سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      سیر تفسیر قرآن
      ارسال شده توسط

      سعید صادقی (بینا)

      در تاریخ : جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۴۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۸۶ | نظرات : ۸۴

      بسم الله الرحمن الرحیم
       
      در مطالب پیش رو سیر  تفسیر قرآن را مرور میکنیم و از جهات مختلف آنرا مورد بررسی قرار میدهیم. لازم به توضیح است مطالب پیش رو عینا از مقدمه تفسیر المیزان آورده شده است و نگارنده در آن دخل و تصرفی نکرده است. با تشکر
       
       
      روش تفسيرى طبقات اول و دوم مفسرين
       
      طبقه اول از مفسرين اسلام ، جمعى از صحابه بودند، (كه البته مراد ما از صحابه غير على عليه السلام و ائمه اهل بيت عليهم السلامند، براى اينكه در باره آنحضرت سخنى جداگانه داريم ، كه بزودى از نظر خواننده مى گذرد)، مانند ابن عباس ، و عبد الله بن عمر، و ابى ، و غير ايشان ، كه دامن همت به كمر زده ، و دنبال اين كار را گرفتند.
      آنروز بحث از قرآن از چارچوبه جهات ادبى آيات ، و شان نزول آنها، و مختصرى استدلال به آيات براى توضيح آياتى ديگر، و اندكى تفسير بروايات وارده از رسول خدا (ص ) در باب قصص و معارف مبدا و معاد، و امثال آن تجاوز نميكرد.
      در مفسرين طبقه دوم ، يعنى تابعين ، چون مجاهد، و قتاده ، و ابن ابى ليلى ، و شعبى ، و سدى ، و ديگران نيز كه در دو قرن اول هجرت بودند، جريان به همين منوال بود، ايشان هم چيزى به آنچه مفسرين طبقه اول ، و صحابه ، در طريقه تفسير سلوك كرده ، بودند، نيفزودند، تنها چيزى كه به آن اضافه كردند، اين بود كه بيشتر از گذشتگان در تفسير خود، روايت آوردند، (كه متاءسفانه در بين آن روايات ، احاديثى بود كه يهوديان جعل كرده ، و در بين قصص و معارف مربوط به آغاز خلقت ، و چگونگى ابتداء خلقت آسمانها، و تكوين زمين ، و درياها، و بهشت شداد، و خطاهاى انبياء و تحريف قرآن ، و چيرهائى ديگر از اين قبيل دسيسه و داخل احاديث صحيح نمودند، و هم اكنون در پاره اى روايات تفسيرى و غير تفسيرى ، از آن قبيل روايات ديده مى شود).
      بعد از رسول خدا (ص ) در عصر خلفاء، فتوحات اسلامى شروع مى شود، و مسلمانان در بلاد فتح شده با فرقه هائى مختلف ، و امتهائى گونه گون ، و با علماى اديان و مذاهب مختلف آشنا ميشوند، و اين خلطه و آميزش سبب مى شود بحث هاى كلامى در مسلمانان شايع شود.
      از سوى ديگر در اواخر سلطنت امويان و اوائل عباسيان ، يعنى در اواخر قرن اول هجرت ، فلسفه يونان بزبان عربى ترجمه شده ، در بين علماى اسلام انتشار يافت ، و همه جا مباحث عقلى ورد زبانها و نقل مجالس علماء شد و از سوى سوم مقارن با انتشار بحثهاى فلسفى ، مطالب عرفانى و صوفى گرى نيز در اسلام راه يافته ، جمعى از مردم به آن تمايل نمودند، تا بجاى برهان و استدلال فقهى ، حقايق و معارف دينى را از طريق مجاهده و رياضت هاى نفسانى دريابند.
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 9
      و از سوى چهارم ، جمعى از مردم سطحى به همان تعبد صرف كه در صدر اسلام نسبت بدستورات رسول خدا (ص ) داشتند، باقى ماندند، و بدون اينكه كارى به عقل و فكر خود داشته باشند، در فهم آيات قرآن به احاديث اكتفاء نموده ، و در فهم معناى حديث هم هيچگونه مداخله اى ننموده ، به ظاهر آنها تعبد مى كردند، و اگر هم احيانا بحثى از قرآن مى كردند، تنها از جهات ادبى آن بود، و بس . اين چهار عامل باعث شد كه روش اهل علم در تفسير قرآن كريم مختلف شود، علاوه بر اين چهار عامل ، عامل مهم ديگرى كه در اين اختلاف اثر به سزائى داشت ، اختلاف مذاهب بود، كه آنچنان در ميان مسلمانان تفرقه افكنده بود، كه ميان مذاهب اسلامى هيچ جامعه اى ، كلمه واحدى نمانده بود، جز دو كلمه ((لا اله الا الله و محمد رسول الله ))، و گر نه در تمامى مسائل اسلامى اختلاف پديد آمده بود.
      در معناى اسماء خدا، در صفات و افعال خدا، در معناى آسمانها، و آنچه در آن است ، در زمين و آنچه بر آنست و قضاء و قدر و جبر، و تفويض ، و ثواب ، و عقاب ، و نيز در مرگ ، و برزخ ، و در مسئله بعث ، و بهشت ، و دوزخ ، و كوتاه سخن آنكه در تمامى مسائلى كه با حقايق و معارف دينى ارتباط داشت ، حتى اگر كوچكترين ارتباطى هم داشت اختلافات مذهبى در آن نيز راه يافته بود، و در نتيجه در طريقه بحث از معانى آيات قرآنى متفرق شدند، و هر جمعيتى براى خود طريقه اى بر طبق طريقه مذهبى خود درست كرد.
       
       
      روش تفسيرى محدثين
       
      اما آن عده كه به اصطلاح محدث ، يعنى حديث شناس بودند، در فهم معانى آيات اكتفاء كردند بآنچه كه از صحابه و تابعين روايت شده ، حالا صحابه در تفسير آيه چه گفته اند؟ و تابعين چه معنائى براى فلان آيه كرده اند؟ هر چه ميخواهد باشد، همين كه دليل نامش روايت است ، كافى است ، اما مضمون روايت چيست ؟ و فلان صحابه در آن روايت چه گفته ؟ مطرح نيست ، هر جا هم كه در تفسير آيه روايتى نرسيده بود توقف ميكردند، و مى گفتند درباره اين آيه چيزى نميتوان گفت ، براى اينكه نه الفاظش آن ظهورى را دارد كه احتياج به بحث و اعمال فكر نداشته باشد، و نه روايتى در ذيلش رسيده كه آن را معنا كرده باشد، پس بايد توقف كرد، و گفت : همه از نزد پروردگار است ، هر چند كه ما معنايش را نفهميم ، و تمسك ميكردند بجمله ((و الراسخون فى العلم يقولون آمنّا به ، كل من عند ربنا)) راسخان در علم گويند: ما بدان ايمان داريم ، همه اش از ناحيه پروردگار ما است ، نه تنها آنهائى كه ما مى فهميم .
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 10
      اين عده در اين روشى كه پيش گرفته اند خطا رفته اند، براى اينكه با اين روش كه پيش گرفته اند، عقل و انديشه را از كار انداخته اند، و در حقيقت گفته اند: ما حق نداريم در فهم آيات قرآنى عقل و شعور خود را بكار بريم ، تنها بايد ببينيم روايت از ابن عباس و يا فلان صحابه ديگر چه معنائى نقل كرده و حال آنكه اولا قرآن كريم نه تنها عقل را از اعتبار نينداخته ، بلكه معقول هم نيست كه آنرا از اعتبار بيندازد، براى اينكه اعتبار قرآن و كلام خدا بودن آن (و حتى وجود خدا)، بوسيله عقل براى ما ثابت شده ، و در ثانى قرآن كريم حجيتى براى كلام صحابه و تابعين و امثال ايشان اثبات نكرده ، و هيچ جا نفرموده يا ايها الناس هر كس صحابى رسول خدا باشد، هر چه به شما گفت بپذيريد، كه سخن صحابى او حجت است ، و چطور ممكن است حجت كند با اينكه ميان كلمات اصحاب اختلافهاى فاحش هست ، مگر آنكه بگوئى قرآن بشر را به سفسطه يعنى قبول تناقض گوئيها دعوت كرده ، و حال آنكه چنين دعوتى نكرده ، و بلكه در مقابل دعوت كرده تا در آياتش تدبر كنند، و عقل و فهم خود را در فهميدن آن بكار ببندند، و بوسيله تدبر اختلافى كه ممكن است در آياتش بنظر برسد، برطرف نمايند، و ثابت كنند كه در آياتش اختلافى نيست ، علاوه ، خدايتعالى قرآن كريم خود را هدايت و نور و تبيان كلشى ء معرفى كرده ، آنوقت چگونه ممكن است چيزى كه خودش نور است ، بوسيله غير خودش ، يعنى قتاده و امثال او روشن شود، و چطور تصور دارد چيزيكه هدايت است ، خودش محتاج ابن عباس ها باشد، تا او را هدايت كنند، و چگونه چيزيكه خودش بيان هر چيز است ، محتاج سدى ها باشد تا آن را بيان كنند؟!
       
       
      روش متكلمين در تفسير قرآن و فرق بين تفسير و تطبيق
       
      و اما متكلمين كه اقوال مختلفه اى در مذهب داشتند، همين اختلاف مسلك وادارشان كرد كه در تفسير و فهم معانى آيات قرآنى اسير آراء مذهبى خود باشند، و آيات را طورى معنا كنند كه با آن آراء موافق باشد، و اگر آيه اى مخالف يكى از آن آراء بود، تاءويل كنند، آنهم طورى تاءويل كنند كه باز مخالف ساير آراء مذهبيشان نباشد.
      و ما فعلا به اين جهت كارى نداريم ، كه منشاء اتخاذ آراء خاصى در تفسير در برابر آراء ديگران ، و پيروى از مسلك مخصوصى ، آيا اختلاف نظريه هاى علمى است ، و يا منشاء آن تقليدهاى كوركورانه از ديگران است ، و يا صرفا تعصب هاى قومى است ، چون اينجا جاى بررسى آن نيست ، تنها چيزيكه بايد در اينجا بگوئيم اين است كه نام اين قسم بحث تفسيرى را تطبيق گذاشتن مناسب تر است ، تا آنرا تفسير بخوانيم ، چون وقتى ذهن آدمى مشوب و پابند نظريه هاى خاصى باشد، در حقيقت عينك رنگينى در چشم دارد، كه قرآن را نيز به همان رنگ مى بيند، و مى خواهد نظريه خود را بر قرآن تحميل نموده ، قرآن را با آن تطبيق دهد، پس بايد آن را تطبيق ناميد نه تفسير.
      آرى فرق است بين اينكه يك دانشمند، وقتى پيرامون آيه اى از آيات فكر و بحث مى كند، با خود بگويد: ببينم قرآن چه ميگويد؟ يا آنكه بگويد اين آيه را به چه معنائى حمل كنيم ، اولى كه ميخواهد بفهمد آيه قرآن چه ميگويد، بايد تمامى معلومات و نظريه هاى علمى خود را موقتا فراموش كند، و به هيچ نظريه علمى تكيه نكند، ولى دومى نظريات خود را در مسئله دخالت داده ، و بلكه بر اساس آن نظريه ها بحث را شروع مى كند، و معلوم است كه اين نوع بحث ، بحث از معناى خود آيه نيست .
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 11
       
       
      روش فلاسفه مشاء و اشراقى و متصوفه در تفسير قرآن
       
      و اما فلاسفه ؟ آنان نيز به همان دچار شدند كه متكلمين شدند، وقتى به بحث در پيرامون قرآن پرداختند، سر از تطبيق و تاءويل آيات مخالف با آراء مسلم شان در آوردند، البته منظور ما از فلسفه ، فلسفه بمعناى اخص آن يعنى فلسفه الهى به تنهائى نيست ، بلكه منظور، فلسفه بمعناى اعم آن است ، كه شامل همه علوم رياضيات و طبيعيات و الهيات و حكمت عملى ميشود.
      البته خواننده عزيز توجه دارد كه فلسفه به دو مشرب جداى از هم تقسيم مى شود، يكى مشرب مشاء، كه بحث و تحقيق را تنها از راه استدلال معتبر ميداند و ديگرى مشرب اشراق است كه ميگويد حقايق و معارف را بايد از راه تهذيب نفس و جلا دادن دل ، به وسيله رياضت ، كشف كرد.
      مشائيان وقتى به تحقيق در قرآن پرداختند، هر چه از آيات قرآن درباره حقايق ماوراء طبيعت و نيز درباره خلقت و حدوث آسمانها و زمين و برزخ و معاد بود، همه را تاءويل كردند، حتى باب تاءويل را آنقدر توسعه دادند، كه به تاءويل آياتى كه با مسلميات فلسفيان ناسازگار بود قناعت نكرده ، آياتى را هم كه با فرضياتشان ناسازگار بود تاءويل نمودند.
      مثلا در طبيعيات ، در باب نظام افلاك ، تئورى و فرضيه هائى براى خود فرض كردند، و روى اين اساس فرضى ديوارها چيدند، و بالا بردند، ببينند آيا فرو مى ريزد يا خير، كه در اصطلاح علمى اين فرضيه ها را (اصول موضوعه ) مى نامند، افلاك كلى و جزئى فرض كردند، عناصر را مبدا پيدايش موجودات دانسته ، و بين آنها ترتيب قائل شدند، و براى افلاك و عناصر، احكامى درست كردند، و معذلك با اينكه خودشان تصريح كرده اند كه همه اين خشت ها روى پايه اى فرضى چيده شده ، و هيچ شاهد و دليل قطعى براى آن نداريم ، با اين حال اگر آيه اى از قرآن مخالف همين فرضيه ها بود تاءويلش كردند (زهى بى انصافى ).
      و اما آن دسته ديگر فلاسفه كه متصوفه از آنهايند، بخاطر اشتغالشان به تفكر و سير در باطن خلقت ، و اعتنايشان به آيات انفسى ، و بى توجهيشان بعالم ظاهر، و آيات آفاقى ، بطور كلى باب تنزيل يعنى ظاهر قرآن را رها نموده ، تنها به تاءويل آن پرداختند، و اين باعث شد كه مردم در تاءويل آيات قرآنى ، جرات يافته ، ديگر مرز و حدى براى آن نشناسند، و هر كس هر چه دلش خواست بگويد، و مطالب شعرى كه جز در عالم خيال موطنى ندارد، بر هم بافته آيات قرآنى را با آن معنا كنند، و خلاصه بهر چيزى بر هر چيزى استدلال كنند، و اين جنايت خود را به آنجا بكشانند، كه آيات قرآنى را با حساب جمل و باصطلاح بازتر و بيشتر و حروف نورانى و ظلمانى تفسير كنند، حروفى را نورانى و حروفى ديگر را ظلمانى نام گذاشته ، حروف هر كلمه از آيات را به اين دو قسم حروف تقسيم نموده ، آنچه از احكام كه خودشان براى اين دو قسم حروف تراشيده اند، بر آن كلمه و آن آيه مترتب سازند.
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 12
      و پر واضح است كه قرآن كريم نازل نشد كه تنها اين صوفيان خيالباف را هدايت كند، و مخاطبين در آيات آن ، تنها علماى علم اعداد، وايقوف و حروف نيستند، و معارف آنهم بر پايه حساب جمل كه ساخته و پرداخته منجمين است ، پى ريزى نشده ، و چگونه شده باشد؟ و حال آنكه نجوم از سوقاتيهاى يونان است ، كه به زبان عربى ترجمه شد.
      خواهيد گفت روايات بسيارى از رسول خدا(ص ) و ائمه اهل بيت عليهم السلام رسيده ، كه مثلا فرموده اند: براى قرآن ظاهرى و باطنى است ، و براى باطن آن باز باطن ديگرى است ، تا هفت بطن ، و يا هفتاد بطن ، (تا آخر حديث ).
      در پاسخ مى گوئيم : بله ما نيز منكر باطن قرآن نيستيم ، و لكن پيغمبر و ائمه عليهم السلام هم به ظاهر قرآن پرداختند، و هم به باطن آن ، هم به تنزيل آن ، و هم به تاءويلش ، نه چون نامبردگان كه بكلى ظاهر قرآن را رها كنند، آنوقت تازه درباره تاءويل حرف داريم ، منظور از تاءويل در لسان پيامبر و ائمه عليهم السلام آن تاءويلى نيست كه نامبردگان پيش گرفته اند، چه تاءويل باصطلاح آقايان عبارتست از معنائى كه مخالف ظاهر كلام باشد، و با لغات و واژه هاى مستحدثى كه در زبان مسلمانان و بعد از نزول قرآن و انتشار اسلام رايج گشته جور درآيد، ولى تاءويلى كه منظور قرآن كريم است ، و در آياتى از قرآن نامش برده شده ، اصلا از مقوله معنا و مفهوم نيست ، كه انشاءالله در اوائل سوره آل عمران توضيح بيشتر آن خواهد آمد.
       
