتند تاجاییکه اینقدبه مدیران افتخاری حسادت می کنند وهردم یه حرفی پشتشون می زنند وازعملکرشون ایرادمی گیرند ولی تامیان وخودشونو مدیرمی کنند ومی بینند که وای چه وظیفه ی سختیه ونمی تونن فعالیت کنند نمیگن ما نتونستیم کم آوردیم خداحافظ مثل آدم
      کلا درمیرن وطاقچه بالامیزارن ومیگن مدیریت چیه اصلا اون سایت بدردنمیخوره ودرمیرن یه عده هم بقیه پشیمونشون می کنند چون خودشون نمی تونن مدیرباشند واون موقعیتو ندارند اونارم می پرونن متاسفانه حرف شنوی دارن یه عده هم که کلا قاطی میکنن وغرورشون میگیره وطاقچه بالامیزارن ومیرندومیگن نگا مارومدیرکردو اینقدالتماسمون کرد که مدیرشیم ولی ما قبول نکردیم وول کردیم درصورتیکه ازخداشونم بوده خلاصه هرکدوم یه بازی وبامبول درمی آوردن خندانک خندانک خندانک
      حالا خدایی هرکس نمی تونه بمونه اجباری هم نیست اونجاش بده که میرن بازاین وراون ورحرف میزنن وزرنگ بازی درمیارند ویا یه جنگ ودعوای زرگری راه می انداختندومی رفتند وباآبروی خودشون وهمه هم بازی میکردند ازبس که نادون بودن
      اونایی که آروم میرن لااقل عقلشون بیشتره دیگه بی سروصدامیرن وقابل احترامندچون اجباری نیست درکار
      الانم اومدن ازمدیرای قبلی هی ایرادگرفتندوبه پیشنهاددوستان عزیزانی رامدیرکردن تا نگن چرا به حرف ماگوش نمیدین وعدالت برقرارشه اما نتیجه عکس داد همونایی هم که قبلنا نقدمیکردن غیبشون زد گاهی خب واقعا یاحوصله اش نیست نقدبنویسی یا گرفتاریم یاهم اصلا علمشو ندارن بعضیا اما بعضی وقتامی بینی که می تونن اما نمی نویسند وطاقچه بالامیزارند خندانک خندانک
      یاهم گوشه کنارای دیگه مجازی بازیگوشی میکنن ونمیان سایت خلاصه اونجورکه انتظارمیره عمل نمیکنن وبقیه شاکی میشن که چرامدیراتون بیسوادن یاکم فعالند واگرم الان استاداحمدی زاده برشان داردازمدیریت بازیه عالمه به دادخواهی برمی خیزند وحرف درمیارن که چرابرداشتنشو وجنگ وجدال وبازی راه می اندازند....
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۲۵
      سلام و درود جناب احمدی زاده بزرگوار و بانو عجم عزیز؛
      همانطوری که فرمودید؛شاعران بخصوص شاعران نوپا به نقد نیاز دارند؛شاعرانی که شعرشان قوی هستند را نمی گویم نقد نکنید؛نقد کنید ولی آنها که دیگر خودشان قوی هستند
      ولی خب درکنارش به شاعران نوپا و کم تجربی چون ما هم کم لطفی نکنید؛و اگر شعر مشکل وزنی یا محتوایی یا آرایه ای دارد بگوید میشه با یه نقد کلی چیزی یاد گرفت؛واشتباهات رو کمتر کنیم...به من می گویند شعرهام اشتباه وزن دارند ولی نمی گویند چطور و کجا و علتش چیست خندانک و همین گفتن ناقص باعث میشه گیجتر بشیم...!و نتونیم مشکلمون رو برطرف کنیم...
      باور کنید آرزو به دل ماندم که شعرهایم بررسی بشن نقد بشن و ایراد های وزنی و محتوایی که دارند رو اساتید محترم بگن؛و اشکالتمون رو متوجه بشیم و روشون متمرکز بشیم...
      من از ابتدای ورود به سایت با وزن آشنا نبودم و بصورت سماعی می سرودیم؛که اشکالات وزنی داشتند ولی بعدها خودم رفتم سراغ وزن و تلاش کردم که یادش بگیرم الانم شعرام اشکالات وزنی و قافیه ای دارن؛ولی امید دارم که با نقد دوستان بتونم این مشکلات رو برطرف کنم؛
      یادمه اولین بار که نقد شدم توسط خانوم حدیث ابراهیمی بود که اشتباه نکنن انقد خوشحال شدم که خدا میداند؛در نقد ایشون خیلی چیزا یاد گرفتم که هیچ وقت فراموشم نمیشه...
      من حتی یکبار هم به خانوم عجم گفتم که ان شاءالله نقد شدن ماهم؛گفتند ان شاءالله سروقت شما هم می آیم ولی نیومدند؛
      باورکنید خیلی منتظر بودم ؛ولی وقتی کسی نقد نکرد
      با خودم گفتم شعرهای ما حتی ارزش نقد شدن رو هم ندارن خندانک خندانک
      خندانک
      و در تصویر سازی ها و چگونه با تناسب کلمات بی ربط رو بهم ربط دادن و در ساختن اضافه های استعاری و تشبیهی مشکل دارم؛
      امید که اساتید به شاعر که چه عرض کنم ولی به ذوق و اشتیاق ما هم توجه کنن و مارو از علم خودشون دریغ نکنن؛
      امین خندانک

      ارسال پاسخ
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۰۱
      خندانک
      سلام بانو پنام عزیزم خندانک
      شما ازتاریخی که به من گفتید نقد کنم شعرتان را دوتاشعرفک کنم بیشترنگفتید دریکی اش قصه ی خداحافظی گذاشته بودید ومن نقد نکردم چون اصلا استاد احمدی زاده موافق اینجور شعرا نیست وبعدش هم که شعری درموردشهید بود که استاد محمدی وبقیه نقدش کردند ومن دیگه دلیلی ندیدم دخالت کنم درمورداشعارقدیمی هم من معمولا نقد نمی کنم هیچ وقت ضمنا الان دم عیده وسرم شلوغ عزیزم ...
      ان شاالله عمری بود میام ومی نویسم خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۴۰
      سلام بانو جانم؛
      درسته بانو یه جایی به بعد دلسرد شدم؛از شور و عشق زیادی به شعر خواستم خودم را رها کنم؛
      ولی خودمم نمیدانم چیشد که بدون اینکه قصد شعر داشته باشم برای شهید شعر نوشتم آن هم در کمتر از یک ساعت؛
      ولی الان یک هفته است هرچه میخوام یه شعر بسرایم نمیشود

      به هرحال ممنونم از شما استادهای بزرگوار؛
      هرموقع که نقد کنید ما خوشحال میشویم؛

      در پناه خداوندگار باشید بانوجان خندانک
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۰۵:۳۶
      درود بر برادر عزیز جناب ملحق گرانقدر خندانک
      بله فرمایش شما درسته، اتفاقا در کامنتم همین موضوع رو به دوست عزیزم عرض کردم. بنظرم بهتره کمی از بار علمی بکاهیم و به بار ادبی اضافه کنیم. بحث و پژوهش علمی خوبه اما افراط در موضوع خیر... اگه موضوعات وبلاگ متنوع‌ باشه بهتره. (البته برای همگان)
      (سید جان همش تقصیر این روح‌اله جانه، دنبال خط چهار آدیداسه خندانک به قول معروف پیش آدم مریض، روغن و پیاز سرخ میکنه!!! بماند... کمی مزاح کردم جو عوض بشه) روح‌اله از رفقای خوب ماست.

      و اما ستون نقد، چشم... بخدا من بیشتر از همه فعالم و مینویسم، همین هفته پیش سه‌ چهارتا نقد نوشتم منتها به صورت ارسال معمولی فرستادم رفت، بشخصه خیلی مینویسم اما شاید همرو با تیک نقد سبز ارسال نکنم. (بنابراین نقد را نه در ستون سبز بلکه در صفحه دوستان نوشتیم) و دلیل دیگر اینکه برخی از دوستان تاب و تحمل نقد رو ندارن و بیشتر دلشون تعریف و تمجید میخواد و ترجیح میدن بجای نقد، تفسیر شعر بخونن. یعنی از نقد دل‌آزرده میشن، حتی گاه بحث را تخطئه کرده و پس از نقد قهر میکنن و دیگه به صفحه‌مون نمیان! اما به هر حال این‌ موضوع نباید باعث بشه که ما از رسالت نقد دور بشیم، پس به امید خدا دوستان ظرفیت نقدپذیری‌ رو کمی بالاتر ببرن تا دست و دل نقاد به نقد بره. (هرچند در مواردی واقعا نمیشه نقد کرد چون اصول و قواعد اولیه سرودن، نگارش، زبانی، دستوری، و خلاصه هیچکدوم از پارامترهای شعری رعایت نشده! و خب آدم چی میتونه بگه جز اینکه به مطالعه و تمرین بیشتر ارجاع بدیم و امیدوار باشیم که به نقد اهمیت بدن و تلاش کنن)
      حالا نمیدونم این طاقچه بالای بانو عجم عزیز شامل من هم میشه یا نه؟! بخدا من طاقچه‌ بالا ندارم، کف کف پایینه😅
      به قول بانو شب عیده و دوستان (جدا از شعر و شاعری) کارهای دیگری هم دارن، به امید حق در ایام عید جبران میکنیم. سلامت و تندرست باشید🌿

      و بانو عجم گرامی
      بله خواهرم میدونم، در جریان هستم و متوجه اصل داستان شدم، خندانک به هر حال کمی مزاح کردم تا حال و هوامون عوض بشه، ممنونم از توضیحاتتون.🙏

      و نکته‌‌ای دیگر که فراموش کردم بگم: منظورم صرفا فقط روح‌اله جان نبود... بطور کلی عرض کردم و منظورم تمام کسانی بود که در وبلاگ فعالیت دارن و مطلب مینویسن؛ اگه مطالبشون متنوع باشه بهتره (برای تمام سلایق و گرایشات) اینجوری بیشتر جواب میده 🌷 یا حق
      ارسال پاسخ
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۱۳
      سلام و عرض ادب روح‌اله جان🌹
      سرنوشت معمولا اشاره به آینده دارد؛ چه کلی و چه جزئی، و ریشه‌ی اعتقاد در این است که اتفاقات جهان یک نظم طبیعی را دنبال می‌کنند... اما در تعریفی عمیق‌تر میتوان گفت: اتفاقن در بی‌نظمی‌ست که نظم به‌وجود می‌آید و معنا میگیرد. (نظریه نظم در بی‌نظمی)
      «برخی معتقدند سرنوشت، چرخه‌‌ی محتومی‌ست که دائم تکرار می‌شود و آن حاصل بازگشت انرژی هایتان به شماست... که در جایی دیگر و زمانی دیگر و بار دیگر نیروهای مشابه و هم‌فرکانس شما را به سوی شما و به سمت یکدیگر می‌کشاند. ما هیچ‌کس را به‌طور تصادفی انتخاب نمی‌کنیم؛ بلکه ما فقط با آن‌هایی دیدار می‌کنیم که از قبل در ناخودآگاه ما حضور داشتند!»
      یا اکثر آدمها می‌گویند هر آدمی با یک سرنوشت خاص به این دنیا می‌آید... منظور از سرنوشت یعنی اینکه باید کاری را انجام بدهند یا پیامی را منتقل کنند تا بدین‌گونه پازل حیات تکمیل شود. یعنی تو تصادفی اینجا نیستی، بلکه بودن تو در اینجا پر از معنا و دارای هدفی است.
      به باور من سرنوشت، تقدیر، و یا پیشانی‌نوشت، مفهومی آهنجیده-استعاری دارد و منظور چیزی از پیش تعیین شده نیست.
      به لفظ عامیانه میگویند آهای پیشونی مارو کجا میشونی! خیر، اینچنین نیست... یعنی صحبت بر سر جبر و اختیار نیست، بلکه صحبت سر تز و آنتی‌تز و سنتز و چرخه‌ی دیالکتیک است.
      به قول اشو:
      بدان و آگاه باش
      سرنوشت دروغی بیش نیست...
      انسان خود کتاب زندگی اش را مینویسد
      هیچ چیز بر پیشانی تو نوشته نشده است
      پیشانی تو لوحی سپید است
      خواه بدبختی رسم کنی
      خواه خوشبختی!

      و در باب انرژی، حرکت، و این که همه‌چیز در جهان هستی ماده یا انرژی است: (و در حال حرکت)
      نظریه ریسمان یا در کل فیزیک کوانتوم، مهبانگ، و غیره... در ابعاد گسترده راجع‌به شناخت و اجزاء هستی و مقیاس انرژی و تعریف چند جهانی-جهان‌های موازی، چشمگیر عمل کرده است؛ مثلا بخشی از فیلم ماتریکس در راستای همین نظریه میباشد.
      اما من هنوز نظریه‌ای بهتر، منطقی‌‌تر، و کاملتر از سرشت منطق دیالکتیک که بتواند سیستم فلسفیِ قابل قبولی را عرضه کند و پس از شناخت در مرحله دوم (با کنش-واکنش) تاحدودی تکلیف جسم فیزیکی انسان را روشن کند، نیافتم! معتقدم فقط در حیطه‌ی جهان‌شناختیِ فلسفی (مدرن) است که هستی تصور یا حداقل تعریف می‌شود... و این حیطه،‌ بسترِ پرتکاپوی ماتریالیسم دیالکتیک است.
      [البته ناگفته نماند؛ با درنظر گرفتنِ وجودِ نیروی استحاله (دگرگونی) یا اَبَر انرژی... که نام‌های گوناگونی نیز دارد و قبلا راجبش گفته بودم.]
      قلمت سبز و اندیشه‌هایت جاری رفیق عزیزم🌿
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۹:۲۸
      درود امیر عزیز و رفیق بزرگوارم
      فدات که با حوصه خواندو نوشتی
      بخشی از نوشته ات را قبول دارم
      بخشی دیگر را میز قبول دارم اما باید کمی روشن کنیم
      من خودم به سرنوشت اعتقاد ندارم
      اما نمیتوانم قبول کنم من اگر امریکا به دنیا می امدم همین ادم بودم یا اگر امروز با کسی پنج دیقه حرف زدم و از مسیرم ماندم. هیچی نشده نه. همین پنج دیقه کل زندگی منو برنامه ریزی کرده و اون پنج دیقه با عمل قبل و قبل و قبل پیش امده
      در موردفیزیک در زمان حال بنظر من چیزی شبیه دین است اما دردومسیر جدا علمی که قبول
      داریم در فیزیک احتمالا
      صدرصد نادرست باشد. مثلا همین. انرژی یا حرکت که وقتی بر گردیم عقب ناچاریم قبول کنیم هیچ حرکتی بدون انرژی اتفاق نمی افتد و هیچ انرژی بدون حرکت ممکن نیست حالا بیا ثابت انرژی چجوری به وجود امده باید بگی با یک حرکتی ، پس حرکت چطور؟حتکا با حرکت و همینجوری تا بی نهایت و اشتباه چرخه می گیرد در مورد زندگی قابل لمس نمی شود منکرش شد که ما هرچه می دانیم و می خواهیم و نمی خواهیم یا می رویم و نمی رویم و هر فعلی توسط فرکانسهای اطراف است. انگار ما ابی در جوی باشیم که مسیر هر طرفی باشد ناگزیر باید برویم تلاشمن دراین مطلب روشن شدن این موضوع است البته برای درک و اگاهی خودم