       
      تفسير در قرن حاضر و تفسير قرآن بر مبناى علوم طبيعى و اجتماعى
       
      اين وضع تفسير قرآن در قرون گذشته بود، و اما در قرن حاضر؟ در اين اعصار مسلك تازه اى در تفسير پيدا شد، و آن اين است ، جمعى كه خود را مسلمان مى دانند، در اثر فرورفتگى و غور در علوم طبيعى ، و امثال آن ، كه اساسش حس و تجربه است ، و نيز غور در مسائل اجتماعى ، كه اساسش تجربه و آمارگيرى است ، روحيه حسى گرى پيدا كرده ، يا بطرف مذهب فلاسفه مادى و حسى سابق اروپائى تمايل پيدا كردند، و يا به سمت مذهب اصالت عمل ليز خوردند، مذهبى كه مى گويد: (هيچ ارزشى براى ادراكات انسان نيست ، مگر آن ادراكاتى كه منشاء عمل باشد، آنهم عملى كه
      به درد حوائج زندگى مادى بخورد، حوائجى كه جبر زندگى آن را معين مى كند).
      اين مذهب اصالت است كه پاره اى مسلمان نما به سوى آن گرائيده اند، و در نتيجه گفته اند: معارف دينى نميتواند مخالف با علم باشد، و علم ميگويد اصالت وجود تنها مال ماده و خواص محسوس آنست ، پس در دين و معارف آن هم هر چه كه از دائره ماديات بيرون است ، و حس ما آنرا لمس نميكند، مانند عرش ، و كرسى ، و لوح ، و قلم ، و امثال آن بايد به يك صورت تاءويل شود.
      و اگر از وجود هر چيزى خبر دهد كه علوم متعرض آن نيست ، مانند وجود معاد و جزئيات آن ، بايد با قوانين مادى توجيه شود.
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 13
      و نيز آنچه كه تشريع بر آن تكيه كرده ، از قبيل وحى ، و فرشته ، و شيطان ، و نبوت ، و رسالت ، و امامت ، و امثال آن ، همه امور روحى هستند كه به تناسب نام يكى را وحى و نام ديگرى را ملك و غيره مى گذاريم ، و روح هم خودش پديده اى مادى و نوعى از خواص ماده است ، و مسئله تشريع هم اساسش يك نبوغ خاص اجتماعى است ، كه ميتواند قوانين خود را بر پايه افكار صالح بنا كند، تا اجتماعى صالح و راقى بسازد.
       
       
      نقص و انحراف مشترك تمام مسلك هاى تفسيرى ياد شده
       
      و خواننده عزيز اگر در اين مسلك هائى كه درباره تفسير برايش نقل كرديم دقت بفرمايد، خواهد ديد كه همه در اين نقص (كه نقص بسيار بزرگى است ) شريكند: كه آنچه از ابحاث علمى و يا فلسفى بدست آورده اند، بر قرآن كريم تحميل نموده اند، بدون اينكه مداليل آيات بر آنها دلالت داشته باشد، و در نتيجه تفسير اينان نيز تطبيق شده ، و تطبيق خود را تفسير نام نهادند، و حقايق قرآن را به صورت مجازها در آورده ، تنزيل عده اى از آيات را تاءويل كردند.
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 14
      و لازمه اين انحراف - (همانطور كه در اوائل گفتار اشاره كرديم ) اين شد كه قرآنى كه خودش را به (هدى للعالمين )، و (نورا مبينا)، و (تبيانا لكل شى ء)، معرفى نموده ، هدايت نباشد، مگر به كمك غير خودش ، و بجاى نور مبين مستنير به غيرش باشد، از غير خودش نور بگيرد، و بوسيله غير خودش بيان شود، حالا آن غير چيست ؟ كه ما را بسوى قرآن هدايت مى كند، و به قرآن نور و بيان ميدهد؟! نميدانيم ، و اگر آن علمى كه بزعم آقايان نوربخش و مبين قرآن و هادى بسوى آنست ، و خودش مورد اختلاف شد، (كه مورد اختلاف هم شده ، و چه اختلاف شديدى ) آيا مرجع چه خواهد بود؟! نميدانيم .
      و بهر حال هيچيك از اين اختلافاتيكه ذكر شد، منشاءش اختلاف نظر در مفهوم لفظ آيه ، و معناى لغوى و عرفى عربى مفرد آن ، و جمله اش نبوده ، براى اينكه هم كلمات قرآن ، و هم جملات آن ، و آياتش كلامى است عربى ، و آنهم عربى آشكار، آنچنانكه در فهم آن هيچ عرب و غير عربى كه عارف به لغت و اساليب كلام عربى است توقف نميكند.
       
       
      عدم ابهام و اغلاق در مفاهيم آيات و منشاء اختلافات
       
      و در ميان همه آيات قرآن ، (كه بيش از چند هزار آيه است )، حتى يك آيه نمى يابيم كه در مفهومش اغلاق و تعقيدى باشد، بطوريكه ذهن خواننده در فهم معناى آن دچار حيرت و سرگردانى شود، و چطور چنين نباشد و حال آنكه قرآن فصيح ترين كلام عرب است ، و ابتدائى ترين شرط فصاحت اين است كه اغلاق و تعقيد نداشته باشد، و حتى آن آياتى هم كه جزو متشابهات قرآن بشمار مى آيند، مانند آيات نسخ شده ، و امثال آن ، در مفهومش غايت وضوح و روشنى را دارد، و تشابهش بخاطر اين است كه مراد از آن را نميدانيم ، نه اينكه معناى ظاهرش نامعلوم باشد.
      پس اين اختلاف از ناحيه معناى كلمات پيدا نشده ، بلكه همه آنها از اختلاف در مصداق كلمات پيدا شده ، و هر مذهب و مسلكى كلمات و جملات قرآن را بمصداقى حمل كرده اند، كه آن ديگرى قبول ندارد، اين از مدلول تصورى و تصديقى كلمه ، چيزى فهميده ، و آن ديگرى چيزى ديگر.
       
       
      علت سبقت معانى مادى كلمات وضع شده به ذهن
       
      توضيح اينكه انس و عادت (همانطورى كه گفته شده )، باعث ميشود كه ذهن آدمى در هنگام شنيدن يك كلمه ، و يا يك جمله ، به معناى مادى آن سبقت جويد، و قبل از هر معناى ديگر، آن معناى مادى و يا لواحق آن به ذهن در آيد، و ما انسانها از آنجائيكه بدنهايمان ، و قواى بدنيمان ، مادام كه در اين دنياى مادى هستيم ، در ماده غوطه ور است ، و سر و كارش همه با ماده است ، لذا مثلا اگر لفظ حيات ، و علم ، و قدرت ، و سمع ، و بصر، و كلام ، و اراده ، و رضا، و غضب ، و خلق ، و امر، و امثال آنرا مى شنويم ، فورا معناى مادى اينها به ذهن ما در مى آيد، همان معنائى كه از اين كلمات در خود سراغ داريم .
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 15
      و همچنين وقتى كلمات آسمان ، و زمين ، و لوح ، و قلم ، و عرش ، و كرسى ، و فرشته ، و بال فرشته ، و شيطان ، و لشگريان او، از پياده نظام ، و سواره نظامش را مى شنويم ، مصاديق طبيعى و مادى آن به ذهن ما سبقت ميجويد، و قبل از هر معناى ديگرى داخل در فهم ما مى شود.
      و چون مى شنويم كه ميگويند: خدا عالم را خلق كرده ، و يا فلان كار را كرده ، و يا بفلان چيز عالم است ، و يا فلان چيز را اراده كرده ، و يا خواسته ، و يا مى خواهد، همه اينها را مانند خلق ، و علم ، و اراده ، و مشيت ، خودمان مقيد بزمانش ‍ مى كنيم ، چون معهود در ذهن ما اين است كه خواسته ماضى و مربوط به گذشته است ، و ميخواهد مضارع و مربوط به آينده است ، درباره (خواسته و ميخواهد) خدا همين فرق را مى گذاريم .
      باز وقتى مى شنويم كه خدايتعالى مى فرمايد: (و لدينا مزيد) نزد ما بيشتر هم هست ، و يا مى فرمايد: ((لاتخذناه من لدنا))، (از نزد خود مى گيريم نه از ميان شما) و يا مى فرمايد: ((و ما عند الله خير))، (آنچه نزد خدا است بهتر است ، و يا مى فرمايد) ((اليه ترجعون ))، (به نزد او بر مى گرديد)، فورا بذهنمان مى رسد كه كلمه (نزد) همان معنائى را درباره خدا مى دهد، كه درباره ما مى دهد، و آن عبارت است از حضور در مكانى كه ما هستيم .
      و چون مى شنويم كه مى فرمايد: ((و اذا اردنا ان نهلك قريه ، امرنا مترفيها)) (چون بخواهيم قريه اى را هلاك كنيم بعياشهايش دستور مى دهيم كه ...، و يا مى شنويم كه مى فرمايد: ((و نريد ان نمن )) اراده كرده ايم كه منت نهيم ...، و يا مى شنويم كه مى فرمايد: يريد الله بكم اليسر، خدا آسانى براى شما اراده كرده )، فورا به ذهنمان مى رسد كه اراده خدا هم از سنخ اراده ما است ، و از اين قبيل كلمات را وقتى مى شنويم ، مقيد به آن قيودى مى كنيم كه در خود ما مقيد به آنها است .
      چاره اى هم نداريم ، براى اينكه از روز اول كه ما ابناء بشر لفظ، (چه فارسى چه عربى و چه هر زبانى ديگر) را وضع كرديم ، براى اين وضع كرديم كه موجودى اجتماعى بوديم ، و ناگزير بوديم ، منويات خود را به يكديگر بفهمانيم ، و فهماندن منويات وسيله اى مى خواهد، لذا با يكديگر قرار گذاشتيم قبلا كه هر وقت من صداى (آب ) را از خود در آوردم ، تو بدان كه من آن چيزى را ميگويم ، كه رفع تشنگى مى كند، و به همين منوال الفاظ ديگر).
      و زندگى اجتماعى را هم حوائج مادى به گردن ما گذاشت ، چون منظور از آن اين بود كه دست به دست هم داده ، هر يك ، يكى از كارهاى اجتماع را انجام دهيم ، تا به اين وسيله استكمال كرده باشيم ، و كارهاى اجتماعى همه مربوط به امور مادى ، و لوازم آنست ، ناگزير الفاظ را وضع كرديم ، براى مسمى هائى كه غرض ما را تاءمين مى كند، روى اين جهت هر لفظى را كه مى شنويم ، فورا معناى ماديش به ذهنمان مى رسد.
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 16
       
       
      دلالت الفاظ موضوعه با تغيير شكل موضوع له تغيير نمى يابد
       
      لكن بايد اين را هم بدانيم كه اگر ما الفاظ را وضع كرديم ، براى آن چيزى وضع كرديم كه فلان فائده را بما مى دهد، حالا اگر آن چيز شكل و قيافه اش تغيير كرد، مادام كه آن فائده را مى دهد، باز لفظ نام برده ، نام آن چيز هست ، توضيح اينكه : اشيائى كه ما براى هر يك نامى نهاده ايم از آنجا كه مادى هستند، محكوم به تغير و تبدلند، چون حوائج آدمى رو به تبدل است ، و روز به روز تكامل مى يابد، مثلا كلمه چراغ را ما در اولين روزى كه بزبان جارى كرديم ، بعنوان نام يك ظرفى بود، كه روغن در آن مى ريختيم ، و فتيله اى در آن روغن مى انداختيم ، و لبه فتيله را از لبه ظرف بيرون گذاشته ، روشن مى كرديم ، تا در شب هاى تاريك پيش پاى ما را روشن كند، و هر وقت كلمه (چراغ ) به زبان مى آورديم شنونده چنين چيزى از آن مى فهميد، ولى روز بروز در اثر پيشرفت ما، چراغ هم پيشرفت كرد، و تغيير شكل داد، تا امروز كه بصورت چراغ برق در آمد، بصورتى كه از اجزاء چراغ اوليه ما، هيچ چيز در آن وجود ندارد، نه ظرف سفالى آن هست ، نه روغنش ، و نه فتيله اش ، ولى در عين حال باز به لامپ ميگوئيم چراغ ، براى چه ؟ براى اينكه از لامپ همان فائده را مى بريم كه از پيه سوز سابق مى برديم .
      و همچنين كلمه ميزان يا ترازو، كه در اولين روزيكه آنرا بزبان آورديم ، طبق قرار قبلى براى ، اين آنرا وضع كرديم ، كه شنونده از آن چيزيرا بفهمد كه كالا و اجناس ما بوسيله آن سنجيده مى شود، ولى امروز آلاتى درست كرده ايم ، كه با آن حرارت ، و برودت ، را هم مى سنجيم ، پس اين هم ميزان هست ، چيزيكه هست ميزان الحرارة است ، و همچنين كلمه سلاح كه در روز اول چوب و چماق بود، بعدا شمشير و گرز شد، و امروز توپ و تفنگ شده است .
      پس بنابراين هر چند كه مسماى نامها تغيير كرده ، بحدى كه از اجزاء سابقش نه ذاتى مانده ، و نه صفاتى ، و لكن نامها همچنان باقى مانده است ، و اين نيست مگر بخاطر اينكه منظور روز اول ما از نام گذارى ، فائده و غرضى بود كه از مسماها عايد ما مى شد، نه شكل و صورت آنها، و مادام كه آن فائده و آن غرض حاصل است ، اسم هم بر آن صادق است ، در نتيجه مادام كه غرض سنجش ، و نورگيرى ، و دفاع ، و غيره باقى است نام ميزان ، و چراغ ، و اسلحه ، نيز باقى است .
       
       
      جمود مقلدين از اصحاب حديث به ظواهر آيات و رد بر آنها
       
      بنابراين بايد توجه داشته باشيم ، كه ملاك و مدار در صادق بودن يك اسم ، و صادق نبودن آن ، موجود بودن غرض ، و غايت ، و موجود نبودن آنست ، و نبايد نسبت به لفظ اسم جمود به خرج داده ، و آن را نام يك صورت بدانيم ، و تا قيامت هر وقت چراغ ميگوئيم ، باز همان پيه سوز را اراده كنيم .
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 17
      اما متاءسفانه انس و عادت نميگذارد ما اين توجه را داشته باشيم ، و همين باعث شده كه مقلدين از اصحاب حديث ، چون فرقه حشويه ، و مجسمه ، به ظواهر آيات جمود كرده ، و آيات را به همان ظواهر تفسير كنند، گو اينكه اين جمود، جمود بر ظواهر نيست ، بلكه جمود بر انس و عادت است در تشخيص مصاديق .
      و در بين خود ظواهر، ظواهرى هست كه اين جمود را تخطئه مى كند، و روشن مى سازد كه اتكاء و اعتماد كردن در فهم معانى آيات ، بر انس و عادت ، مقاصد آيات را در هم و بر هم نموده ، امر فهم را مختل ميسازد، مانند آيه : ((ليس كمثله شى ء))، و آيه : ((لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير))، و آيه : ((سبحان الله عما يصفون ))، چون اگر درك خدا، چون درك ما باشد، او مثل ما خواهد بود، در حالى كه آيه اولى ميگويد: او مثل ندارد، و آيه سومى او را از آنچه كه ما درباره اش بگوئيم ، منزه مى دارد.
      و همين جهت باعث شده كه ديگر مردم در درك معانى آيات ، به فهم عادى و مصداقهاى ماءنوس در ذهن اكتفاء نكنند، همچنانكه دور بودن از خطا و به دست آوردن مجهولات ، انسان را وادار كرده تا دست به دامان بحثهاى علمى شود، و تجويز كند كه بحث را در فهم حقايق قرآن و تشخيص مقاصد عاليه آن دخالت دهد.
       
       
      دو راهى استفاده از علم براى درك حقائق قرآن و جمود به ظواهر آن
       
      از يكسو ناگزير بود دنبال علم تفسير برود، و حقايق قرآن را با ذهنى ساده ، نه با عينك معلومات شخصى ، مو شكافى كند، و از سوى ديگر در فهم معانى آيات ، به فهم عادى و مصداق ماءنوس در ذهن خود قناعت ننموده ، و در مثل كلمه (چراغ ) را حمل بر پيه سوز نكند، چون اگر از روز اول مى خواست بفهم عادى خود قناعت كند، دنبال علم نمى رفت ، و اگر دو دستى دامن علم را چسبيد، براى اين بود كه فهميد فكرش بدون بحث علمى مصون از خطاء نيست ، علاوه بر اينكه فكر عادى به تنهائى مجهولات را براى انسان كشف نميكند.
      بر سر اين دو راهى ، كمتر كسى مى تواند راه ميانه را برود، نه آنقدر علم را در درك حقايق قرآن دخالت دهد، كه سرانجام سر از علم ايقوف و زبر و بينه در آورد، و نه آنقدر بفكر ساده خود جمود دهد، كه تا روز قيامت چراغ را بر پيه سوز، و سلاح را بر گرز و كمند، حمل كند.
      بلكه در عين اينكه به ذيل ابحاث علمى متمسك مى شود، نتائج حاصله را بر قرآن تحميل نكند، چون فهميدن حقايق قرآن ، و تشخيص مقاصد آن ، از راه ابحاث علمى دو جور است.
       
       
      دو روش براى فهم حقائق قرآن
       
      يكى اينكه ما در مسئله اى كه قرآن متعرض آنست ، بحثى علمى ، و يا فلسفى را آغاز كنيم ، و همچنان دنبال كنيم ، تا حق مطلب برايمان روشن و ثابت شود، آنوقت بگوئيم : آيه هم همين را ميگويد، اين روش هر چند كه مورد پسند بحثهاى علمى و نظرى است ، و لكن قرآن آن را نمى پسندد.
       ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 18
      دوم اينكه براى فهم آن مسئله ، و تشخيص مقصود آن آيه ، از نظائر آن آيه كمك گرفته ، منظور از آيه مورد نظر را بدست آوريم ، (آنگاه اگر بگوئيم علم هم همين را مى گويد عيبى ندارد)، و اين روشى است كه ميتوان آنرا تفسير خواند، خود قرآن آن را مى پسندد، چون قرآن خود را تبيان كل شى ء ميداند، آنوقت چگونه ممكن است كه بيان خودش نباشد، قرآن خود را هدايت مردم و بيناتى از هدى ، و جدا سازنده حق از باطل معرفى نموده ، مى فرمايد: ((هدى للناس ، و بينات من الهدى ، و الفرقان ))، آنوقت چطور ممكن است هدايت ، و بينه ، و فرقان ، و نور مردم در تمامى حوائج زندگيشان باشد، ولى در ضرورى ترين حاجتشان كه فهم خود قرآن است ، نه هدايت باشد، و نه تبيان ، و نه فرمان ، و نه نور؟.
      قرآن بتمامى افرادى كه در راه خدا مجاهدت مى كنند مژده داده ، كه ايشان را به راه هاى خود هدايت مى كند، و فرموده : ((و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا))، آنوقت در مهم ترين جهادشان كه همانا فهم كلام پروردگارشان است ، ايشان را هدايت نكند؟ (و به فرضيات علمى احاله كند)، و چه جهادى اعظم از مجاهدت در فهم كتاب خدا، و چه سبيلى بهتر از سبيل قرآن بشر را بسوى او هدايت ميكند؟! و آياتى كه قرآنرا چنين معرفى مى كند بسيار است ، كه انشاءالله در بحث محكم و متشابه ، در اوائل سوره آل عمران به همه آنها اشاره نموده ، در اطرافش بحث مفصل مى كنيم .
       
       
      طريقه رسول خدا (ص ) و ائمه اهل البيت (ع ) در تفسير قرآن
       
      باقى ميماند طريقه ايكه رسولخدا (ص ) و امامان اهل بيت او در تفسير سلوك نموده اند، رسولى كه خدا قرآنرا نخست به او تعليم كرده ، و او را معلم سايرين قرار داده ، و فرموده : ((نزل به الروح الامين ، على قلبك ))، (روح الامين آنرا بر قلب تو نازل كرده )، و نيز فرموده : ((و انزلنا اليك الذكر، لتبين للناس ما نزل اليهم ))، (ما كتاب را بر تو نازل كرديم ، تا براى مردم بيان كنى ، كه چه چيز براى آنان نازل شده )...، و نيز فرموده : ((يتلوا عليهم آياته ، و يزكيهم ، و يعلمهم الكتاب و الحكمه ))، (آيات آنرا بر شما ميخواند و شما را تزكيه نموده ، كتاب و حكمت را تعليمتان مى دهد)....
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 19
      و امامان اهل بيت كه رسولخدا (ص ) ايشانرا در حديث مورد اتفاق بين شيعه و سنى ((انى تارك فيكم الثقلين ، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا، كتاب الله و عترتى ، اهل بيتى ، و انهما لن يفترقا، حتى يردا على الحوض ))، من دو چيز گران در شما جانشين مى گذارم ، كه مادام به آن دو تمسك جوئيد، ابدا بعد از من گمراه نمى شويد، يكى كتاب خدا، و يكى عترتم اهل بيتم را، و اين دو حتى چشم بر هم زدنى از يكديگر جدا نمى شوند، تا كنار حوض بر من درآيند)، منصوب براى چنين مقامى كرده ، و خدا هم تصديقش كرده ، كه فرموده : ((انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهر كم تطهيرا))، و نيز علم به قرآن را از غير ايشان كه مطهرين اند نفى كرده ، و فرموده : ((انه لقرآن كريم ، فى كتاب مكنون ، لا يمسه الا المطهرون ))، (به درستى كه اين قرآن كتابى است كريم و خواندنى در كتابى مكنون كه احدى جز مطهرين با آن تماس ندارد).
      اين پيغمبر و اين امامان اهل بيت عليهم السلام ، طريقه شان در تعليم و تفسير قرآن كريم ، بطوريكه از احاديث تفسيرى آنان بر مى آيد، همين طريقه اى است كه ما بيان كرديم ، و ما بزودى آن احاديث را در ضمن بحث هاى روايتى اين كتاب از نظر خواننده عزيز مى گذرانيم ، آنوقت خواهيد ديد كه هيچ اهل بحثى در آن همه روايت حتى به يك حديث برنميخورد، كه رسولخدا و يا ائمه اهل بيت عليهم السلام در تفسير آيه اى از حجت و برهانى علمى و نظرى و يا فرضيه اى علمى كمك گرفته باشند.
       
       
      فرمايشات پيامبر(ص ) درباره قرآن كريم
       
      و چطور ممكن است چنين كارى كرده باشند؟ با اينكه رسول خدا (ص ) درباره قرآن كريم فرمود: (وقتى فتنه ها چون پاره هاى شبى ديجور راه خدا و راه نجات را بر شما مشتبه كردند، در آن هنگام بر شما باد بقرآن ، كه او شافعى است ، كه شفاعت و وساطتش امضاء شده ، و شكوه گرى از نقائص بشر است كه خدا او را تصديق كرده ، هر كس آن را به عنوان كارنامه پيش روى خود بگذارد، تا به آن عمل كند، او وى را به سوى بهشت مى كشاند، و هر كس آن را پشت سر اندازد، و به برنامه هائى ديگر عمل كند، همان قرآن او را از پشت سر به سوى آتش مى راند.
      قرآن دليلى است كه بسوى بهترين سبيل راه مى نمايد، و آن كتاب تفصيل ، و جدا سازى حق از باطل است ، و كتاب بيان است ، كه هر لحظه به تو سعادتى ميدهد، كتاب فصل است ، نه شوخى ، كتابى است كه ظاهرى و باطنى دارد، ظاهرش ‍ همه حكمت است ، و باطنش همه علم ، ظاهرش ظريف و لطيف ، و باطنش بسيار ژرف و عميق است ، قرآن داراى دلالتها و علامتها است ، و تازه دلالتهايش هم دلاتى دارد عجائب قرآن را نمى توان شمرد، غرائب آن هرگز كهنه نمى شود، در آن چراغهاى هدايت ، و مناره هاى حكمت است ، قرآن دليل بر هر پسنديده است نزد كسى كه انصاف داشته باشد.
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 20
      بنابراين بر هر كسى لازم است كه ديدگان خود را در آن بچراند، و نظر خود را به اين صفات برساند (و با اين صفات به قرآن نظر كند) تا دچار هلاكت نشود، و از خليدن خار به پاى چشمش رهائى يابد، چه تفكر مايه حيات قلب شخص ‍ بصير است ، چنين كسى مانند چراغ بدستى ميماند كه در تاريكيهاى شب نور دارد، او به سهولت و بخوبى ميتواند از خطرهائى كه تاريكى مى آفريند رهائى يابد، علاوه بر اينكه در مسير خود توقفى ندارد، على عليه السلام هم (به طوريكه در نهج البلاغه آمده ) مى فرمايد: (قرآن چنين است كه پاره اى از آن پاره اى ديگر را بيان ميكند، و بعضى از آن شاهد بعضى ديگراست )....
      و اين يگانه راه مستقيم و روش بى نقصى است كه معلمين قرآن و هاديان آن ، ائمه عليهم السلام پيموده اند.
      و ما نيز بيارى خداى سبحان روش تفسيرى خود را به همين طرز قرار مى دهيم ، و از آيات قرآن در ضمن بياناتى بحث مى كنيم ، و بهيچ وجه بحثى نظرى ، و فلسفى ، و يا به فرضيه اى علمى ، يا مكاشفه اى عرفانى ، تكيه نمى كنيم .
      و نيز در اين تفسير در جهات ادبى قرآن بيش از آن مقدارى كه در فهم معنا از اسلوب عربى محتاج به آن هستيم ، و تا آن نكته را بيان نكنيم از اسلوب عربى كلام آن معنا را نمى فهميم ، و يا مقدمه اى بديهى ، و يا مقدمه اى علمى كه فهم اشخاص در آن اختلاف ندارد، ذكر نمى كنيم .
      بنابراين از آنچه تاكنون بيان كرديم به دست آمد، كه ما در اين تفسير به منظور اينكه به طريقه اهل بيت عليهم السلام تفسير كرده باشيم تنها در جهات زير بحث مى كنيم :
      1 معارفى كه مربوط است به اسماء خداى سبحان و صفات او، از حيات ، و علم ، و قدرت ، و سمع ، و بصر، و يكتائى ، و امثال آن ، و اما ذات خداى عز و جل ، بزودى خواهى ديد كه قرآن كريم آن ذات مقدس را غنى از بيان مى داند.
      2 معارف مربوط به افعال خدايتعالى ، چون خلق ، و امر، و اراده ، و مشيت ، و هدايت ، و اضلال ، و قضاء، و قدر، و جبر، و تفويض ، و رضا، و غضب ، و امثال آن ، از كارهاى متفرق .
      3 معارفى كه مربوط است بواسطه هائى كه بين او و انسان هستند، مانند حجابها، و لوح ، و قلم ، و عرش ، و كرسى ، و بيت المعمور، و آسمان ، و زمين ، و ملائكه ، و شيطانها، و جن ، و غير ذلك .
      4 معارفى كه مربوط است به خود انسان در زندگى قبل از دنيا.
      5 معارفى كه مربوط است بانسان در دنيا، چون تاريخ پيدايش نوع او، و خودشناسيش ، و شناسائى اصول اجتماعى ، و مسئله نبوت ، و رسالت ، و وحى ، و الهام ، و كتاب ، و دين ، و شريعت ، كه از اين باب است مقامات انبياء، كه از داستانهاى آنان استفاده مى شود، همان داستانهائى كه قرآن كريم از آن حضرات حكايت كرده است .
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 21
      6 معارف مربوط به انسان در عوالم بعد از دنيا، يعنى عالم برزخ و معاد.
      7 معارف مربوط به اخلاق نيك و بد انسان ، كه مقامات اولياء در صراط بندگى يعنى اسلام و ايمان و احسان و اخبات و اخلاص و غير ذلك مربوط به اين معارف است .
      و اما آياتى كه مربوط است به احكام دينى ، در اين تفسير پيرامون آنها بحث نشده ، چونكه بحث پيرامون آنها مربوط به كتاب فقه است نه تفسير.

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۲۹۲۰ در تاریخ جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      سید هادی محمدی
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۵۶
      درود بر شما سعید جان

      بر اساس نص صریح قرآن کریم، این کتاب فقط متقین را هدایت می‌کند و اگر کسی متقی نباشد قرآن آنها را گمراه می‌کند
      سیمای متقین در قرآن به شرح زیر است

      ایمان به غیب، برپایی نماز، انفاق از روزی، ایمان به پیامبر اسلام و پیامبران قبلی، ایمان و یقین به آخرت و روز رستاخیز

      همچنین بر اساس حدیث متواتر ثقلین مفسرین واقعی قرآن معصومین و اهل بیت هستند و هر گاه قرآن و اهل بیت از هم جدا شوند قرآن میشود استناد سربریدن داعشی ها و امثالهم

      بمانید به مهر و بسرایید خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۱۶:۱۱
      سلام سید جان

      خوب بخوانید و تامل کنید امیدوارم که طولانی
      شدن مطلب شما را از خواندن این مقاله ی صرفا علمی تحلیلی باز ندارد.

      با شما مخالفم در مورد اینکه میفرماید
      تنها مفسرین معصومین بودند

      اما موافقم که معصومین همان مخلصین مد نظر خدا هستند مو تنها آنان شان واقعی تفسیر قرآن را دارند اما به حسب نیاز برای خروج از جهل باید به اعلم رجوع کرد.

      دسترسی ما در حال حاضر به تفاسیر معصومین میسر نیست یا لا اقل به همه ی ان نیست. و این رجوعمان به اعلم حاضر را مسلم میکند. خدا که عقل را از ما نگرفته است.

      در مورد متقین در معنای لغوی ان نهفته است دیگر تقوا دارند با همین اشاراتی که فرمودید از آیات ابتدایی سوره بقره متقین را افرادی خود نگه دار برای خدا میگرداند که این گوهر گرانقدر را ارزان نمی فروشند.