      سپاس رفیق اگاه و عزیزم 🌹🌹🌹🌹🙏🙏
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۵۶
      سلام خدا را شکر که در بلاد کفر به دنیا نیامدیم
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۴۵
      فدای تو رفیق آگاهم خندانک
      آره میشه گفت شاید اگه در آمریکا به دنیا میومدی (از نظر سبک زندگی) همین آدم نبودی اما به احتمال فراوان همین اندیشه رو داشتی! چون اولاً تفکر و نوع اندیشیدن که محدود به مکان یا منطقه خاصی نمیشه و ثانیا سد سکندر هم نمیتونه جلوی اراده یا علایق تو مثلا به همین فیزیک رو بگیره؛ البته اصلا منکر تاثیرات محیط نمیشم اما بنظرم عامل تعیین کننده نیست. همین الان تو (با وجود تمام مشکلات و داستان‌ها) یک انسان ارتقا یافته‌ و اندیشمند هستی، حال در خاورمیانه یا هرکجای دنیا که باشی فرقی نمیکنه... و این چیز کمی نیست.
      بطور خلاصه: سرنوشت به معنای عامیانه، مفهومی سطحی داره که معمولا محدود به سبک زیستن میشه، نه سبک اندیشه و کیفیت آن. اگه دقت کرده باشی میگن فلانی پولدار شد، خوشبخت شد، فلان شد... یا فلانی سرنوشت خوبی در انتظارشه!!! یعنی فقط از این زاویه به سرنوشت یا خوشبختی نگاه میکنن و کاری به کار اندیشه یوووخ ندارن متاسفانه.
      در صورتی که خیر اینگونه نیست و نباید فلسفه‌ی وجود را از یاد برد.
      حال فرض کنیم به شناخت (نسبی) رسیدیم خب پس از شناخت چیکار کنیم؟! تمام صحبت سر این است.

      شاید بهتر باشه از باب مرگ‌اندیشی فلسفی وارد بشیم (کتاب هستی‌ و وجود، به قلم مارتین هایدگر) یعنی مرگ در اندیشه‌ی دازاین: که ارتقاء از یک بودن به بودنی شایسته‌تر رو "فراروندگی" تعریف میکنه. برای هایدگر این دنیا و آن دنیا معنا نداره، چرا که او فقط بودن رو می‌فهمه! اصطلاح پایان در فلسفه‌ی هایدگر، تعریفی جدا از معنای پایان مصطلح داره. بر همین اساسه که مرگ برای دازاین در فلسفه هایدگر نیز نوعی بودن است! "مرگ دازاین" یعنی بودن بدون فراروندگی.
      در کل، بودنِ با کیفیت و شایسته مسئله‌ست که بستگی به آینده داره، به اینکه چه چیزی رو رقم خواهیم زد، نه اینکه رقم خواهد خورد! باید حواسمان به این جزییات باشه. خندانک
      روح‌اله عزیز سپاس از انتشار این مطالب خوب در وبلاگ🙏
      هرچیزی که باعث بشه کمی تفکر کنیم رو میپسندم چون واقعا لازمه.
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۱:۲۹
      سلام سیاوش خوش مرام
      نمی دانم خدا چگونه تو راخواهد بخشید بخاطر تین جمله که شکرش هم می گویی
      یعنی خدا اندازه تو عقلش نمی رسه خخخ
      اخه شما خدا را چگونه شناختید
      😀😀🌹
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۱:۳۹
      امیر خان. خودت کی دونی که چقدر برام ارزشمند هستی
      فقط خواهش می کنم. حتی التماس در مواردی که بر سر موضوعی بحث داریم برای روشنگری زود رنج نباشیم. همیشه مثل همین که هستی باش اگر دیدی قانع نمی شوم و از عدم اگاهی اصرار بر دانایی می کنم تو رو خدا تحملم کن تا اگاهم کنید اینو وجدانا از ته دل خواستم

      واما برگردیم سربحث
      امیرخان اینو دقت کن ایا قبول داری انرژی در نتیجه یک فعلی یا جنبشی یا کنش و حرکتی به وجود میاید یا نه
      و ایا قبول داری بدون انرژی به هیچ صورت ممکن نیست حرکت یاجنبش یا فعل و عملی صورت بگیرد
      داداش در عالم ماده و یا هستی نیز دقیقا همین است غیر ممکن است ما کاری بکنیم در صورتی که انرژی به ما وارد نشود که همان فرکانس و حرف و هر چیزی در محیط که من همان عرض گفتم می باشد
      و دقیقا درمقابل نیز همین است از سمت ما
      داداش جان من از هیچ فیلسوفی کمک نگیر فقط می خوام از خلاقیت و اگاهی خودت بخوانم
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۴:۲۲
      راستی فراموش کردم بگم:
      تبدیل شدن به انرژی خرد یعنی= خلا، سرگردان در ابعاد مجهول، پایین‌ترین سطح انرژی یا به باور دینداران: جهنم... یا حتی سرگردانی در سیاه‌چاله.
      تبدیل شدن به ابر-کلان انرژی= بودن و وجودی شایسته-ارتقا یافته، بالاترین سطح انرژی، جاری در ابعاد معلوم، یا همان: بهشت. (تاحدودی قرابتش با نظریه هایدگر و فراروندگی-فراجهانی کانت در همینه)
      میبینی من برای هر عقیده و همه‌جور سلیقه‌ای طرح و تعریف دارم خندانک