      با تشکر خندانک
      ارسال پاسخ
      سید هادی محمدی
      سید هادی محمدی
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۵۱
      سعید جان

      بنده گفتم مفسرین واقعی قرآن معصومین هستند نه ،تنها مفسرین قرآن که مفسرین خرد هم با مراجعه به تفسیر معصومین توانسته اند قران را تفسیر کنند
      یادت باشد هرجا قرآن از حضرات ائمه دور افتاده
      هم قرآن مهجور مانده هم ائمه در انزوا خیلی از امور بشر در عالم با عقل حل نمی‌شود اگر صرفا عقلانیت برای انسان کافی بود یکی از نشانه های متقین را ایمان به‌غیب ذکر نمی‌کرد.
      ایمان به چیزهای ندیده و نشناخته مثل عالم غیب و ملائک با عقل منافات دارد. عقل و غیب و حواس و غیره و ذالک بردارهایی هستند که باید در کانون عدسی قرآن و اهل بیت جمع و برآیند آنها نتیجه را حاصل کند وگرنه هیچ یک به تنهایی قادر به جواب دادن به مسائل انسان نیستند خندانک

      و این دو به فرموده‌ی رسوال الله ص در بهشت بر پیامبر وارد می‌شوند

      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۱۹:۰۵
      عرض کردم مطلب پیش رو را کامل بخوانید
      پیداست با دقت مطالعه نفرمودید

      تشتت آرائی بین مطلب ارسالی با نکته ای که یاد آور شدید نمیبینم
      کاش دوستان در حضور مطالب پست بنده دقت بیشتر میکردند
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      شنبه ۲۴ دی ۱۴۰۱ ۰۴:۵۱
      درود سعید جان صادقی
      صحبت از تفسیر شد و من یاد موضوعی افتادم که بد نیست با مقدمه‌ای آنرا بیان کنم‌. بنظرم مومن علاوه بر صرف دعا و نیایش و تفسیر آیات باید بینش و ادراک و مهربانی، قدرت تحلیل مسائل و تشخیص حق از باطل، شجاعت، انصاف، معرفت، مردانگی و... نیز داشته باشد و نقد منصفانه علیه جهان‌بینیِ مبتنی بر دین ایدئولوژیک‌ را بلد باشه تا به «شارلاتانیسیم» گرفتار نشه. وگرنه ظاهر و الفاظ مؤمنانه و عبادت خشک و خالی که چیزی درونش نیست، بدرد نمیخوره و بی‌فایده است. اما افسوس که برداشت‌های غلط و ذوب شدن در ایدئولوژی‌‌ مخرب مانع از فهمیدن حقایق و درست اندیشیدن برخی از اهالی دین شده است.
      «تفسیر به‌رای» یا سوءتفسیر (که در برخی از موارد آنرا عدم روشنگری میدونم) یعنی تفسیر دل‌بخواهی از قرآن یا هر کتاب دیگر؛ بر خلاف موازین علم لغت، ادبیات، فهم اهل زبان، و تطبیق دادن آن بر پندارها، خیالات باطل، و تمایلات شخصی و گروهی. یعنی تفسیری که در آن مفسر، آیات رو بر اساس نظر و عقیده و منافع شخصی خودش یا گروهش (آن‌هم به منظور مقاصد شریر) تفسیر کنه... که به باور تمام ادیان خداوند برای چنین افراد یا چنین گروهی، عواقب سختی وعده داده است.
      یک نمونه مثال بزنم: شخصی بظاهر کارشناس دینی-مذهبی که سن و سالی هم داشت و مویی سفید کرده بود، و خودش رو استاد خطاب میکرد؛ (تاسف به‌حال دانشگاه یا دانشجویانی که این نااستاد شهروا، استادشون باشه) چندسال پیش در صدا و سیما کانال یک با تفسیر شخصی و اشاعه‌‌ی خشونت مثل تفکرات داعشیسم، با لهجه میگفت: یُقَتَّلوا، زجرِکش کنید فقط زجرکش، بعد مدام تکرار میکرد و تکرار میکرد... حتی اصرار داشت به مجری ثابت کنه خیلی حالیشه و خیلی می‌فهمه، و اگه با صراحت حرف نزنه به قرآن خیانت کرده! متوجه شدید؛ زجرکش، دست و پای معترضان و مخالفان رو برخلاف بِبُرید، دوباره زجرکش، و سپس عده‌ای رو نفی بلد اونم در بدترین شرایط آب و هوایی و...! ای بابا به کجا چنین شتابان یاواااش، خب اگه قصد گرفتن جانشان رو دارید یک کلام یک مرتبه اینکارو کنید تمام، این شکنجه‌های ضد انسانی چیه دیگه، این حجم از کج‌اندیشی از کجا میاد! (واقعا من به عنوان یک جوان ایرانی وقتی این صحبت‌هارو شنیدم حالم از ته دل خراب شد) رحم و مهربانی‌ات کجا رفته آخه بظاهر مومن! ای دیندار بی‌رحم و قلابی. اینجوری همه از خدا و دین و پیامبر زده میشوند، این تفکرات افراطی که دیگه اسمش دین نیست، سلاخ خونه است، واسطه‌ای‌ست میان شمشیر و جانِ دیگر اندیشان.
      (مثل داعش که قصد دارد چهره‌ی دین را بد نشان بدهد. این خشونتی که چهره‌‌ای ضد انسانی‌رو از دین نشون میده حقیقتا بدعهدی و جفاست.)
      البته آقا میری که امروزه طرفداران زیادی داره، خیلی خوب جوابش‌رو داد، گفت این (مبلغ کج اندیش) فهمش از قرآن همینه، دین رو اینجوری فهمیده، و با تفسیر به رای همین‌رو میخواد متاسفانه. یعنی ارعاب و خشونت، جنگ و غنیمت، و ترس و وحشت...
      به هرحال هرکس بنا بر سطح دانش و میزان آگاهی‌ و نوع جهان‌بینی و فرهنگ خود تفسیر و برداشت میکنه اما بهتره که بدون تعصب و بدون جزم‌اندیشی باشه. و وای به حال کسانی که با تفاسیر غلط و بنام دین خون می‌ریزند. بنابراین یکسری تعاریف باید عوض بشه، خوانش دیگر و بازخوانی مجدد نیاز است، از نو باید تعریف کرد؛ (جنبه‌های مثبت را با توجه به تکثرگرایی) وگرنه میشه داعش و طالبان و بوکوحرام و... همین اشاره‌ای که سید هادی هم کرد و منم تاحدودی باهاش موافقم، از این جهت که ممکن است تفسیر به‌رای صورت بگیرد. البته منظورم به شخصی خاص یا هرکسی که تفسیر کرده و میکنه یا قصد تفسیر کردن داره نیست، بطور کلی عرض کردم، خدای‌نکرده یه وقت سوءتفاهم نشه دوست گرامی. من با پیام هادی جان به این صفحه اومدم و هنگامی‌که نظرش‌رو خوندم انگاری یه نفر یا یه حسی بهم گفت حالا که دعوت شدی پس بنویس!!! سعید جان من میدونم که شما دغدغه‌ی دین و عرفان داری و نه چیز دیگه، میدونم که دنبال سیاست‌بازی و اسلامیسم‌گری نیستی (امیدوارم در آینده هم هیچوقت دنبالش نباشی) اما شوربختانه خیلی‌ها هستند که دغدغه‌شون چیز دیگریست. قرار نیست هدف هرکسی که تفسیر میکنه حتمن باطل باشه اما قرارم نیست بدون سوءنیت انجام بشه. من از باب اندیشه‌ی معتدل اسلامی به مقوله تفسیر نگاه میکنم، و بیشتر به منظور هم‌اندیشی و مشارکت در بحث این مطالب‌رو نوشتم. اتفاقا من بشخصه بعضی از تفاسیر معاصرو برای افراد دیندار مناسب‌تر و از برخی تفاسیر سنتی جلوتر میدونم؛ مثل تفسیر چند سوره از سروش. البته نقدهایی بهش وارده اما کار و تفکراتش از جهت «پلورالیسم دینی» و مبانی مارکسیسم و اسلام، از خیلی‌ها به‌ویژه علی شریعتی جلوتر و بهتره... و این یعنی نقش مصلح دینی در خرافه‌زدایی. اما متأسفانه به این بنده خدا هم کم جفا نشده و کم مخالف نداره. امیدوارم همه‌‌ی خوبان و دلسوزان عاقبت بخیر شوند و همه گمراهان و جاهلان آگاه و بیدار. با تشکر. موفق و سلامت باشیخندانک یاحق
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      شنبه ۲۴ دی ۱۴۰۱ ۰۷:۴۲
      سلام امیرحسین جان
      مقدمه ی تفسیر المیزان
      رو با دقت بخون

      ابتدا که قلم زدی فکر کردم خواندی و داری مینویسی بعدش دیدم بخاطر پیام سید هادی اومدی و جواب میدی نه مطلب رو که کامل بخونی موید نصف حرفات هست و من اولش فکر کردم خوندی

      با تشکر خندانک
      ارسال پاسخ
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      شنبه ۲۴ دی ۱۴۰۱ ۰۹:۱۲
      تفسير در قرن حاضر و تفسير قرآن بر مبناى علوم طبيعى و اجتماعى

      اين وضع تفسير قرآن در قرون گذشته بود، و اما در قرن حاضر؟ در اين اعصار مسلك تازه اى در تفسير پيدا شد، و آن اين است ، جمعى كه خود را مسلمان مى دانند، در اثر فرورفتگى و غور در علوم طبيعى ، و امثال آن ، كه اساسش حس و تجربه است ، و نيز غور در مسائل اجتماعى ، كه اساسش تجربه و آمارگيرى است ، روحيه حسى گرى پيدا كرده ، يا بطرف مذهب فلاسفه مادى و حسى سابق اروپائى تمايل پيدا كردند، و يا به سمت مذهب اصالت عمل ليز خوردند، مذهبى كه مى گويد: (هيچ ارزشى براى ادراكات انسان نيست ، مگر آن ادراكاتى كه منشاء عمل باشد، آنهم عملى كه
      به درد حوائج زندگى مادى بخورد، حوائجى كه جبر زندگى آن را معين مى كند).
      اين مذهب اصالت است كه پاره اى مسلمان نما به سوى آن گرائيده اند، و در نتيجه گفته اند: معارف دينى نميتواند مخالف با علم باشد، و علم ميگويد اصالت وجود تنها مال ماده و خواص محسوس آنست ، پس در دين و معارف آن هم هر چه كه از دائره ماديات بيرون است ، و حس ما آنرا لمس نميكند، مانند عرش ، و كرسى ، و لوح ، و قلم ، و امثال آن بايد به يك صورت تاءويل شود.
      و اگر از وجود هر چيزى خبر دهد كه علوم متعرض آن نيست ، مانند وجود معاد و جزئيات آن ، بايد با قوانين مادى توجيه شود.
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 13
      و نيز آنچه كه تشريع بر آن تكيه كرده ، از قبيل وحى ، و فرشته ، و شيطان ، و نبوت ، و رسالت ، و امامت ، و امثال آن ، همه امور روحى هستند كه به تناسب نام يكى را وحى و نام ديگرى را ملك و غيره مى گذاريم ، و روح هم خودش پديده اى مادى و نوعى از خواص ماده است ، و مسئله تشريع هم اساسش يك نبوغ خاص اجتماعى است ، كه ميتواند قوانين خود را بر پايه افكار صالح بنا كند، تا اجتماعى صالح و راقى بسازد
      افسانه پنام (مولد)
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۱۹:۲۵
      سلام و درود برادر بزرگوارم،جناب صادقی عزیز،
      از دیشب قصد خواندن این مقدمه طولانی را داشتم،
      که بی حوصلگی بر من غلبه کرد،نخواندم،
      اما اکنون که شما آوردید،خواندنش را جبران بی حوصلگی دیشب دانستم...
      خیلی مفصل و جاهایی پیچیده بود،
      پس علامه تلاش کرده است که قرآن مطابق با پیامبر و معصومین تفسیر کند.
      \\"در تفسیر بهيچ وجه بحثى نظرى ، و فلسفى ، و يا به فرضيه اى علمى ، يا مكاشفه اى عرفانى ، تكيه نمى كنيم\\"
      چرا ائمه و پیامبر به اینها تکیه نکردند؟!
      و اینکه جای نوشته شد که تفسیر فلاسفه ی مشاءو اشراقی
      هم درست نیست...
      مگر سهروردی که عارف بود،
      باطن را نمیدید پس چرا تفسیر ایشون هم اشتباه است؟!
      آیا چون به مکاشفه ای عرفانی استدالال عقلی میکردند و همچنین استدالال ها را با مکاشفه های عرفانی کامل می نمود
      باعث اشتباه در تفسیر شده است؟!
      آیا به همین دلیل است که ائمه و پیامبر در تفسیرقرآن بهيچ وجه بحثى نظرى ، و فلسفى ، و يا به فرضيه اى علمى ، يا مكاشفه اى عرفانى ، تكيه نکردند؟!
      نکات این پست بسیاراست،
      آنجایی که از چراغ استفاده کرده است،
      گمان می کنم علت اینکه قرآن در طول قرن ها زنده مانده است و همچنان بهترین کتاب زندگیست ، این است که سخنانش مربوط به یک دوره خاص نیست و چیزهای بیان می کند، که برای تمام انسان ها ضروریست،و احکام آن را بیان داشته است، مثلا شاید آن دوره پول ها سکه ای بودند ولی امروزه خیلی متفاوت شده است،
      قرآن روش استفاده از آنها را بیان می دارد،هرچند که در طول زمان ها دست خوش تغییرات بسیاری شده است...
      پس گمان میکنم که قرآن به ماهیت آنها کاری ندارد...
      آیا آنچه را درک کرده ام درست است اگر نه راهنمایی ام کنید
      در پناه امن الهی خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۲۱:۱۸
      سلام و درود بانو پنام عزیز خواهر خوبم
      خوشحالم مطلب را با دقت مطالعه فرمودید

      من در ارائه ی نگاه مستقل عمل نکردم اما به آن باور دارم
      پس نه دوست دارم به طور مستقل جوابتان را بدهم و نه
      توان این رویارویی را دارم.

      این برحذر داشتن ها را با دقت خواندم و جامع و مانع دانستم
      حال نمی خواهم اضافه ای بر سوالات و پاسخ ها باشم و نظر شخصی بدهم. چون خودم را نو آموزی کوک کردم در راه تعالی خندانک
      ارسال پاسخ
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۲۱:۵۶
      اگر جوابتان را بخواهم از خود این متن بدهم
      این قسمت میشود:

      و خواننده عزيز اگر در اين مسلك هائى كه درباره تفسير برايش نقل كرديم دقت بفرمايد، خواهد ديد كه همه در اين نقص (كه نقص بسيار بزرگى است ) شريكند: كه آنچه از ابحاث علمى و يا فلسفى بدست آورده اند، بر قرآن كريم تحميل نموده اند، بدون اينكه مداليل آيات بر آنها دلالت داشته باشد، و در نتيجه تفسير اينان نيز تطبيق شده ، و تطبيق خود را تفسير نام نهادند، و حقايق قرآن را به صورت مجازها در آورده ، تنزيل عده اى از آيات را تاءويل كردند.
      ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 14
      و لازمه اين انحراف - (همانطور كه در اوائل گفتار اشاره كرديم ) اين شد كه قرآنى كه خودش را به (هدى للعالمين )، و (نورا مبينا)، و (تبيانا لكل شى ء)، معرفى نموده ، هدايت نباشد، مگر به كمك غير خودش ، و بجاى نور مبين مستنير به غيرش باشد، از غير خودش نور بگيرد، و بوسيله غير خودش بيان شود، حالا آن غير چيست ؟ كه ما را بسوى قرآن هدايت مى كند، و به قرآن نور و بيان ميدهد؟! نميدانيم ، و اگر آن علمى كه بزعم آقايان نوربخش و مبين قرآن و هادى بسوى آنست ، و خودش مورد اختلاف شد، (كه مورد اختلاف هم شده ، و چه اختلاف شديدى ) آيا مرجع چه خواهد بود؟! نميدانيم .
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۲۲:۵۴
      ببخشید من با اشراف بر این متن آن سوال را مطرح کردم،
      فقط خواستم بدانم با حال اینکه عارف بودند بازهم تفسیرشان اشتباه و در واقع آنچه را بعنوان تفسیر ارائه دادند تطبیق های خودشان بود،
      حق باشماست،نباید ازشما این سوال می پرسیدم
      ،دیگر در این رابطه سوالی ندارم
      و پاسخم را دریافته ام...
      ممنونم از شما خندانک
      در پناه امن الهی خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۰۳
      لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ

      إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً

      نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
      ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

      بیشتر در توانم نیست خندانک
      در پناه حق خندانک
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۲۰
      حین خواندن متوجه این حدیث زیبا شده بودم،
      افسوس که حین سوال کردن فراموشم شد،
      واقعا که خداوند فقط اراده کرده که گناه و پلیدی رو از اهل بیت دور کند و آنها را قطعا پاک گردانیده،
      عرفا شهود میکنند ولی آنها وحی و علمشان علم خداوند است و بهترین تفسیر برای آنهاست..
      ممنونم از این گوشزدتان...
      در پناه خداوندگار خندانک
      ارسال پاسخ
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۳۶
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱ ۱۹:۰۵
      البته که
      هر دو آیه های قرآن هستند

      اولی آیه ی ۷۹ سوره مبارکه واقعه
      دومی بخش پایانی آیه ی ۳۳ سوره مبارکه احزاب

      و سطر سوم هم که بیتی از حضرت حافظ بود

      درود بر شما خندانک
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۵:۴۳
      درودی برادر بزرگوارم؛
      روی اینکه آیه باشد یا نه خیلی فکر کردم؛

      ولی در ذهن منظورم از حدیث همان
      حدیثی بود که بعداز نزول این آیه بیان شده بود؛
      و آیه تطهیر؛نام گرفت؛
      بعد از نوشتن این کامنت یادم آمد که قبلا در قران نیز به این آیه زیبا برخورد کرده بودم...
      و این فرمایش شما کاملا به جا بود
      ممنونم از دقتتون خندانک خندانک
      در پناه امن الهی خندانک
      مهدی محمدی
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۱۵
      سلام و عرض ادب استاد صادقی عزیز و ارجمند خندانک
      اگر چه طولانی بود با تاکیدات چندمرتبه یتان مطالعه شد. قلمتان تابنده باشد و فزاینده
      متشکرم خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۳۳
      سلام و درود استاد ارجمند
      جناب محمدی عزیز امیدوارم مفید فایده قرار گرفته باشد
      در پناه امن الهی خندانک
      ارسال پاسخ
      مهدی محمدی
      مهدی محمدی
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۲:۵۲
      سلام و عرض ادب مجدد استاد صادقی عزیز و ارجمند خندانک
      چقدر این مقدمه با همه مقدمه های که خواندیم یا نخواندیم فرق داشت
      تا حالا چندتا مقدمه خوانده ایم که احساس کرده باشیم واقعا باید من این مقدمه را می خواندم و روی آن فکر می کردم واقعا؟ اونجا که علامه می فرمایند دو روش برای فهم قرآن وجود دارد و روش اول را قرآن نمی پسندد و روش دو قرآن این است که برای فهم آیه به نظایر آن آیه باید رجوع کرد و جالب توضیحاتی است که علامه در این خصوص ارائه می دهند از جمله این که قرآن تبیان کل شی است و هدایت است برای همه مردم و همچنین در خصوص از خود قرآن هم علامه برای استدلالشان کمک می گیرند که فرموده اند در جهاد خداوند هدایت می کند پس چطور ممکن است در جهاد برای فهم کتاب خدا که بالاترین و مهمترین جهاد است و بعد به روش پیامبران و امامان اشاره می دارد که ایشان حتی در یک روایت یا حدیث برای تفسیر قرآن کریم از غیر قرآن کریم علی ای حال علامه طباطبایی سه استدلال محکم در روش تفسیری خود ارائه داده اند اول دلیل عقلانی دوم دلیل از خود قرآن و سوم سیره اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و این در حالی است که منابع شیعه چهار چیز است اول عقل دوم قرآن سوم سیره و احادیث معصومین علیه السلام و چهارم اجماع فقهای شیعه بنابراین روش تفسیری علامه که کمک گرفتن از نظایر قرآن است بسیار دقیق و صحیح است و بهترین و محکم ترین روش می باشد. و علامه می فرمایند بعد از تفسیر قرآن کریم اگر بگویند علم هم همین را می گوید مشکلی ندارد ولی بعضی نعوذ بالله می خواهند قرآن را با علم تطبیق بدهند و نه علم را با قرآن صحت سنجی نمایند و اینجا است که باید گفت زهی چه چیزی را به چه چیزی می سنجی؟ یک نظریه ثابت نشده علمی را با کلام وحی می سنجی یا برعکش کلام وحی را با نظریه ها و فرضیه های ثابت نشده یک انسان ثابت نشده! که ظاهرا بعضی ها این شق دوم را می روند.
      این باشد به یادگار استاد صادقی عزیز و ارجمند
      همچنین از تمام فرهیختگان که این مطلب را مطالعه می کنند درخواست می کنم حتما «دو روش برای فهم قرآن» را تا پایان مقدمه با دقت مطالعه فرمایند.
      متشکرم خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱ ۰۸:۲۴
      سلام و درود مجدد استاد محمدی ارجمند و عزیز
      خیلی خوب و زیبا تقریر فرمودید و من اللته بر خلاف شما
      دوستان را به خواندن کامل متن پیش رو دعوت میکنم
      چرا که تا اشتباهات صورت گرفته از تفسیر را درک نکنیم
      به رسیدن به.روش صحیح نمی رسیم.

      ممنونم از حضور ارزشمند شما خندانک
      احسان فلاح رمضانی
      شنبه ۲۴ دی ۱۴۰۱ ۲۰:۱۷
      درود بر شما جناب صادقی بزرگوار خندانک
      برخی ناآگاهان که با حفظ کردن چند ایسم پوسیده و به موزه رفته داد انا رجل بودن سر میدن متأسفانه مطالعاتی در زمینهٔ ادیان و کتاب عظیم قرآن ندارن برای همین به افراد فسیل و بی سوادی مثل دکتر دباغ معروف به سروش که با قرائنی ماسون بودن ایشون قابل استنباط هست و یا آقامیری بی سواد ارجاع میدن که حتی نمیتونه الفاظ دینی و قرآنی رو درست تلفظ کنه.

      اما چون برخی از سروش دم زدن بد نیست نظرات ایشون نسبت به تاریخ هخامنشیان و باستان هم در راستای خرافه زدایی مطرح بشه.

      _ دکتر عبدالکریم سروش در یکی از جلساتِ خود در تورنتوی کانادا، پیرامون ایران باستان (به ویژه حاکمیت هخامنشی) نکاتی را بیان کردند که قابل توجه است. بخش‌هایی از گفتار ایشان به عرض می‌رسد:

      هخامنشیان تولیدات فرهنگی نداشتند

      دکتر سروش پیرامون تولیدات فرهنگی (اعم از محتوای علمی و ادبی) در ایران باستان به ویژه عصر هخامنشی گفتند: «شما اگر به تاریخ مراجعه کنید چیز چندانی از فرهنگ ایران باستان بر جای نمانده است. و من این را منصفانه هم عرض کردم. گفتم یا از بین رفته و یا هم نبوده. مورخان ما می‌گویند که از هخامنشیان و اشکانیان که قوم جنگ‌آوری بودند، ظاهراً تولیدات چندانی از لحاظ فرهنگی نداشتند. اگر هم چیزی بر جای مانده از دورۀ ساسانیان به بعد است که آن هم چندان چیزی نیست. ما حداکثر اوستا را داریم که از قدیم است و کارنامۀ اردشیر بابکان را داریم و چند مورد دیگر از این قبیل. البته سنگ‌نوشته‌هایی هم از گذشته داریم. شما این را با فرهنگ و تمدن یونان مقایسه کنید. آنها هم جنگ‌های بزرگی داشته‌اند اما خواهید دید که چه چیزهایی از آنها باقی مانده است، نظیر ارسطو و افلاطون و سقراط و غیره. تمام جهان متمدن امروز تحت سیطرۀ فرهنگ و فلسفۀ یونان قدیم است. اگر ما چنین مقایسه‌ای را منصفانه صورت بدهیم آن وقت این تفاوت را خواهیم دید و مبالغه نخواهیم کرد. این عین واقعیت است.»

      اینکه برخی می‌گویند عرب‌ها تاریخ و تمدن ایران را نابود کردند صحیح نیست

      ایشان در ادامه تصریح کردند:‌ «عده‌ای گفتند که اعراب بعد از حمله به ایران کتابخانه‌های بزرگ ایران را به آتش کشیدند و از کتاب‌ها برای گرم کردن گرمابه‌های خود استفاده کردند. البته باز این هم چندان مورد تایید مورخان نیست. ببینید اصلاً ممکن نیست که یک تمدن بزرگ، با شاخ و برگ‌های بزرگ و متفکران بزرگ این گونه از بین برود و فروبپاشد و نابود شود. ما هنوز همۀ شعرهای هومر را داریم که متعلق به 2500 سال پیش است.»[1] اگر در تاریخ نگاه کنیم محال است که یک تمدن بزرگ این گونه از بین برود... چنانکه در شاهنامه با اینکه زندگی شاهان ایرانی را می‌خوانیم، اما ابداً و مطلقاً نام و نشانی از کورش و هخامنشیان نمی‌بینیم... در متون فاسی اثری از هخامنشیان نیست. در سراسر منابع مکتوب ایرانی، سرى جمع دو خط هم درباره کورش نیست. آن هم برخی از جمله طبری و ... گفته اند که کورش یک حاکم خُرد محلی و یک فرمانده نظامی بود که از طرف مادر یهودی زاده و از قوم بنی‌اسرائیل بود. چطور ممکن است هخامنشیان، حاکمیتی بزرگ و جهانی بوده باشد، ولی در منابع مکتوب ایرانی اینگونه ناچیز و حقیر شمرده شده باشند؟

      پی‌نوشت:

      [1]. نشریه مهرگان، سال اول، شماره دهم، آبان 1389، سخنرانی عبدالکریم سروش در تورنتوی کانادا.

      البته سروش بدلیل غربزدگی یونان رو بزرگ میکنه در حالیکه بدلیل دشمنی با تمدن اسلامی از رهاوردهای بزرگ این تمدن و اقرار به عظمت این تمدن سرباز میزنه.
      تفسیر المیزان جزو بهترین تفاسیر قرآنی و جامعترین تفاسیر هست و ایکاش افرادی که بدون مطالعه فقط در حال شبهه افکنی هستند کاملا این تفسیر رو مطالعه کنن تا اندکی سواد دینی پیدا کنن

      موفق باشید خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      شنبه ۲۴ دی ۱۴۰۱ ۲۰:۴۵
      سلام و درود خدمتتان جناب فلاح ارجمند
      رویکردتان مانند اشعارتان جنگجویانه و برایم قابل تقدیر است
      هر چند رویکرد من نوع دیگریست اما خطوط شما خیلی روشنگر تر است به نظرم.

      من هم اعتقادی به آقای سروش ندارم و ایشان را در آن دسته از مفسرین یاد شده در مقاله میدانم که افاضات خود را بر قرآن تحمیل نموده یا آقای آقامیری همه ی حرف هایش در صحت و سلامت نیست به نظرم رویکردش خیلی از عدالت بیرون است.

      اما نکته ای را میخواهم خدمتتان عارض شوم آن هم اینکه انسان ها همه در حال رشد هستند اینکه حال امروزشان نطق امروزشان چیست گواه روشنا یا تاریکی آینده ی شان نمیشود.

      در پناه حق خندانک
      ارسال پاسخ
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱ ۰۸:۲۸
      امیرحسین جان خویشتن دار باش نه ایشان و نه شما نباید با هم اینطور برخورد کنید هر دو البته مروج کتاب درون خود هستید
      اما باید با سعه ی صدری بیشتر هم دیگر را درک کنید و از بد اخلاقی های هم چشم پوشی کنید. دست آخر هیچ کس را در قبر آن یکی نمی گذارند. هر کس خودش است که راه تعالی را می پیماید و با جهان بینی به دست آمده اش حق و باطل را تشخیص می دهد. نه ایشان حق مطلب را گفت نه شما خندانک

      هم ایشان درست گفت در جایی هم شما هم ایشان در مواردی خطا کرد هم شما پس باید کوشید که خطاهای خود را جبران نمود و این راه سعادت را با دقت پیمود خندانک
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۵:۱۶
      اگه منظورت از آگاهی "ارتجاعه" آری ما ناآگاهیم، که در این مقوله ناآگاهان پروفسورند و آگاهان طبیب و مطب لازم! لذا از این جهت بخودم افتخار میکنم که مثل تو فکر نمیکنم. خدارو شکر، چون اگه یه زمانی یکی مثل تو، من و گفته‌های منو تایید کنه یعنی یه جای کارم غلطه و اونروز روز شکست منه. اگه سروش فرد بیسوادیه که خب هیچ، تمام حرفاش بیخوده، اما جالبه از ایشون فکت و دلیل آوردی که گفته هخامنشیان فلانه و فلان... که مثلا چیزی‌رو ثابت کنی، پس یاوه است. تناقض و کج‌اندیشی تا کجا!!!😄 شما متاسفانه افکارت قبضه و ماقبل بحثی، کسی باهات کاری نداره و منم ندارم، چون خودت حرفاتو باطل میکنی و اگه باهات بحث کنم به شعور خودم توهین کردم. (از مسگری فقط کپل جنباندن رو یاد گرفتی همین) کمی مرد باش فقط کمی. با کسی که چنگیز یا اسکندرو ذوالقرنین میدونه و دلایل محکم ذوالقرنین بودن کوروش توسط علامه‌ طباطبایی‌رو رد میکنه و دوباره به همین شخص استناد میکنه و میگه مو لای درزش نمیره اما در جای دیگر دلایل ایشان رو نادیده گرفته، نمیشه منطقی بحث کرد؛ اگه باهات بحث کنم یعنی مرتکب خطای جزم‌اندیشی شدم... پس من چنین کاری‌ نمیکنم. چنین فردی اصلا نمیتونه (ایرانی) باشه! برای آگاهیت بد نیست بدونی تاریخ را از آخر به اول روایت نمیکنن، لطفا ناآگاه نباش.
      به هرحال بحث سر سروش و آقا میری نبود، (اگه این دو نفرو تایید میکردی جای تعجب داشت) من راجع‌به تفاسیر غلط برخی مسلمان‌نماها حرف زدم و هدفم مرگ بر داعش گفتنه... پس همه باهم یکصدا بگیم؛ مرگ بر داعش و افراطیون سلفی! شرمنده سعید جان قصد نداشتم اینجا بحث و جدل کنم اما ایشون غیرمستقیم منو خطاب قرار داد، و یکبار دیگه بغض و کینه‌های فروخورده‌اش‌ رو نشون داد و وادارم کرد به پاسخگویی. هرچند اصلا مهم نیست چون نمیبینم و نمیخونمش و کاری باهاش ندارم. امیدوارم حالا منظور اون حرفم که گفتم عده‌ای دغدغه‌شون چیز دیگری‌ست رو متوجه شده باشی. به امید آگاهی و خرد جمعی
      ارسال پاسخ
      احسان فلاح رمضانی
      شنبه ۲۴ دی ۱۴۰۱ ۲۲:۰۸
      سلام و درودی مجدد بر شما ادیب بزرگوار جناب صادقی خندانک خندانک

      بسیار سپاسگزارم از لطف و محبت شما نسبت به حقیر خندانک

      سروش و آقامیری با جنجال آفرینی و سر و صدا و تاختن به مبانی قرآنی تونستن کمی مشهور بشن ولی در اصل سواد چندانی در اینزمینه ندارن مخصوصا سروش که قبلا داروسازی خونده بود و یکدفعه مولوی پژوه و اراجیف گو و تحریف کننده قرآن شد!!!!خیلی از نظرات امروز سروش رو قبلا مستشرقین جاسوس غربی عنوان کرده بودن و سروش با دزدیدن نظریات اختلاف افکن و غیر علمی اونها و حتی بدون اشاره به ارجاعات خودش این نظریات رو بنام خودش ثبت کرد تا با ویزای آمریکا چند صباحی خوش بگذرونه

      با نکته ای که عنوان کردین کاملا موافقم و سپاس از این بیان دقیق خندانک

      در پناه خداوند مهربان سلامت باشید خندانک خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      شنبه ۲۴ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۳۳
      درود بر شما و حضور ارزشمندتان بزرگوار
      ممنونم ازتون سالم و سلامت باشید خندانک
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      شنبه ۲۴ دی ۱۴۰۱ ۲۲:۳۶
      با درود قبلا در شخصی به حقیر لطف داشتید و فرمودید که در زیر اشعار و نوشته هایتان بدلیل تفاوت آرای حقیر و شما میتوان بحثی سازنده داشت و من استقبال کردم

      سوالی برایم پیش آمده است حقیر از تمامی نظرات خود چشم پوشیده فرض را بر الهی بودن دین میگذارم حال با این بیان این مورد سوال زیر را چگونه میتوان پاسخ داد

      چرا خالق با علم بر اینکه مخلوقی دین (الهی) را رد یا پذیرش میکند اصلا باید برای او دینی نازل نماید ؟

      اگر دین را رد کند که خالق با علم بر آن او را دوزخی میکند( که این خود مغایر با رحمانیت خالق میشود

      اگر دین را بپذیرد که خالق نیز میداند میپذیرد ( این مورد دلیلی بر بیهوده کار بودنش خواهد بود زیرا با علم به دانستگی چیزی آن چیز را انجام داده تا نتیجه حاصله خود را کسب کند اگر با مثالی بخواهیم شرح دهیم

      مثلا شما با قطعیت بر اینکه میدانید در یک آزمون رد میشوید وقت و سرمایه خود را صرف کرده سپس به آزمون رفته و رد شوید

      این سوال بسیار ذهن مرا درگیر کرده است خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      شنبه ۲۴ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۱۳
      سلام جناب افشاری ارجمند
      و عزیز

      خوشحالم از حضورتان
      خیلی کلنجار رفتم که آیا وارد بحث بشوم پای این پست یا نه
      چون طبق قراری که گذاشته بودیم من خود را موظف میکنم گفت و شنودی با هم داشته باشیم اما لازم میدانم یاد آور شوم برای رسیدن به جواب مطلوب و جامع به اعلم رجوع کنید. انسان ها در انتخاب پزشک با خودشان شوخی ندارند میطلبد هنگام بروز تصاد های دینی و اعتقادی مربوطه به پزشک متخصص مربوطه ان رجوع کنند.