      حتی اگر خوب دقت کنی نوعی"تناسخ" نیز در این نظریه مشهوده، البته نه به صورت تعریف کلاسیکش.
      رفیق دقت کردی تا حالا برات پیش اومده وقتی تب وحشتناک بالایی داری انگار سنگی بزرگ دنبالته، آروم آروم قل میخوره و یهو تند میشه و تو انقدر سرگردان میدوی که اخر سر از ارتفاع پرت میشی مثلا از یه دره!
      لامصب در کابوس های زمان تب و سرماخوردگی من همیشه این سنگه بزرگ بوده و هست.
      یا برعکس؛ یه خواب خوب، سفری رویایی و شیرین، میبینی عزیزان سفر کرده کنارت هستن (عمدتا با لباس سفید) همیشه لبخند میزنی، خلاصه حالت خیلی خوبه و وقتی از خواب بلند میشی شارژی و میگی اه حیف همش خواب بود! تا دلت بخواد از این خوابای خوب دیدم. خب رفیق این جلوه‌ای از همون بهشت و جهنمه، یعنی نشانه‌هایی از حرکت و تبدیل انرژی و ادامه ماجرا... این همون چیزیه که عرض کردم. من فکر میکنم چنین چیزی در انتظارمونه (به همون شکل سیال، ورای بُعد فیزیکی، همون اندازه بی‌مکان و بی‌زمان) نه اون چیزی که توی کتابها خوندیم.
      البته بستگی داره به اینکه آیا به روح باور داری یا نه؟ اگه باور داری فکر میکنی جنس روح از چیه! یا حقیقت روح چیه؟!!! که حالا بماند برای بعد بنظرم بحث فرسایشی میشه. باورکن در سایت بیشتر از این نمیشه توضیح داد چون ممکنه حوصله‌‌ی دوستان سر بره و داستان بشه🙏 سبز و سرفراز باشی🌿
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۴۵
      درود امیر عزیز و اگاه
      بسیار عالی و زیبا نوشتید
      اما موافقم ادامه ندادنش بهتره
      هدف و نیت من دقیقا بعد از این مطالب بود
      که یجورایی برتی خودم اینگونه شد که فک کن یه ساختمون برق کشی شده باشد و تمام مبااحث فنی و عملی درست و پیچیده انجام شده باشد اما درنهایت هدف مهم اون لامپ هست که بایدروشن شود
      دوست داشتم بریم روشن کنیم ولی بگذریم
      در ضمن بسیار لذت می برم از سطح اگاهی و دانشی که داری. واقعا عالی هستی
      می دونی خنده دار چیست
      در مباحث فیزیک و ساختار جهان نیز اخرش منو اخراج کردند گفتند باید هرچی نوشتند و خواندی قبول کنید سوال و طرح مباحث اخراج، دقیقا سر بحث فضا زمان اخراج شدم😂😂
      و اینجوری شد که الان دربدرم
      فدات رفیق🌹🌹🌹🌹
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۰۰:۴۸
      و اما روح‌اله جان عزیزم
      نه بابا ناراحت چرا!؟ اصلا به هیچ وجه خیالت راحت خندانک
      بیشتر حرفاتو قبول دارم و شاید بر سر برخی از جزییات ریز اختلاف یا بحث داشته باشیم. اخه اگه یادت باشه در این باب قبلا نظرم رو گفته بودم و برای اینکه بحث طولانی نشه و دوباره‌گویی نشه، برات فکت آوردم که یه سرنخی دستت بدم همین. ببین رفیق جان وقتی یه چیزی رو میخونی و سپس راجبش فکر میکنی و پس از فکر، تاحدودی قبولش میکنی و برات فرضیه یا نظریه‌ای محکم و خوبی میشه چرا بهش استناد نکنی، چرا شرح یا ارجاع ندی...!؟ به هرحال تو از فیزیک کمک میگیری و من از فلسفه، ربطی به فیلسوف خاصی نداره... این نوعی روش مناظره‌ی مدرن، مستند، مستدل، و مرسوم است رفیق.
      نظرم رو درباره‌ی سرنوشت، و البته انرژی در اولین پیام عرض کردم و همچنان نیز نظرم همان است.
      اگه به چیزی (مثلا یه ایده و یه طرح خوب یا نظریه‌یی خاص) باور نداشته باشی و دست‌کم داده‌هایی رو در ذهنت ذخیره نکنی که فایده نداره، فقط دور خود چرخیدن، سرگیجه گرفتن، و فقط کنجکاوی و سوال پرسیدنه. من زاویه‌ای با این حرفی که الان زدی ندارم، اگه یه بار دیگه با دقت بخونی متوجه میشی من نیز عرض کردم کنش-واکنش و تز و آنتی‌تز (دیالکتیک).
      درواقع من هم دارم همین رو میگم منتها به زبانی دیگر، به روشی دیگر، و از راهی دیگر. حال با اتوبوس بریم یا با قطار و هواپیما؟! من برام فرقی نمیکنه، مهم رفتن و جاری شدنه. تو از تعریف و تبدیل انرژی میگی (با همان تعریفی که چندسال پیش در کتابهای فیزیک‌مان خوندیم) و من از تبدیل شدن انرژی به ابر انرژی یا انرژی به خرد انرژی، خب رفیق بنابراین حرفت حرف تازه‌ای نیست و نظر شخص من واضح و روشنه. (قرار نیست که از کلاهمون خرگوش در بیاریم... نظر یا به قول تو آگاهی و خلاقیت من همینه)
      باورکن (با نهایت فروتنی) اگه تمام نظرات عالم مجازی و غیرمجازی رو بخونی یا تمام فیزیک رو بشکافی این چیزی که من میگم درونش نیست یا دست کم کامل و جامع فراگیر نیست. هیچ کجا نمیخونی که صحبت از انرژی خرد (خرد انرژی) و تبدیل آن به انرژی کلان باشه. خب حالا برویم سراغ مارکس و هگل، هایدگر، هاوکینگ، کوهن و شرودینگر و... که کم‌وبیش همین رو گفتن؛ یعنی پس از اثبات بدنبال مرحله دوم یا پساشناخت بودند (همان سنتز انقلاب‌های علمی-تدریجی) پس مجبورم تو رو دوباره ارجاع بدم و بگم راجع به تک‌تک نظریه‌ها (چه فلاسفه و چه فیزیکدانان) بخون مطالعه کن شاید مثل من تاحدودی به نتایج قابل قبولی رسیدی. والا من دیگه نمیدونم تو دقیقا دنبال چه چیزی هستی! 😅 ای خدا نکشتت.
      به باور من نظم، کنترل، حرکت، و تبدیل انرژی، توسط یه نیروی خاص انجام و اداره میشه... که حال من به این نیرو: ابَر انرژی، ابر ماده، ورای فیزیک-متافیزیک، نیروی کلان، خدا و یا هر نام دیگر، میگویم. (و فرق من با اونا دقیقا در همینجاست)
      نظریه‌ای دارم بنام سنتز انرژی (ابر انرژی) و مقاله‌‌ای بنام ماتریالیسم‌ ماورایی‌ که هروقت کامل شد برات میفرستم تا مطالعه کنی. خودت بهتر میدونی که برای ارائه یک نظریه محکم به سالها وقت نیاز داری چراکه مطالعات و پژوهش‌های همه جانبه‌یی رو میطلبه و همینجوری ساده نمیشه یه‌چی گفت و رفت. فعلا در همین اندازه طرح موضوع باشه کافی و بهتره... لاجرم همین مقدار میتونم برات بگم. به هر حال سایت ادبی با سایت علمی فرق داره... (باتوجه به تمام ملاحظات لازم) هرچند بخشی از نظراتم رو خدمتت عرض کردم قارداشیم. شرمنده طولانی شد خندانک
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۰۰:۵۴
      ای جانم😁 صفای وجودت رفیق عزیزم
      میفهمم حالتو، بخدا درکت میکنم اما خب چی بگم که دست ما کوتاه و خرما بر نخیل! خندانک پس چیزی نگم بهتره
      به هر حال کمی سر به سر هم گذاشتیم و بحث علمی کردیم... بالاخره هرازگاهی لازمه
      خیالم از تو راحته و میدونم (من و تو) اصلا از دست یکدیگر ناراحت نمیشیم... بنظرم مهم رعایت پلورالیسم یا به قول مهدی حسنلو: نزدیکی مباحث و در نهایت مخرج مشترک گرفتن از آنهاست.
      فقط این‌رو بدون که برام عزیزی همین
      دو نظر آخرو یکی کردم که خلاصه بشه آخه خیلی شلوغ شده بود
      سلامت و موفق باشی خندانک
      جواد کاظمی نیک
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۰۳:۴۶
      دوردبرشما جناب سلیمی عزیز زیبابود عالی بود لذت بردم متن قشنگی بود🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
      🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
      🪻🪻🪻🌹🌹
      ⚘️⚘️⚘️⚘️
      🌺🌺🌺
      🌻🌻
      ❤️
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۱۷
      ارادت جناب کاظمی عزیز و با معرفت 🌹🌹🌹🙏
      چقدر زیباست این اخلاقتان که می خوانید و نظرتان را می گذارد
      منظورم فقط اینجا نبود بارها توجه کردم و دیدم نظری بدون خواندن نگذاشتید بر خلاف عده ای از بزرگواران 🌹🌹
      ارسال پاسخ
      جواد کاظمی نیک
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۰۳:۵۲
      نظر شخصی بنده درمورد سرنوشت این هست که انسان باید خودش راه خودش رادرست انتخاب کند وبه اهداف زندگي اش برسد ومن به سرنوشت ایمان دارم بخاطر اینکه انسان خودش عقل دارد ومیتواند راه درست خودرا انتخاب کند گزچه شاید احتمال خطا هم پیش آید ولی تجربه خوبی را کسب می‌کند وباردیگر درست راه خودرا انتخاب کند سرنوشت اش را...........
      .
      .🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
      🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
      🪻🪻🪻🌹🌹
      ⚘️⚘️⚘️⚘️
      🌺🌺🌺
      🌻🌻
      ❤️
      .
      .
      .
      متن زیبایی را جناب سلیمی قلم زدید و سرنوشت ازنظر من جز وبلاگ های خاص میباشد انشالله همه انسانها سرنوشت درستی راانتخاب کنند
      🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
      🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
      🪻🪻🪻🌹🌹
      ⚘️⚘️⚘️⚘️
      🌺🌺🌺
      🌻🌻
      ❤️
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۲۵
      جناب کاظمعی عزیز
      منظور بنده از سرنوشت یجورایی اشاره به قسمت یا همان تقدیر است که می گویند در پیشانی اش چنین نوشته بوده که همان سر نوشت می گویند. یعنی هر انچه اتفاق افتد من بی گناه و بی توانم. کاره تقدیر بوده
      می گویند حافظ در چند سال پایانی حیاتش میرفت میکده و مطرب و می و خوش گذارنی. و بسیار براش ایراد و حقارت می دانستند که جناب حافظ می گفت ایراد از من چه گمان دارید که مرا تقدیر به چنین نامید . از دست من خارج است اعمالم
      اما در کل نظر و بینش شما برای سرنوشت منطقی ترین رفتار است
      ولی وقتی پای فلسفه و فیزیک و قوانین ریاضی را کنار هم میچینیم یک خروجی عجییییب و بی منطق به دست می اید
      سپاس جناب کاظمی لطفا همراهی کنید تا انتها البته اگر اساتید بزرگوار و اگاهمان افتخار همراهی دهند🌹🌹🌹🙏
      ارسال پاسخ
      جواد کاظمی نیک
      جواد کاظمی نیک
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۰:۳۸
      دوردبرشما جناب سلیمی عزیز من هم منظورتون فهمیدم ولی شنیدیم مثلا طرف کاری نتوانسته انجام‌ بدهد میندازه تقصیر. سرنوشت آخه پیشانی چه گناهی کرده ما انسانها با این حرف وچیزها خودمون رو فراموش کردیم وهمش تا بجایی نرسیم میندازیم تقصیر. جناب سرنوشت من نظرم قبلا گفتم ‌والان هن میگم دوستان عزیز وجناب سلیمی عزیز وگرامی وگرانقدر وبلاگ خاصی نوشتی البته اگر دوستا عزیز توجه کننند واینکه هیچ وقت تا کاری نتوانستیم کنیم به دوتا نکته پی ببریم
      ۱،نگذارد گردن سرنوشت وپیشانی ....
      ۲، همیشه قوی باشیم واگرهم نتوانستیم بیشتر تلاش کنیم تا بدستش بیارویم شاید دیر بدست آید ولی لذت دارد
      خدابزرگ همینو آزمون میخاد که بیشتر تلاش کنیم
      چون تو خدا اینجوری خاسته .....
      سرتون درد آوردم معذرت مخام شرمنده جناب سلیمی زیاد سخن گفتم جسارت بنده را ببخشید 🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
      🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
      🪻🪻🪻🌹🌹
      ⚘️⚘️⚘️⚘️
      🌺🌺🌺
      🌻🌻
      ❤️
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۳۳
      با درود