      و اما جواب بنده در حد وسعم

      قرآن میفرماید انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا

      اگر بنده ای راه کفر برگزیند وارد تاریکی درک نکردن زندگی حقیقی میشود و از سعادت به دور میشود البته تعریف سعادت در زندگی ان چیزی ست که به آدمی آرامشی دائم دهد. یاد خدا در دل روشن باشد همیشه.

      زندگی در جهنم همان اما کفوراست. شما میفرمایید و البته فکر میکنید جهنم در جایی دیگر است اما این غلط است ان الجهنم لمحیطة بالکافرین

      عالم آخرت تجلی افعال است وگرنه اینطور نیست که جهنم روی آتشش را در دنیا به کافران نشان ندهد. انتخابشان به حسب نداشتن الگو که همان دین باشد زندگی را در عالم برهوت که اقتضایش ریاضت است جهنمی میکند. اما اگر الگو یا همان دین داشته باشی راه سعادت را از دل همین برهوت تا نهایت ملکوت پیش میگیری ان شاء الله خندانک
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۰:۲۸
      با درود مجدد

      اعتقادی که من دارم اعتقاد به وجود خدا در هر چیز است این مورد نه تنها اولوهیت را نقد نمیکند بلکه خود مروج بی شروع و بی پایان بودن خالق است از دیدگاه من هر چیز ذره ای از خداست و این ذرات با مرگ کاملا از بین نمیروند و در یک چرخه قرار دارند

      در این دیدگاه دیگر بهشت و جهنم به آن شکل وجود ندارد بلکه اگر موجودی ظلم کند در جایی پدیدار خواهد شد که در آرامش نخواهد بود حال به چه شکل من نمیدانم اما قطعا در آتش سوزان یا سرمای زمهریر نیست زیرا در این اعتقاد خالقی به بیان دینی نیست که قوانینی را بنمایاند و سپس با علم بر هر عملکرد انسانی تخطی از آنها را مستوجب مجازات بداند اما با اینحال هیچ موجودی نمیتواند هر آنچه را که دلبخواه خود باشد را انجام دهد زیرا هستی وجودیت یا به بیان بهتر ذات حق یا به تعبیر شما و دیگر عزیزان خدا خود در بطن این وجود و در هر چیز قرار دارد با این تفسیر هر چیز اگر خوبی کند به خود خوبی کرده و اگر بدی کند به خود بدی میکند

      در نتیجه اگر مثلا شخصی مثل هیتلر جنگی راه انداخته و میلیونها نفر را به کشتن دهد جزای او در دنیا اینست که تا ابدیت از او به بدی یاد شود و جزای او در بعدی دیگر از وجود اینست که هرگز به آرامش نرسد

      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۰:۳۲
      با این تفکر است که من هرگز نمیتوانم موجودی را بکشم یا کسی را آزار دهم
      این تفکر کفرآمیز یا حمله کننده به اعتقادات شما عزیزان نیست
      تنها تفکریست که برای من منطقی است خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۰:۵۴
      خیلی خوشحالم که این نظر آخرتان را خواندم و
      خیلی درست میبینمش البته پیشنهاد میکنم
      از قران نور بگیرید و اعتقادهایتان را در دامن تفسیر المیزان
      نو به نو چک کنید خندانک
      ارسال پاسخ
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۰:۵۹
      سلام و درود جناب افشاری بزرگوار،
      من چند روز پیش تمام کامنت های شما را در شعر جناب زراعتی رضایی خوانده بودم،و دیدگاهتون برایم بسیار جالب بود،
      آن چیزی که در رابطه با اعتقاداتون بیان کردید برای من بسیار محترم است،چون توقع دارم دیگران نیز به اعتقادات من احترام بگذارند...
      دیدگاه شما این است که هر چیزی ذره ای از خداست؛
      ولی دیدگاه من این است که هر چیزی پرتوی از خداست،
      میدانید تفاوتش با دیدگاه شما چیست؟!
      این است که خداوند در دیدگاه شما تکه تکه شده است و در واقع با آفرینش هر ذره ای ناقص میشود،چرا که تکه ای از خودش را جدا میکند تا چیزی را خلق کند،
      اما دیدگاه من این است که خداوند مانند خورشیدی است که با پرتوهایش به ما وجود میدهد و خوب میدانیم که خورشید با پرتوهای که ارتعاش میکند هرگز چیزی از او جدا نمیشود و ناقص نمیشود و میتواند بی نهایت ذره خلق کند...
      در دیدگاه من هرچند که این روشنایی ها و پرتو ها شبیه خورشید هستند ولی خود خورشید(خدا)نیست...
      طبیعت آینه تجلی خداست، و من هم در هرچیزی خدا را می بینم چرا که میدانم باید خورشیدی باشد تا پرتوی هم باشد،
      و معتقد نیستم خدا تکه تکه های ما موجود ها باشد،
      که چرا ما بندگان آنچنان که باید نیستیم،و مگر میشود ذره های خداوند اینقد بد،و حتی بعضی از ذرات بعضی دیگر از ذرات خدا را بکشد،....
      دیدگاه من نیز ظلم کردن را نمی پسندیم،و هرکه خوبی کند به خود کند و هرکه بدی کند به خود بدی کند،
      ولی فکر میکنم در دیدگاه شما اینگونه نیست،چرا هرکه بدی کند به ذات خدا بدی کرده است،و خدا برای خودش است که میگوید نباید بدی کنید،درست می گویم؟!
      من از دیدگاهتون اینگونه برداشت کردم اگر اشتباه برداشت کردم به بزرگی خودتان ببخشید...
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۱:۳۲
      با درود

      منظور از ذرات این نیست که تکه ها ناقص هستند و مانند یک پازل باید کنار هم چیده شوند خیر منظور اینست که هر ذره کاملا نیست نمیشود که این به ذات نامیرای خالق یا به عبارتی ذات حق (حقیقت محض) برمیگردد

      و اما در مورد بدی و خوبی کردن هنگامی که ذارت پخش شده اند نمیتوان گفت هر ذره در روند تقدیری خود به چه سمت و سویی میرود
      انسان در این میان باید قوه عقل را بکارگیرد
      ایا تابحال دیده اید حیوانی حیوانات دیگر را( با سلاح بصورت) زنجیره ای کشتار کند
      آیا تابحال دیده اید درختی لب به سخن بگشاید و دروغ بگوید

      ذراتی که از خالق در هر چیز پخش شده اند را شاید بتوان موارد زیر دانست

      ذره ای که در حیوان قرار دارد غریزه بقا (و ایجاد چرخه غذاییست
      ذره ای که در گیاه قرار دارد حیات بخشی( به خود و دیگرانست
      و ذره ای که در انسان قرار دارد شعور (و تفکرات اوست

      هر چیز اگر از ذره خود درست استفاده نکند در وهله اول باعث نابودی خود و در ادامه نابودی دیگران میشود

      این ذرات بهم وابسته اند و هر موجود مواردی قویتر بسته به وجودیت خود دارد این ذرات با هم در نزاع نیستند مگر اینکه تفکری اشتباه یا اتفاقی ناخواسته (در اینجا منظور در گونه انسانست)موجب آن شود مثلا ایجاد گروه های تروریستی

      اگر هر چیز (یا به بیان بهتر هر شخص)بقا و ارامش خود را در گرو دیگری ببیند بسیاری از مشکلات خودبخود حل میشوند

      من شما و تمام عالم وجود در تجمیع خالق ذات حق یا به بیان بهتر خدا هستیم

      در چنین تفکری هیچ کس حق ظلم کردن کشتار آزار و مواردی چون دروغگویی را به خود نمیدهد
      زیرا

      هر چیز در نهایت به خود بازمیگردد
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۱:۳۴
      خندانک
      احسان فلاح رمضانی
      احسان فلاح رمضانی
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۶:۵۲
      درود بر شما بانوی ادیب خندانک

      اگر هر تفکری و اعتقادی قابل احترامه!!!پس چرا پیامبران به رسالت مبعوث بشن و اساسا چه نیازی به کتب آسمانی برای هدایت بشر هست ؟؟؟؟

      راستش من خیلی گشتم و نفهمیدم اولین بار چه جریانی این مبحث احترام به عقاید هم رو مطرح کرده جز انگلیسی ها که با دستاویز منشور بابلی کاهنان بابل و از زبان کوروش دوم هخامنشی برای مقابله با مبانی دینی این اراجیف احترام به عقاید هم رو در جامعه ما نشر دادن.

      امروز همجنسبازی و شیطان پرستی یک عقیده در جوامع منحط غربی هست. آیا این عقاید برای شما قابل احترامه؟!!
      آیا ترویج شبهات به بهانه آزادی عقاید برای شما قابل احترامه؟!!
      لطفا در ارائه واژگان دقت بیشتری انجام بدیم
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۱:۴۰
      این تفکر برای من منطقی تر است زیرا تفکر دینی را که خالق با خلقت ما و بیان دستوراتی به ما و سپس سرپیچی یا قبول و در نهایت عذاب یا نجات ما جهان را به پیش ببرد برای من دور از عقلانیت است دلیل آنهم اینست که

      اگر اینگونه فکر کنیم خالق را موجودی بیهوده کار دانسته ایم زیرا با علم بر نتایج رخدادها مسیر آنها را به نظاره نشسته است که این مورد برای منطق من قابل پذیرش نیست خندانک
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۱:۴۴
      در تفکر من بعلاوه توضیحاتم درمورد خالق که بیان کردم تنها سه چیز حقیقی مورد پذیرش هستند

      اختیار اجباری
      منطق جبری
      تفکر فردی

      گونه انسان نیز گریزی از این سه مورد نخواهد داشت

      اگر خواستید بازهم آنها را توضیح میدهم خندانک
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۲:۲۹
      آنچه گفتید به تفکر بیشتر نیازمندم اگر در توانم بود حتما ادامه میدهم...
      ارسال پاسخ
      افسانه پنام (مولد)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۱:۴۷
      درودی مجدد جناب افشاری بزرگوار
      در کتاب قرآن ما خداوند تنها جایی که برسر ما منت گذاشته است آنجایی بود که با مبعوث و برگزیده شدن پیامبر؛ دین و ایمان را برای هدایت ما فرستاده است...
      و این منت گذاشتن خداوند نشان از مهم بودن این هدایت دارد،و خداوند راه هدایت را با دین به ما نشان داده اگر ما به بیراهه برویم دیگر مقصر اصلی خودمان هستیم...
      همانطور که جناب صادقی در قسمتی از متنشان از آیه زیبایی استفاده کردند که نشان از اختیار در وجود انسان دارد،
      که خداوند راه را به ما نشان داده حال ما میخواهیم آن را بپذیرم و هدایت یابیم یا اینکه آن را رد کنیم و گمراه شویم...
      پس خداوند این امر بر عهده خودمان قرار داده است،و هر کدام را انتخاب کنیم پاداش و مجازاتش به خودمان ربط دارد،
      و چون مختار خلق شدیم اگر چیزی را خلاف انجام دهیم مستحق مجازات هستیم،آنچیزی که در جامعه هم دیده میشود و هرکس خطایی مرتکب شود،مورد مجازات قرار میگرد و نمیتواند بگوید خدا چنین می خواست...
      چرا که ما عروسک های خیمه شب بازی این دنیا نیستیم،
      بلکه ما خودمان نویسنده ی سرنوشت خودمان هستیم...
      پس باید سرنوشتمان را خودمان زیبا بنویسیم و اگر هم زشت بنویسیم به خودمان مقصر هستیم نه خداوند چرا که خداوند تمام آنچه یک انسان برای سعادت نیازمنداست در اختیارش قرارداده است...

      توجه کنیم که علم و آگاهی خداوند اینگونه نیست که بگویم خداوند بر من تحمیل میکند که باید حتما من کافر باشم و یکی دیگر مسلمان،
      بلکه با آنچه انتخاب میکنم و آن راه های که میروم خداوند این علم را دارد که بداند سعادت در انتظار من است یا شقاوت...
      دقیقا مانند هلیکوپتری که زمانی که از بالایی جاده ای است و میبیند دو ماشین در فاصله چندصد متری وبا سرعت فلان اگر همینطور بروند حتما تصادف خواهند کرد،
      خداوند از طریق انتخاب و کارهای ما میداند که سعادت در پیش است یا شقاوت...
      و در رابطه با آزمونی که گفتید،
      باید بگویم اگر تلاش کنم و تمام آن درس ها را بخوانم چگونه میتوانم با قاطعیت بگویم که مردودم،
      طبق رابطه وجوبی که بین علت و معلول وجود دارد،
      امکان ندارد که علت تامه باشد ولی معلول پدید نیاید،
      اگر هم قراراست در آزمون رد شویم باید بدانیم اشتباه کارمان کجاست و کدام علت ناقصه وجود ندارد،
      خداوند تمام ابزار ها را در اختیار ما قرارداده است این ما هستیم که همان ابزار را مایه سعادت خود قرار دهیم یا
      مایه شقاوت...
      در پناه خداوندگار خندانک
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۲:۰۰
      با درود مجدد

      مبحثی که بیان کردید مربوط به زمانیست که ما تمام و کمال دین را پذیرفه باشیم و متعاقبا مسیر سعادت را نیز دین بدانیم با این تفکر دیگر پرسشگری ای در کار نخواهد بود و همه کاملا به دین عمل میکنند

      اما بیان که من گفتم ریشه ای تر است

      این مورد که چرا خالق با علم بر نتیجه اینکه شما دین را قبول یا رد میکنید آنرا به شما نازل کرده که در صورت قبول کردن اصطلاحا آمرزیده شوید و در صورت رد کردن مستوجب مجازات گردید

      اساسا این مورد چرا باید از خالقی رحمان و عالم بر هر چیز سر بزند ؟

      ایا این مورد از خالق را تنها موجودی نظاره گر نخواهد ساخت؟

      من هرگز در پی کوبیدن اعتقاد کسی نبوده و در ان حد هم نیستم و اتفاقا بلعکس میخواهم که با یک منطق جمعی یکبار برای همیشه انگ بیهوده کاری زدن به خالق را پاک کنیم و منطقی بنگریم موفق باشید خندانک

      اگر سخنی منطقی در بیان این مورد دارید خوشحال میشوم بنویسید
      و اگر دوستدار خاتمه بحث هستید آنرا به پایان برسانیم خندانک
      افسانه پنام (مولد)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۲:۲۴
      به همان دلیلی که میدانست انسان هم میتواند کافر و ظالم باشد و هم میتواند بهترین باشد و لی از خلقت آن رویگردان نشد،
      دین هم همین است،با علم اینکه عده ای می پذیرند و عده ای رد میکنند آن را نازل کرد،تا آنهای که ایمان می آورند،پاداش و آنهای که رد میکنند،مستوجب مجازات باشند،
      خداوند راه را نشان داد اگر در چاه بیفتیم دیگر مقصر خودمانیم اگر دین(راه و رسم زندگی)را به ما تعلیم نمیداد،
      آنگاه اگر خطایی میکردیم،دیگر مقصر مانبودیم و...
      ما هم بیهوده کاری خداوند را رد میکنیم،
      و خداوند حکیم است و هیچ کاری را بیهوده انجام نمیدهد،
      اینکه من قرار است کافرشوم،باعث بیهوده کاری خداوند نمیشود،
      خداوند زمینه پیشرفت و موفقیت را برای همه قرار داده است و به تمامی بندگان لطف و عنایت کرده است،این بنده است که با کارهایش باعث رویگردانی خداوند از او میشود،
      خداوند با بندگانش اتمام حجت کرده است،
      تا اگر کسی گمراه شود،خداوند را مقصر نداند...
      و این را هم بگویم همه که قرارنیست بهشتی بشویم،
      تعدادی هم رهرو شیطان میشویم ...
      و خداوند هم ما مجبور به پذیرفتن دین نکرده است‌‌....
      لا اکراه فی الدین...
      و همین نشان می دهد با اینکه خداوند میدانسته تعدادی دین را می پذیرند و تعدادی رد آن را به ما ارزانی بخشیده،و منافاتی با حکیم بودن خداوند ندارد...
      چرا آنکه می پذیرد به خداوند ایمان آورده و چون از شیطان دوری جسته است قابل تقدیر و پادادش است،
      و تعدادی که رد میکنند چون همراه شیطان میشوند و بنده او میشوند و از فرمان ها سرپیچی کرده است باید مجازات بشود،چون انسان بخودش ظلم کرده است در هرصورت ظالم نامیده میشود و ظالم باید به سزای عملش برسد...
      آیا برابرند تاریکی و روشنایی؟!
      آیا برابرند. آنهایی که میدانند و آنها که نمیدانند...
      و پس باید چنین باشد...
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۳:۰۹
      با درود مجدد

      چنین کاری باعث میشود خالق بیهوده کار گردد اگر بخواهم با مثالی برایتان بیان کنم اینگونه میگویم

      فرض کنید باغبانی هستید که یک درخت کاج میکارید و میدانید که میوه آن کاج است و نمیتوان از آن انتظار گیلاس داشت درست است خب با این تفسیر آیا منطقی است همانطور که به درختان میوه ای که
      شغل و بالطبع امرار معاشتان به آنها وابسته است رسیدگی میکنید به آن درخت کاج هم رسیدگی کنید ؟ اینکار چه سود و ثمری برای شما خواهد داشت که هزینه و سرمایه خود را صرف آن کنید ؟

      در اینجا خالق با علم بر اینکه میدانسته حتی عده ای کافر (در اینجا بمنظور جانی و قاتل و گمراه) میشوند اما نعمات خود را بطور یکسان به همه داده است و یا شاید حتی به انسانهای بد بیشتر نعمت داده چونان که میبینید چه جنگها و کشتارهایی براه انداختند

      حال با این تفسیر خالق بیهوده ( و یا بدتر موجودی شریر) کار میشود چرا چونکه با علم بر جنایت جانیان مسیر رسیدن به آنرا برایشان هموار ساخته و همه چیز را در اختیار آنها نهاده (پول افراد و..) تا انسانهای بیگناه را بکشند و خود نیز در اینجا به نظاره نشسته است

      آیا منطقی است بپذیریم که خدا با علم بر کشته شدن موجودی بیگناه تنها مرگ او را به نظاره بنشیند و با صلب زندگی زمینی او در بدترین حالت ممکن او را در جهانی دیگر مورد رحمت خود قرار داده و به بهشت ببرد؟

      چنین تناقضی را چگونه باید پاسخ داد ؟

      مسئله در اینجا اصلا نزول شدن یا نشدن دین نیست بلکه رحمانیت خالق مورد شک قرار خواهد گرفت
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۳:۲۱
      یکسوال

      اگر خداوند ما را مجبور به پذیرش دین نکرده است

      پس چرا کسانی که آنرا نمیپذیرند را مجازات میکند ؟

      باید بنشینیم و تمامی این تضادها را به نقد بگذاریم باشد تا به خردی جمعی دست یابیم خندانک
      ارسال پاسخ
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۵:۱۷
      درودی مجدد جناب افشاری بزرگوار،
      تصور میکنم شما شیطان،جهنم،بهشت،قرآن،
      که ما به آن اعتقاد داریم را اعتقاد نداشته باشید،و همین امر موجب اشکال و تناقض برای شما میشود....
      بله طبق آیه ای که در دومین سوره قرآن یعنی بقره آمده است،خداوند فرموده است که هیچ اجباری در دین،نیست،
      دقیقا شبیه سوره ی کافرون که طبق آیه پایانی پیامبر رو به کافرین کرد و گفت دین شما برای خودتان و دین من برای خودم...
      طبق اعتقادات ما شیعیان ما یه بت درون داریم و یه بت برون،
      که بت درون همان نفس اماره است که دقیقا در مقابل نفس لوامه قرار میگیرد،که هدایت گر ما به سمت خوبی هاست،
      اما ما هدایتگر بیرونی هم داریم به نام پیامبران و امامان،که دقیقا شیطان در مقابل آنها قرار میگیرد،
      همین امر عدالت خداوند را به روشنی نشان میدهد...
      طبق گفته مولای متقیان علی علیه السلام،دشمن ترین دشمن تو همان نفسی است که درون تو قرار دارد،
      شیطان یوسوس میکند و نفس اماره توسوس...
      شیطان سوگند خورده که بهشت رو از ما بگیره و ما انسان هارو باخودش به قعر جهنم ببره،
      ولی تنها کار شیطان دعوت کردن به گناهه نه دستور دادن،واسه همین که بعدها شیطان خواهد گفته که من وعده باطل و خداوند وعده حق،من فقط شما را به گناه دعوت کردم وواین خودتان بودید که دعوت مرا پذیرفتید پس خودتان را سرزنش کنید نه مرا،
      این دقیق نشانه اختیار ما انسان ها داره،که با اختیار خودمان گناه ها را انتخاب میکنیم...
      خداوند همانگونه که خودش را رزاق نامید و خودش را مکلف کرده که به تمام موجودات رزق دهد،چه خوب و چه بد،
      خود را نیز مکلف کرده که به تمامی آنهایی که خلق میکند و آنها را وارد دنیا میکند،مدد برساند،و این را از وظایف خود میداند واگر چنین نکند در عدالتش تعارض بوجود می آید...
      من سخنی که گفتید به بندگان بد ،ابزار میدهد تا بیشتر دچار گناه بشوند باید بگویم کاملا می پذیرم
      چرا که خداوند طبق سنت استدراج و همچنین املا،
      آن بنده های که دیگر از گناه کردن ناراحت نمیشوند که هیچ بلکه باعث آرامش و خوشحالیشان میشود،به آنها مهلت میدهد،تا بیشتر غرق گناه شود،و همچنین علاوه بر مهلت به آنها ابزاری میدهد تا بشتر دچار گناه شود،
      چرا که خداوند گفته است،تمام بندگانم در هر مسیری که میخواهند قدم بردارند مدد می رسانم،چه مسیر خوب و چه مسیر بد،
      که اگر چنین نکند و فقط به بندگان خوب رزق دهد،اگر به بندگان خوب فقط کمک کند آنوقت باید بگویم به عدالت خداوند اشکال وارد،میشود...
      چون انسان مختاراست،خداوند جلوی او را نمی گرد،شاید چندین بار اورا از این گناه دور کند،گوشزد کند ولی زمانی که دیگر بنده چنین به گناه اصرار بورزد خداوند اورا به حال خودش رها میکند تا بیشتر در گناه غرق شود،تا هلاک و به شقاوت ابدی نزدیکتر شود،
      و وای بر کسانی که خداوند آنها را به حال خود رها کرده است...
      این نشانه سکوت خداوند است...
      چون جهان واقعی سرای آخرت است،و این دنیا فقط دنیای امتحانِ است،خداوند به همه مهلت داده است...
      چه بسیار کسانی که ایمان داشته و پایان عمر،عاقبتشان به شر ختم شد،
      و چه بسیار کسانی که بد بودن ولی خداوند را دریافتند و عاقبتشان به خیر ختم یافت...
      پس خداوند به همه به یک اندازه ابزار داده به همه استعداد داده،به همه عقل داده به همه اختیار داده به همه نفس اماره و لوامه داده به همه هدایتگر خارجی داده و همچنین با همه با عدالتش رفتار کرد وبه همه رزق داده به همه مدد رسانی کرده پس اگر کوچک ترین چیزی از من سربزند تمام مقصرش خودم هستم و خداوند به هیچ کس ظلم نمیکند...
      خداوند تمام این ها را در اینها را در اختیار بشر گذاشته و راه را هم نشان دادهدو اخر سر اتمام حجت هم کرد،
      ولی باز ما هنوز اطمینان قلبی نداریم،
      و شیطان و بت درون ؛ هوای نفس را می پرستیم،
      خدا ما را مجبور به پذیرش دین نکرده ولی این به این معنا هم نیست که یعنی دیگر مستحق مجازات نیستیم،
      مگر میشود شخصی که اینقد ظلم میکند و هم نوعان خودش را میکشد مجازات نکند که اگر خدا حق مظلوم را نستاند باز هم به عدالت خداوند اشکال وارد میشود،
      ما کارهای بد خودمان را نباید به خداوند ربط دهیم هرکار بدی که رخ میدهد مقصرش فقط خودمانیم؛
      همانطور که گفتید هیچ وقت در تمام عمرم ندیدم درختی دروغگو باشد،گرگی گرگ دیگر را بدرد،
      ماده شیری،بچه شیرش را بکشد،
      این ها را فقط ما انسان ها مرتکب میشویم که برخلاف نظام طبیعت است...
      پس چون عقل و اختیار و دین داریم باید هرچه خلاف آن باشد را مجازات کنیم،
      و آنانی که ایمان اوردند را مورد رحمت و لطف قرار دهد چون پیروز شدن در برابر نفس اماره و شیطان کار آسانی نیست،
      و کسی که موفق شود جایگاهش بهشت برین است
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۵:۳۸
      با درود مجدد

      باز هم سوالاتی دیگر ایجاد میشود مثل اینکه

      اگر خدا میدانسته که شیطان موجودی اهریمنی خواهد شد و انسانها را فریب میدهد اصلا چرا آنرا بوجود اورده است ؟

      اگر اینگونه بیندیشیم کلیت وجود تنها یک بازیچه خواهد شد که خالق آنرا تنها برای سرگرمی ساخته است
      ارسال پاسخ
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۶:۰۰
      اتفاقا باید عرض کنم شیطان از آن جهت که خداوند را در عمر آزمایش انسان کمک میکند خیر محسوب میشود،
      شیطان برای من انسان شر محسوب میشود چرا که مرا به بد دستور میدهد،
      مثلا،شاید گرگ برای من شر حساب شود آیا بنظرتان همان گرگ برای سنگ یا علف هم شر حساب میشود،
      پس باید بگویم شیطان شر مطلق نیست جناب...
      خداوند یک سنت دیگر دارد به نام ابتلا که به معنایی امتحان هست،تمامی بندگان را امتحان میکند، و همین امتحان ها زمینه ی رشد و کمال را برای انسان فراهم میکند،
      و باعث میشود که استعداد های خود را شکوفا کنیم،
      نگرشمان را باید درست کنیم،
      هرچه امتحان سختر رسیدن به کمالات بیشتر،
      خداوند در هر مرحله یه امتحان از من میگیرد که اتفاقا شیطان هم در این امتحانات هست،
      اگر با موفقیت بیرون بیام،وارد مرحله ها و امتحان های سخت میشوم برای همین است که مومنان صبورتر و در واقع رنج کشیده ترن خندانک
      تمام پیامبران و امامان ما بسیار رنج کشیده اند و رضایت خداوند را کسب و تمامی کافران راحت طلب و دنبال مقام و حکومت بودند و آخر سر دیدم چگونه نابود شدند،
      ولی خداوند حتی برای فرعون که بدترین بود هم هدایتگری چون موسی را فرستاده و به او فرمود چون به سوی او میروی با زبانی نرم با او سخن بگو،خداوند تمام راه های سعادت را به ما نشان داده است این خود ما هستیم که به بیراه میرویم وگرنه خداوند بیهوده کار نیست و هرکاری را کهمیکند با دلیل و برهان است...
      آیا این رحمانیت و مهربانیت خالق را نشان نمیدهد؟!
      آیا اعتقادات من با شما درتعارض است؟!
      من که خود اینگونه تصور نمیکنم...
      احسان فلاح رمضانی
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۰۹:۳۴
      یکی از مصادیق تحریف قرآن گمانه زنی های جاهلانه در زمینهٔ آیات قرآن و تفسیرهای دلبخواهی و بدون منطق هست و همچنین بدون پشتوانه علمی.مطالعات و اسناد و شواهد جدید نشون میده که شخصیت ذوالقرنین هیچ ارتباطی به کوروش دوم هخامنشی نداره و این از جعلیات دوران پهلوی دوم و نظرات یکی از شیادان تاریخ بنام ابوالکلام آزاد هست که بعدها نظرات این بی سواد متأسفانه به منابع تفسیری ما هم وارد شد.

      نه کوروش و نه اسکندر، هیچ یک ذوالقرنین قرآن نیستند. اما اگر قرار باشد، اسناد تاریخی را ملاک قرار دهیم، آنگاه اسکندر به ذوالقرنین نزدیکتر خواهد بود.

      بزرگان علم و ادب ایران از جمله حافظ، مولانا، سعدی، عطار، خاقانی، نظامی گنجوی، صائب، ابن سینا و... همگی سخنان بسیار در ستایش اسکندر گفته‌، او را ذوالقرنین و یکی از نیکان تاریخ بشر نامیده‌اند.

      حتی حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه همانند دیگر فرهیختگان و بزرگان ایرانی، اسکندر را ذوالقرنین می‌نامد که در پی آب حیات به شرق و غرب سفر کرد و در مقابل قوم یأجوج و مأجوج سدی ساخت. حکیم فردوسی، حتی می‌گوید که اسکندر به سوی کعبه رفت و به شیوه ابراهیم (علیه السلام) مناسک حج را به جا آورد.

      مطالعه صحیح تاریخ، و عبرت آموزی از آن همواره راهگشاست. ولی بدترین نوع خیانت به تاریخ، دلبخواه‌سازی آن است. دروغ گفتن و دروغ نوشتن، خیانت به تاریخ است. در این باره باید توجه داشت عده‌ای بدون توجه به هویت راستین ایرانیان، تلاش می‌کنند هویتی جدید (و ناشی از بافته‌های استعمارگران) را به ملت تحمیل کنند. برای نمونه، کسانی (همچون کورش) را که هیچ جایگاه متعالی و درخشانی در تاریخ مکتوب و شفاهی ایرانیان نداشته را به عنوان نماد مطلق هویت ایرانی معرفی کنند. کورش هخامنشی هیچگاه به عنوان الگو برای ایرانیان مطرح نبود. نه در اوستا و نه در خداینامه‌ها و نه در شاهنامه (که زندگی شاهان ایران باستان است) نام و یادی از کورش نیست.

      همچنین در تاریخ روشن است که کورش، نه تنها یکتاپرست نبود. بلکه چندگانه‌پرست، مشرک و ایضاً بت‌پرست بود. لیکن برخی این مسئله را چنین توجیه می‌کنند که کورش واقعاً بت پرست نبود! بلکه برای همراهی و همزبانی با مردم به خدایان و بت‌ها احترام می‌گذاشت! یعنی دین خود را به دیگران تحمیل نمی‌کرد!

      در پاسخ باید بگوییم:

      - اینکه ادعا می‌کنند کورش برای \"احترام\" به دیگر ادیان، بت‌ها را ستایش می‌کرد توجیهی بی‌ارزش است. به راستی، جهل و نادانی و خرافات و بت‌پرستی چه احترامی دارد؟

      - احترام به بت‌ها، وهنِ یکتاپرستی است. احترام به بت‌های شیطانی که در معابد آن‌ها هر نوع فساد و پلیدی و درندگی رخ می‌دهد، در حقیقت بی‌احترامی به یکتاپرستی است. یکتاپرستی یعنی پرستش و بندگی به درگاه خدای یگانه و به رسمیت نشناختن خدایان دروغین و بت‌ها. حال چگونه ممکن است کسی یکتاپرست باشد و در عین حال به خدایان دروغین و بت‌ها احترام بگذارد؟! مخصوصاً اینکه کورش به ادعای باستانگرایان قدرتِ مطلق امپراتوری هخامنشیان بود! و در موضع ضعف قرار نداشت.