      بر طبق نظر من که در کتابم نیز گفته ام جهان متشکل از ماده و انرژی است که این دو میتوانند به شکل هم دربیایند

      چگونگی شروع و پایان را نمیتوان بر آن متصور بود زیرا شروع مستلزم وجود شاهد و یا یک مدرک مستدلل است که چنین چیزی نمیتواند وجود داشته باشد و پایان نیز دیگر اهمیتی نخواهد داشت زیرا چیزی باقی نخواهد بود و راه گریزی نیز هم

      انسان تنها در این میان باید زندگی خود را به نحو خوبی به پیش ببرد در حد توانش خوبی کند بیاموزد و بیاموزاند بواقع چیز بیشتری نیست

      تفکر در باب حقیقت راهگشاست اما باید مراقب بود که به حقیقت سازی منجر نشود

      موف باشید خندانک
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۲۰:۱۹
      درود جناب افشاری گرامی
      نظرتان محترم است اما این نظر شخص شماس بزرگوار
      ماده و انرژی بدون حرکت ممکن نیست شکل هم دربیایند
      نمیتوان شروع را درک کرد قبول دارم. اما می توان که درک نادرست را کنار گذاشت کسئله همینجاست که فرمودید انس
      ان باید زندگی خود ا به نحو خوب
      داشته باشد ولی من می گویم نمی شود که من الان در بامیان افغانستان باشم زندگی نیویورک را داشته باشم
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۵۹
      غرب زدگی و قارعه زدگی در کمین ماست مراقب باشیم
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۱۵
      با درود مجدد

      منظور این نیست که با اوضاع الان فکر ویلا و ماشین آنچنانی در سر بپرورانیم نه منظور اینه که در حد خود به بقیه خوبی کنیم این خوبی هم میتواند اصلا مادی نباشد کمک کردن به یک پیرمرد تا کاشتن یک درخت خودش خوبیه

      و اما در بحث انرژی اینکه طبق قانون پایستگی انرژی انرژی نه بوجود میاید و نه از بین میرود بلکه از شکلی به شکل دیگر در میاید این مورد استارت زننده آنرا نقض میکند که خب بنظر من هم کمی غیر منطقیست خندانک
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۲:۲۳
      درود مجدد جناب عارف اگاه و ادیب
      تمام فرمایشات شما کاملا درست است
      درحقیقت منظورمن اینا نبود. من همیشه درانتقال مفاهیم ضعف دارم خداییش. ببخشید
      جناب عارف عزیز خوبی یا بدی و یا هر نوع تعامل بااطراف و تاثیر گذاشتن و تاثیر پذیرفتن حتی از اشیاء و جمادات در کل باعث ایجاد افکاری برای نوع رفتار و خروجی اعمال مامی شود و این درصدش خیلی بالاست.
      منظورم این بود پس تصمیمات ما کجاست ؟

      اصغر ناظمی
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۹:۲۹
      درود فراوان
      فکر واندیشه در آدمی یک انرژی ست ، امااین انرژی محدود وزوال پذیر ودر نفوس متفاوت به تعداد بی شمار آنها باهم در تناقض وتضاد است. اما انرژی دیگری در آدمیان وجود دارد که آن انرژی ونیروی موقت زوال پذیر نیست بلکه یک نیروی بیکران است که هیچ مانع وسدّی دربرابرش وجود ندارد . برای دست یافتن به این انرژیِ سرمدی و بیکران ، الزاما باید خودآگاهانه خود را ازاسارت آن نیروی محدود رهایی داد. آدمی تادر محاصره ی انرژیِ محدود در خود باشد هرگز به آن انرژی نامحدود دست نخواهد یافت . این مطلب وتمام نوشته های در وب رامن براساس تجارب خود می نویسم وهیچگونه مطالعه ای دراین زمینه ویادر زمینه شعر وادبیات سالهاست به دلیل ضعف بینایی وچندین عمل جراحی روی چشم هایم ندارم . بلی انسان از انرژی سرشار وفروزان دیگری در خود برخوردار است که کار این نیرو وقدرت برتر به معجزه بیشتر شبیه است اگرروزی انسان بطور جمعی به این انرژی وفدرت بیکران در خود دست بیابد (چون این نیروی برتر و جاودان در تمام آدمیان وجود دارد ولی هنوز معدود افرادی به آن می رسند) بعداز آن است که تمام تعریفش از خدا ، هستی ، انسان وعشق دگرگون خواهد شد وبعداز آن ستیز و جدال و جنگ برای همیشه از زمین رخت برخواهد بست . ..... خندانک
      روح اله سلیمی ناحیه
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۰۱
      درود و احترام استاد ناظمی ادیب و بزرگوار
      این واقعا خوب است اشخاص اگاهی چون شما در این جمع هستید
      منظور من از انرژی در کل یک تاثیر بارز بود برای درک حقیقت کنش و واکنشها که فرقی ندارد جاندار باشد یا بی جان برای ما مسیر باز می کنند و و مدام در این چرخه ادامه می دهیم
      منظور دقیق من این است :
      با این اندازه تاثیراتی که محیط پیرامون در اگاهی انسان دارند که در ظاهر نوعی کسب اگاهی است اما در معنا شبیه فرامینی است که در تمام امورات شخص تاثیر دارد و بصورت یک انرژی و حرکت در چرخه ای مداوم و مکمل قرار دارد که به هیچ عنوان از نگاه منطقی و فلسفی قابل انکار نیست ،
      سوال این است ایا اختیار بیشتر است یا اجبار که اجبار می تواند همان تقدیر و سرنوشت باشد یعنی وقتی نگاه می کنم در گذشته و تقریبا دقیق بررسی می کنم من باید همونجا می بودم و همون تصمیم را می گرفتم هر چند تصمیم اشتباهی بوده و می توانستم تصمیم بهتری بگیرم. اما چرا نگرفتم و اشتباه کردم من وقتی می خواهم یک تصمیمی بگیرم مثلا بروم شهرستان دقیقا چه چیزهایی را باید رعایت کنم مثلا وجود ماشین وجود یک شخص وجود چنتا مسیر، شرایط اب و هوا ، ساعت روز و شب ،شرایط کارم،و همینطور مدام عواملی که مرا در اجبار برای تصمیم قرار می دهند
      مثلا ترافیک ناخواسته، تصادفی ناراحت کننده که ببینم، پمپ بنزینی که سوخت نداشت ، و الا غیر....و در رآس هم دلیلی که مرا مجبور کرده به سفر
      خوب اینجا چیزی که واقعا برای من سوال است این است وقتی تمام رفتارهای من از طرف محیط تعریف می شود چرا باید فکر کنم قدرت تصمیم با من است و من درست تصمیم گرفتم
      سپاس از نظرتان استاد ناظمی 🌹🌹👏🙏
      بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۴۸
      درود و عرض ادب و ارادت جناب سلیمی بزرگوار خندانک

      بحث جالبی را مطرح کردید
      اختیار و یا اجبار

      ما زمانی ادم خوشبختی هستیم که بر زندگیمان تسلط داشته باشیم و خودمان انتخاب کنیم

      پس بستگی به خودمان دارد
      و نباید بابت شکست ها و انتخاب های نادرست خود
      دیگران و یا حتی زمان را سرزنش کنیم

      پست بسیار جالب و تفکربرانگیزی بود
      سپاسگزارم خندانک


      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۲:۱۴
      درود و احترام بانو استاد رجائی عزیز و بزرگوار
      سپاس از توجهتان
      این مسئله واقعا برای من جزء مهمترین حقیقتهایی است که به هر
      مسیری حاضرم قدم بگذارم تا بلکه اندکی درک کنم
      مطمعنم اگر چیزی که در افکارم هست را می تواستم انتقال دهم شماها نیز مانند من شیفته این مسئله می شدید
      برخی ازجوانبش رانمی توان گفت. چون در اون صورت خیلی زود بحث هایی که لازمنیست را پیش می کشندو مثل همیشه منو محکوم و بیجواب و شکست خورده
      و تازه محکوم. به راه میندازند😀😀
      سلامت و سعادتمند باشید 🌹🌹🙏
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۱۹

      سلام
      آن یکی می‌رفت بالای درخت
      می‌فشاند آن میوه را دزدانه سخت

      صاحب باغ آمد و گفت ای دنی
      از خدا شرمیت کو چه می‌کنی

      گفت از باغ خدا بندهٔ خدا
      گر خورد خرما که حق کردش عطا

      عامیانه چه ملامت می‌کنی
      بخل بر خوان خداوند غنی

      گفت ای ایبک بیاور آن رسن
      تا بگویم من جواب بوالحسن

      پس ببستش سخت آن دم بر درخت
      می‌زد او بر پشت و ساقش چوب سخت

      گفت آخر از خدا شرمی بدار
      می‌کشی این بی‌گنه را زار زار

      گفت از چوب خدا این بنده‌اش
      می‌زند بر پشت دیگر بنده خوش

      چوب حق و پشت و پهلو آن او
      من غلام و آلت فرمان او

      گفت توبه کردم از جبر ای عیار
      اختیارست اختیارست اختیار
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۱:۵۲
      جناب ازاد عزیز
      خواهشی دارم از شما به عنوان برادری کوچک
      در مورد این پرسش من تا جایی که ذهنیت و خلاقیتِ اگاهیت امکان می دهد برام بنویس فقط از خودت. حتی اگر یک جمله کوتاه باشد
      منی که این متن و گذاشتم یقین داشته باش همه این نظریات و خبر داشتم. و می توانستم
      نظر همه بزرگان فیزیک و فیلسوفان را بخوانم.
      ولی اونا بدردمن نمیخورند من اگاهی جدید لازم دارم اگاهی ای که بداند امروز یک عنصرِ خاص با سلولها وملکولها و اتمها و زیر اتمها و .و.و.و بزرگترین نیروی موجود در هستی هستند که در زمان مثلا ابو علی سینا یا رازی یا هر دانشمندی حتی فکرشم از درک دانمشندان بالاتر بود
      تو را خدا رها کنید این مستندات و معلمات بدرد نخور قرنها پیش را
      هر یک از ما الان از دانشمندان دو قرن پیش دانشمندتریم یکم بخودت ایمان داشته باش.😀
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۲:۳۶
      وقتی بی اختیارم به چه چیز خویش ایمان داشته باشم؟
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۲:۴۹
      بی اخیار بودن دایل نمیشود که از اگاهی فرارکنیم
      در ضمن نگفتم بی اختیاری
      من این سوال را طرح کردم
      شمافک کنیدانگار من دانسته با شما وارد بحثی شدم تا چالشی باشد برای مغزهای زنگ زده امان.
      اقای سیاوش لجّاج
      فقط قهر نکن جان خدا
      رحیم فخوری
      يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۲۱
      سلامو عرض ادب خدمت استاد سلیمی عزیز

      موضوع سرنوشت در هنر و ادبیات بسیار گسترده است، زیرا بر صمیمی ترین شرایط انسانی و متنوع ترین جنبه های تجربه تأثیر می گذارد. بسیاری از افسانه ها و داستان های یونانی بیهودگی مواجهه با سرنوشتی اجتناب ناپذیر را که به درستی از طریق پیشگویی ها ، فال ها ، پیشگویی ها یا پیشگویی ها پیش بینی شده است، آموزش می دهند . در افسانه کلاسیک یونانی-رومی این اصل نهفته است که تغییر ماهیت یک شخص غیرممکن است، همانطور که تغییر ماهیت یک حیوان یا یک نیروی طبیعی ممکن نیست، و بنابراین سرنوشت از بدو تولد از پیش تعیین شده است: نظم اجتماعی. به اندازه طبیعی برگشت ناپذیر است. این مفهوم به ویژه در تراژدی یونانی مرتبط است.که در آن شخصیت اصلی یا قهرمان بر ضد خدایان یا بر ضد جامعه قیام می کند و دچار نقص شخصیت یا اشتیاق می شود (کلمه " پاتوس " یا شور همچنین برای یونانیان به معنای بیماری است) که به آن غرور (در یونان باستان یا غرور بی شرمانه در برابر ) می گویند. خدایان یا هنجارهای اجتماعی و با پایان معمول همه تراژدی ها مجازات می شود : مرگ یا جنون . در سنت هندو هم همینطور است. در رمان پیکارسک اسپانیایی ضدقهرماناو که همیشه بدشانس است، مدام در ادعاهای خود مبنی بر ارتقای موقعیت اجتماعی مورد بی مهری قرار می گیرد، بنابراین مدل جامعه املاک با منشأ قرون وسطایی را تداوم می بخشد. اگرچه در قرن نوزدهم ، با توسعه بورژوازی یا مزوکراسی، که ماهیتی اساساً بین طبقاتی داشت، این نظم زیر و رو شد، اما در ناتورالیسم بعدی قرن نوزدهم ، سرنوشت از طریق جبر بیولوژیکی، اقتصادی و اجتماعی آهنین و ماتریالیستی شکل گرفت . در رمان های پایان نامه امیل زولا ، توماس هاردی و ویسنته بلاسکو ایبانز و دیگران.
      با احترام
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک

      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۲:۰۳
      استاد عزیز و بزرگوارم جناب فخوری
      نظر شما حقیقتش خاصو جالب است. و من به اقتضای همین نظر یا ساعتی فکر نمیتوانم تایید یا تردید کنم
      در همین موضوع که نوشتید در اشاره به ماهیت ای کاش کمی واضحتر می گفتید و اینکه این نظر شخص شماست یا مثلا از فلسفه مشائی است یا افلاطون گفته
      چون ماهیت اگر از نظرساختاری باشد که هم‌ان زمان تشکیل همان تغییربوده اما نه اگر از نظر ذات و جوهره بود منظورتان که بحثش جداست
      در هر حال انتظار دارم بزرگواری کنید و این یک بخث را با تمام درک و خردمان پیش ببریم و حداقلش خودمان را محکی بزنیم
      سرافراز باشید استاد 🌹🌹🌹🌹🙏
      ارسال پاسخ
      رحیم فخوری
      رحیم فخوری
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۴۰
      استاد جانم جناب سلیمی عزیز.مثال ساده می زنم خدمتتان ، ما همگی در دوران کودکی تو کوچه با توی مدرسه برای بازی های گروهی ، مثل فوتبال
      همیشه دونفر لیدر خودشو می اندازه جلو و بیست نفر، سردر گریبان منتظر می شوند تا ببینند یار کدام یک از این لیدرها خواهند بودپر واضحاست که این لیدر ها قبلا جربوز وتوانایی هایی از خود بروز دادند که می توانند دیگران را رام خود کنند پس مدریت و بزرگمنشی در ذات وجواهره این افراد نهادینه است اییچنین اشخاص بزرنر هم که شدند با ز همین ماهیت را با خودشان دارا هستند ، مگر می توان ماهیت را از جوهره
      جدا کرد وامایش اینجاست محیطی که این اشخاص در آن پرورش می یابند (فقر و ثروت ) شخصیت آنها را به قهرمان و یا ضد قهرمان مبدل خواهد کرد، یکی عیار یا طرار خواهد شد دیگر ی مجموعه داری بزرگ و نامی
      پس این هیچ ربطی به نویسنده ای که بخواهد آینده دیگران را بنویسد ندارد
      بقول آن سخن عامیانه، سرنوشت هر کس را خود نوشت تهمت بدیگران چرا می زند خندانک
      بااحترام
      خندانک خندانک خندانک
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۴۶
      درود مجدد جناب فخوری عزیز
      و درودتان که اینقدر اگاهانه و خوب نوشتید
      سپاس گزارم 🌹🌹🌹🌹🙏
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۱:۱۶
      دوستان بزرگوارم باید عرض کنم
      چون بنده این پرسش یا افکار و مطرح کردم
      دلیل نمی شود پس حتما دیدگاهم همین است
      این یک م سئله است و نزدیک ده روزی میشه هر چقدر پاسخ و دلیل اوردم باز نتوانستم یک درکی حقیقی کسب کنم
      و با تمام بی میلی ناچار شدم مطرح کنم
      خواهش میکنم کمی که نه بلکه کاملا بی طرفانه و پرسش وا نگاه کنیم.
      انچه که قبلا یا دگرفتیم و یا مثلا شیخ بهایی و دگران تایید کردند را ازذهنمان خارج کنیم
      خودمان جواب دهیم
      در ضمن مساله طول و عرض را نبایدنادیده گرفت چون اصله
      من به عنوان شاگرد وبرادر کوچک شما نیازمند فهمیدن این مسئله و فلسفه و چرایی این موضوع هستم
      با مسائل و مطرح کردن شنیده های پیش پا افتاده چیزی ارزشمند نمی شود سیاوش عزیز
      تو کی می خوای بزرگ شی اخه داداش کی می خوای یک دایل و منطقی از دانش خودت برای پاسخ ارائه دهی فدات شم
      خداوند در سر تو رسول باطنی قرار داده
      این رسول باطنی بقول فروید همان ذهن ناخوداگاهه که با کل هستی در ارتباطه. یکم ازش استفاده کن
      اگرم لازمش نداری به ناسا پیشکشش کن 😀
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۱:۴۸
      بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم
      که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم
      در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند
      آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم
      ارسال پاسخ
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۲:۱۶
      سیاوش این شعر سروده کیست
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۲:۳۴
      طوطی را چه کار به اینکه صاحب سخن کیست
      ارسال پاسخ
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۲:۴۴
      اخه گمان گردم خود طوطیتون اینو نوشته بودید خم
      البته مصرع اخر در نظرم مانده
      تکتم حسین زاده
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۰۷:۰۷
      سلام استاد سلیمی بزرگوار
      والا من نظری ندارم ، کامنت های دوستان و اساتید رو خوندم بسیار جالب بود،درکل من چند ساله درگیر قضیه ی اجبار و اختیارم هنوزم به جایی نرسیدمخندانک تازه گیج تر شدم
      چند تا کامنت دیگه مونده میخونم و رفع زحمت میکنم😅
      ولی حتما یه روز به شاگردام میگم نظرشونو درمورد اجبار و اختیار در زندگی برام بنویسن و اگه قابل پخش بود اینجا میگم 😂
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۵۹
      درود و احترام بانوی حسین زاده بزرگوار
      سپاس از توجه و نظرتان 🌹
      امید که روزی برسد اگاهی فراگیرتر و فرهنگی تر شود
      موفق باشید 🌹🌹🌹
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۰۶
      سلام بانوی ارجمند
      انسان تادرمحاصره ی جبرِ خود باشد ، موجودی بی اختیار است هرچند دراین مکان بسته از جبرواختیار بگوید اما زمانی که از جبرِ بی مهار خود رها شود موجودی مختار وبالفعل است . به این نکته توجه کنیم ، زنجیرهای اسارت درماست که مارا در خود می پیچد ولی انسان بی خبر از خویش در بیرون از خویش به دنبال اختیار و آزادی خود می گردد که این خطای پندار هرگز اورا به مقصد نمی رساند . ماگرفتار یک انرژی ونیروی جبریِ ناقص در خود هستیم که باید خودرا ازاسارت آن نجات دهیم تا به انرژی بیکران دست بیابیم ...... خندانک
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۴۷
      🌹🌹🌹🌹🌹 سپاس جناب ناظمی
      ارسال پاسخ
      افسانه پنام (مولد)
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۱۳
      سلام و عرض ادب خدمت شما جناب سلیمی ناحیه بزرگوار،
      نظرات تمامی دوستان و جنابعالی خواندم،همگی به نوع خود که از درون انسان ناطق برآمده بودند،واقعا جالب و خواندنی بودن،ما انسان از همون ابتدای خلقتمون این بحث ها رو دوست داشتیم و دوست داریم شناختمون نسبت به خودمون و محیط اطراف و خدا بیشتر بشه و انگار هرچی بیشتر فکر میکنیم شور و اشتیاقمون به این موضوعات بیشتر میشه،عطش تشنگی مان سیرابی نمی یابد...
      حالا در رابطه با آنچه فرمودید، من ابتدا با نگاه جامعه شناسان به آن می پردازم،
      ما در جامعه ای بدنیا اومدیم که توسط نیاکان ما بوجود آمده و خودمان هیچ تاثیر در بوجود آمدنش نداریم،
      و همین جامعه، فرهنگ و هنجار و نماد های دارد،که
      مخصوص همین جامعه است،و ما باید بر طبق آن بیاندیشیم،رفتار کنیم و زندگی کنیم،شاید ما در این مواردی که گفتم اختیار از ما سلب شده و اجبار پشت سرآن باشد،
      خیلی چیزها انتخابش با ما نیست،مثل به دنیا آمدن در کدام جامعه و کشور، مثل خانواده،مثل چهره،در فقر بدنیا آمدن یا در ثروت که همان طبقاتی شدن جامعه را مطرح میکند،
      یا قبلتر ها همان اصطلاح اشراف زادگان و بردگان...
      جامعه شناسانی بودند که میگفتند آنهای که فقیر بدنیا آمدند باید فقیرتر شوند و آنهای که ثروتمند باید ثروتمندتر شودند چون جامعه اینچنین میخواهد،وگرنه اینگونه بدنیا پانمی نهادن...
      جبر و اختیار همیشه در کنار هم هستند بعضی انتخاب هستند که انتخاب دیگر را از ما میگیرند،
      بخاطر محدودیت،این اختیار و اجبار ها خود بخود بوجود میان
      یعنی مجبورم با توجه به محدودیت زمانم وقتمو صرف یکچیز کنم ولی همان که کدوم رو انتخاب میکنم میشه اختیار،
      ما حتی در زمان و مکان محدود شده ایم،
      و همین محدودیت ها باعث این امر میشوند..
      طبق آنچه گفتم ممکن است در مواردی اجبار باشد و ما در بوحود آمدنشون نقشی نداشته باشیم ولی خیلی چیزهای دیگری هست که می توانیم با اختیار بدست آوریم،
      ما میتوانیم حتی همان جامعه ی که توسط نیاکانمون بوجود آمده رو تغییر بدیم،
      ما میتونیم موقعیت اجتماعیمون در جامعه تغییر بدیم
      درسته فقیر به دنیا اومدیم ولی همچین فرصتی رو داریم که موقفیت خودمون رو تغییر بدیم...
      من به یک چیز اعتقاد راسخ دارم،و آن هم اندیشه های خود ماست،ما در ذهن خود تصوراتی داریم و همان تصورات مارا محدود یا نامحدود میکنن،
      مثلا عده ای میگویند من دیگر اینگونه بدنیا آمدم و دیگر چیزی در دست من نیست و تلاشی نمیکند،آخر همون فکر و اندیشه هاش به واقعیت تبدیل میشه،چون این تفکرات خود فرداست که اورا رو به سمت آینده میکشاند آینده ای که متشکل از یک ثانیه های بسیاراست،یعنی میخواهم بگویم همین طرز فکرها همین رفتارهای ما همین پندارهای ما سرنوشت را بوجود میارن،
      مگر این نیست هر کنشی یه واکنشی دارد پس هر طرز فکر هم یه آخر و عاقبتی دارد،
      اصلا دانشمندان زمانی دانشمند شدن که زاویه نگاهشون به اطرافشون تغییر کرد،
      یعنی به جهان جور دیگه نگاه کردن،
      مثلا داستان خیلی معروف افتادن سیب از درخت و کشف نیروی جاذبه ی زمین، (اگه من بودم سیب را بر میداشتم میخوردم چون تصوری که از سیب دارم فقط خوردن است)
      ولی او نه زاویه دیدش چیز دیگری بود،
      کسی میتواند چیزی را کشف کند که خلاق باشد که نگاهش به جهان اطراف با ما فرق کند وگرنه اگر آنچه ما میبنیم او هم ببیند که چیزی را کشف نمیکند،
      با تمام این ها من میگویم جهان واقعیمون رو جهان ذهنمون
      پیش میبره،
      خودمن برایم پیش آمده زمانی که در ذهنم افسرده و دپرسم تمام مشکلات به سمتم هجوم میاوردند و مرا در باتلاق هزاران درد رها میکنند،
      و هرگاه فکرم را از مشوش بودن رهایی میدهم و امیدوارانه و
      خوشبینانه با حقایق جهان نگاه میکنم،میبینم انگار تمامی جهان دست به دست هم میدهند برای خوشحالی من،
      غمی را نمیبینم،این را بارها و بارها تجربه کرده ام...
      شما بیاید و یک هفته به چیزهای بد بفکر کنید بیاید یک هفته فقط استوری های غمگین در فضای مجازی بگذارید،بیاید یک هفته فقط منفی گرا باشید،
      آن موقع میبیند که چقدر این فکر ها روی روحیه و درون و حتی محیط اطرافت تاثیر داره،بعد میبنی چطوری با فکرای منفی همه ی چیزای بد را وم به سمت خود میکشانی...
      خود انسان بیشتر از هرکسی و هر چیزی بر سرنوشت خودش تاثیر داره،و همبن یک ثانیه های آینده نزدیک آینده ی دور ما میسازه،
      یعنی تاثیرجهان ذهن بر جهان واقعیت خیلی بیشتر،
      ممکنه در واقعیت زلزله آمده،و ما در ذهنمون از این موضوع ناراحت و چن روزی دپرس باشیم،در حالی که واقعیت جهان چیز دیگری است،اگر زلزله اتفاق نیوفتد اگر زمین نتواند انرژی خودش را تخلیه کنه، آنوقت که دیگر منفجر میشود،
      پس
      اگر دیدمان مثبت باشد،سرنوشتمان هم مثبت خواهد شد..
      پس سرنوشت هر انسان در وجودخود انسان رقم میخورد و با قلم کارها و تلاش ها و رفتارها پندارها و گمان ها و حتی عقیده ها دفتر سرنوشتی خود را می نویسد ...


      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۵۶
      درود و احترام بانو پنام
      خیلی خوب نوشتید و مخصوصا در اشاره به سیب ونیوتون
      بسیار نقطه جالبی بود و دقیقا اشاره من همین بود که جناب نیوتون با علمی که داشت و ذهنیتش افتادن سیب یک عمل عرضی بود و کاملا خارج از اراده نیوتون اما باعث شد دنیای علم یک پرش عظیم داشته باشد
      یا اگر در مورد ساخته شدن تلسکوپ بخوانید خواهید دید که جیمز وب الان در اون مدار از یک اتفاق کاملا بی ربط و یک جنگ کاملا بی ربط تر تا اینجا کشیده شد و تمام دنیا را حیرت زده کرد
      یا ساختن قطار بخار یا اتش و یا هر چیزی را اگر دقت کنید تماما و یقینا از علل اطراف و محیط یا همان عرض وجود شده
      بسیاربسیار قدردانم از وقت و حوصله ای که برای خواندن و نوشتن گذاشتید
      متاسفانه بزرگواران مناسب ندیدن این بحث را
      وگرنه مطمعنا در ادامه بسیار جذابترو عالیتر می شد ولی ...
      موفق و مؤید باشید بانوی بزرگوار🌹🌹🌹🌹
      ارسال پاسخ
      علیرضا شفیعی
      دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ۲۰:۰۹
      درود بر استاد گرامی جناب سلیمی ارجمند خندانک
      از مطالب شما و دیگر دوستان بهره ی فراوان بردم خندانک
      در اینجا داخل پرانتز و شاید بدون ارتباط با اصل موضوع توجه شما را به موضوع زیر جلب میکنم:
      در موضوع جبر و اختیار ، محدودیت و اجبار موجود در جبر از بُعد و جنس نظم بین اجزا می باشد.( همانگونه که در تعریف علم جبر گفته شده جبر ریسمانی است که تمام ریاضیات را یکپارچه و بهم متصل می کند. )
      بنا بر این جبر مکمل اختیار است نه در مقابل آن.
      ایامتان به کام خندانک خندانک خندانک خندانک


      روح اله سلیمی ناحیه
      سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۰۰:۵۲
      عرض ادب و احترام استاد شفیعی گرام 🌹
      در بحث اجبار و اختیار دیدگاه و نگرش متفاوتی هست چون از هر بعدی و نگرشی تصویری متفاوت نشان می دهد
      اما در کل چیزی بنام انرژی وحرکت تمام اعمال و افکار و چجونگی این جهان را رقم می زند
      سپاسگزارم از نگاه و نظرتان 🌹🌹🌹🙏
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0