      - در کاخ منسوب به کورش، نماد بعل پیدا شده، چه معنا دارد که کورش برای احترام به بت‌پرستان، نماد این خدایان دروغین را در کاخ خودش قرار بدهد؟ شما خواننده گرامی حاضرید به خاطر احترام به عقائد شیطان پرستان، نماد شیطان را در خانه‌ی خود قرار دهید؟

      - کورش دین خود را به دیگران تحمیل نمی‌کرد (؟!)، پس چرا حاکمیت خود را به دیگران تحمیل می‌کرد؟! لشکرکشی‌های متعدد و وقوع جنگ‌های فراوان حاکی از این امر است.

      - احترام، اسلوب و شیوه دارد. اینکه کسی بیش از دَه بار از مردوک نام ببرد، و دائماً این بت را خدای خود، خدای آسمان‌ها و زمین بخواند، به راستی امری فراتر از یک احترام معمولی است. اگر کورش بخواهد بت‌پرستی خود را فریاد بزند، دیگر باید چه کند؟! او برای اثبات بت‌پرستی‌اش همه کار انجام داده، کاری نمانده که نکرده باشد!

      کورش در دو راهی خیانت و جهالت

      بت‌پرستی و مشرک بودن کورش، امری روشن و مبرهن است. اما اگر کسی باز هم بخواهد آن را منکر شود، اگر کسی بخواهد بگوید که کورش برای راضی نگه داشتن مردم، جلب توجه و تحکیم قدرت خود آن‌ بت‌ها را محترم می‌شمرد، و قلباً اعتقادی به آن بت‌ها نداشت، پس رفتارش مصداق دروغگویی و ریاکاری بوده است. و همه این‌ها وقتی غیرقابل توجیه می‌شود که وی در موضع قدرت بود، لیکن هیچ تلاشی برای برقراری حق نکرد. کورش در پی حکومت کردن بود. پس ترجیح می‌داد که مردم در جهل و و خرافات و بت‌پرستی غوطه‌ور باشند. این خدمت نبود. بلکه خیانت بود.
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۰۵
      سلام

      موضع مورد بحث در اینجا نه تاریخ و نه شخصیتهای تاریخی هستند

      برای اینکه کسی را بد نشان دهید لازم نیست حتما از دشمنش فرشته بسازید
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۲۷
      یک سوال از شما دارم ببینم چطور جوابش رو میدید البته اگر ما رو قابل بحث بدونید

      بر فرض مثال اگر یک بت پرست آمد و گفت

      بت از چه ساخته میشود از سنگ چوب و خاک (گل) خب

      اینها را چه کسی ساخته است خدا خب

      حال با این تفسیر اگر بگوید که من در واقع سنگ و چوب و خاک را عبادت نمیکنم و در واقع تنها آنها را نشانه ای از خدا در نظر گرفته و برای او سر سجده خم میکنم باید به او چه جوابی داد؟

      آیا نمیتوان گفت هر کس میتواند هر تفسیری از عقیده خود را ارائه دهد؟
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۲۷
      یک سوال از شما دارم ببینم چطور جوابش رو میدید البته اگر ما رو قابل بحث بدونید

      بر فرض مثال اگر یک بت پرست آمد و گفت

      بت از چه ساخته میشود از سنگ چوب و خاک (گل) خب

      اینها را چه کسی ساخته است خدا خب

      حال با این تفسیر اگر بگوید که من در واقع سنگ و چوب و خاک را عبادت نمیکنم و در واقع تنها آنها را نشانه ای از خدا در نظر گرفته و برای او سر سجده خم میکنم باید به او چه جوابی داد؟

      آیا نمیتوان گفت هر کس میتواند هر تفسیری از عقیده خود را ارائه دهد؟
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۰۹
      شخصا هیچ حکومتی را قبول ندارم (چه پادشاهی چه دینی و چه هر چیز دیگر
      زیرا حکومت تنها باید مردم نهاد باشد و لاغیر

      اما به عقیده من اگر اداره کننده یک سرزمین با ارائه سند و مدرک خوب بوده باشد از او به نیکی یاد میشود و این تنها مربوط به یک دوره خاص نیست و با حرف من شما و یا صدها نفر دیگر این مورد نیز تغییر نخواهد کرد و همچنین اگر افرادی از یک اداره کننده بدی ببینند مطمئن باشید هرگز نمیتوان او را تطهیر کرد

      موارد تاریخی نیز سند و مدرک دارند و با حرف فلانی و بهمانی تغییر نمیکنند خندانک
      احسان فلاح رمضانی
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۵:۴۴
      سلام و درود جناب افشاری...اما بعد

      یکی از عجائب روحیات شما این هست که بارها سوگند یاد میکنید که دیگه جدالی رو در این محفل ادبی انجام ندید اما باز بعد مدتی زیر قول و سوگند خودتون میزنید و دوباره شبهات اعتقادی خودتون رو در یک جمع غیر تخصصی بازگو میکنید!!!بارها دوستان و مدیریت محترم به شما و چندنفر از همفکران شما تذکر دادن که برای مباحثه و ارائه شبهات خودتون به افراد خبره و مراکز پژوهشی دانشگاهی و حوزوی در زمینهٔ مسائل ادیان رجوع کنید تا در همون لحظات اولیه با منطق و علم بشما پاسخ داده بشه.
      شما برای اینکه در این محفل ادبی افراد خبره ای حضور ندارن و یا بدلیل مشغله های روزمره توان پاسخگویی ندارن و یا این مباحث رو برخلاف قوانین سایت تشخیص میدن وارد مباحثه نمیشن و شما و چند نفر هم بدلیل اونچیزی که خودتون بهتر میدونین دائم بدنبال دامن زدن به این مباحث بیهوده و به موزه رفته هستید.
      البته اینها نکات روانشناسی شخصیتی داره که شاید شما متوجه اون نباشید و اگر کمی روانشناسی فردی مطالعه کنید شاید متوجه بشید چرا ناخودآگاه و با منع دلسوزان سایت باز هم مصر به ادامهٔ این رویه هستید!!!!
      جناب افشاری تمام افتخار شما این هست که کتابی تألیف کردید و در بوق و کرنا در حال جار زدن و تبلیغ این کتاب هستید تا شاید مشتری پیدا کنه!!!!در صورتیکه که اگر کتابی مبتنی بر نیازهای جوامع و روانشناسی دینی و اجتماعی و روحیات و عواطف ملت ها تألیف و روانه بازار نشر بشه و قلم بدیع و نوآور و قدرتمندی داشته باشه یقینا مخاطب خودش رو در طیف هایی وسیع پیدا میکنه و نیاز به جار زدن و پروپاگاندا بازی برای جلب توجه نداره مثل کاری که دلقک هایی مثل سروش و آقامیری با ناجوانمردی و برای دیده شدن انجام میدن اونهم با حواشی و داد و بیداد راه انداختن هر چند که با همه این اوصاف جامعه ما این دو اعجوبهٔ یاوه گو و اراجیف باف رو در عداد و محل اِعراب قرار ندادن و دکتر دباغ معروف به سروش جز در بین شبه روشنفکران دینی و اراذل محافل آکادمی طرفداری نداره و کاملا در بین توده های جامعه ما ناشناخته هست.آقا میری هم که با اون سواد ناقص و مضحکش اصلا محلی از اعراب نداره که بخوایم در موردش بحثی انجام بدیم و طیف های شبیه این دونفر...سروش از نقد دین و دشمنی با مبانی دینی به پذیرش همجنسبازی بعنوان حق فردی رسید!!!!و مثَلش مَثَل سگ هاری شد که قرآن به اون اشاره کرده...
      جناب افشاری الان بچه های نه و ده ساله هم کتاب مینویسن و این افتخاری نیست و کتابخانه ها و بازار نشر پر از کتاب های خاک خورده و بی ارزش هست.
      جناب افشاری شبهات شما بسیار ابتدایی و ساده هست که حتی اعراب جاهلی هم چنین شبهات بچگانه ای رو مطرح نمیکردن.لطفا و اگر میخواید سری تو سرهای جریان الحاد دربیارین شبهاتی فلسفی و پیچیده در حد هگل و راسل و مارکس رو مطرح کنید تا جواب های بزرگ و علمی فلاسفهٔ اسلامی رو هم دریافت کنید.آخه این شبهات ساده سبب خنده و مضحکه هست و با یک سرچ کوچیک در عصر اطلاعات و اینترنت میتونید پاسخ های خودتون رو دریافت کنید و شاید دیگه نیازی به این جنجال آفرینی ها در این محفل ادبی نباشه و خودتون رو مقید به این رویه ندونید.
      لطفا به کتاب الهیات شفا و برهان های سینوی فیلسوف بزرگ مسلمان ابن سینا رجوع کنید تا کیش و مات استدلال های قوی ایشون بشید و یا به اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی و تفسیر بزرگ ایشون مراجعه کنید.
      این رویه شما جز مضحکه کردن خودتون فایده ای نداره.

      والسلام علی من اتبع الهدی
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۵:۵۹
      از شخصی که داعیه دین داری دارد چنین گفتگو کردن بعید است دوست گرامی
      من تنها بدنبال جواب سوالات خودم هستم و اگر بدنبال تبلیغ برای چیزی بودم اکنون در اینجا با شما بحث نمیکردم همچنین کتابی که نوشته شده است به رایگان در اختیار همه قرار خواهد گرفت و هیچ سودی بمن نمیرسد پس نادانسته سخنی نگویید این بحث ها را هم به این دلیل مطرح کردم که نویسنده این متن جناب صادقی از من خواسته بود که گفتگویی بدلیل تفاوت طرز فکرمان داشته باشیم همین

      و اما در مورد بچگانه بودن این نوشته ها باید گفت که من با افراد دیگر نیز سخن گفته ام با چند آخوند چند درسخوانده رشته فلسفه و چند شخص که هم مغایرت و هم تشابه تفکری با من داشته اند و تابحال هیچکدام موفق به ارائه یک جواب منطقی قابل پذیرش نشده اند حال اینکه شما جوابی منطقی دارید بفرمایید تا همگان بدانند
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۶:۰۰
      در ضمن نوشته های من جدال نیست و هیچ توهینی هم به هیچکس ندارند
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۶:۰۷
      ربط دادن هر چیز غیر از قران به الحاد و کفر نشانه ای از نادانستگی است

      افراد بسیاری هزاران سال قبل از اینکه اصلا دینی بمعنای کنونی وجود داشته باشد زیست کرده و با تفکر و تعمق خود باعث بوجود آوردن اختراعات و اکتشافات بسیاری شده اند مانند چرخ چاقو کشف آتش و..

      چنین طرز فکری که هر کس مسلمان نباشد آب در هاون میکوبد تنها از اشخاص افراط گرا سر میزند

      توصیه میکنم در طرز فکر خود تندروی نکنید
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۶:۱۲
      هدف من نیز سری در سرهای الحاد در آوردن نیست بلکه

      هدفم اینست که خرافات و خودساختگی ها را(از دین) بزداییم چونان که باعث تباهی و کشتار میشوند و همه در آرامش و خوبی زندگی کنیم

      همچنین با منطق و استدلال بدنبال پاسخ سوالات خود هستم همین
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۶:۱۷
      چنین مباحثی دیگر راه بجایی نخواهند برد زیرا طرف مقابل من خود را حق مطلق میبیند و من و دیگر اشخاص را چونان فریب خوردگانی که باید بازگردند و به تفکر او درآیند اینجاست که باید گفت

      سکوت بهترین گزینه است

      جناب صادقی ببخشید اگر تندروی شد زیرا خودتان گفته بودید که میتوانم بحث کنم و نظراتم را بگویم اما بنظرم صحبت بیفایده است مادامی که به اشخاصی چون من تنها به چشم یک فریب خورده و راه گم کرده نگاه میشود

      موفق باشید خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱ ۰۸:۳۳
      درود عارف جان درود هر انسانی روحیه ای دارد
      و این گریز ناپذیر است شما هم دغدغه هایی دارید

      شما فریبخورده نیستید نظر شخصی بنده این است با خودتان صادق باشید و هنگام پاسخ ها پیش فرض های ذهنی تان را چه در کتاب آورده باشید یا در ذهن کنار بگذارید و به جواب به دقت گوش کنید. البته به سایت های مربوطه رجوع کنید تا آنجا جواب شما را بهتر بدهند.

      با تشکر خندانک
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۲۷
      خندانک خندانک خندانک
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۶:۱۷
      چنین مباحثی دیگر راه بجایی نخواهند برد زیرا طرف مقابل من خود را حق مطلق میبیند و من و دیگر اشخاص را چونان فریب خوردگانی که باید بازگردند و به تفکر او درآیند اینجاست که باید گفت

      سکوت بهترین گزینه است

      جناب صادقی ببخشید اگر تندروی شد زیرا خودتان گفته بودید که میتوانم بحث کنم و نظراتم را بگویم اما بنظرم صحبت بیفایده است مادامی که به اشخاصی چون من تنها به چشم یک فریب خورده و راه گم کرده نگاه میشود

      موفق باشید خندانک
      افسانه پنام (مولد)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۶:۲۰
      جناب افشاری عزیز اعتقادات شما برای ما قابل احترام است،
      تلاش کرده ام بدور از بی احترامی با شما گفت و گو داشته باشم،
      اگر گفته ای شما را رنجانده است،
      من از شما عذرخواهی میکنم...
      اگر هم دیگر تمایلی ندارید
      بازهم اشکالی ندارد،
      خداوند یار و همراهتان باشد خندانک
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۶:۳۳
      ممنون از شما خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      احسان فلاح رمضانی
      احسان فلاح رمضانی
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۲۲
      درود بر شما بانوی ادیب خندانک

      اگر هر تفکری و اعتقادی قابل احترامه!!!پس چرا پیامبران به رسالت مبعوث بشن و اساسا چه نیازی به کتب آسمانی برای هدایت بشر هست ؟؟؟؟

      راستش من خیلی گشتم و نفهمیدم اولین بار چه جریانی این مبحث احترام به عقاید هم رو مطرح کرده جز انگلیسی ها که با دستاویز منشور بابلی کاهنان بابل و از زبان کوروش دوم هخامنشی برای مقابله با مبانی دینی این اراجیف احترام به عقاید هم رو در جامعه ما نشر دادن.

      امروز همجنسبازی و شیطان پرستی یک عقیده در جوامع منحط غربی هست. آیا این عقاید برای شما قابل احترامه؟!!
      آیا ترویج شبهات به بهانه آزادی عقاید برای شما قابل احترامه؟!!
      لطفا در ارائه واژگان دقت بیشتری انجام بدیم
      ارسال پاسخ
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۳۲
      درود بر شما جناب رمضانی بزرگوار،
      آیا آن آیه را نخوانده ای که می گفت: کسانی که غیر خدا را می خوانند را دشنام ندهید چرا که خداوند را دشنام میدهند...
      آیا با اینکه ما شیعه هستیم در همین کشور ایران با سنی ها نیز زندگی نمیکنم،درحالی که عقایدشان با ما متفاوت است،
      اینگونه باعث تفرقه افکنی میشود باید اتحاد و همدلی را ازبین نبرد؛
      من در ابتدایی ورود گفت و گو با ایشان عرض کردم که اعتقادات ایشون برای من قابل احترامه چون توقع داشتم،ایشون به اعتقادات من احترام بگذارد،
      و بدون احترام و با جر و بحث نمیشه،گفت گوی درست و مسالمت آمیز داشته باشیم،
      باید ادب را ملاک گفت و گو قرار دهیم و با منطق و استدلال گفته ها را بررسی و با استدلال، اعتقادی را رد یا بپذیرم تا
      زمانی که اینگونه بحث کنیم راه به جایی نمیبریم و همان بهتر که هیچ نگوییم....
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۳۵
      دوست گرامی

      بیان یک سوال یا پی جویی یک حقیقت بسیار با ساخته و پرداخته کردن باورهای غلط یا بی‌فایده تفاوت دارد

      این بیان سوال در حیطه ادب است که انسانها را به اندیشیدن وامی‌دارد
      و پی جویی حقیقت است که باعث رشد می‌شود

      ناگفته پیداست که بس بندوباری یا عقایدی چون شیطان پرستی از بنیاد بر پایه اشتباه و بیهودگی بوده و مردود هستند
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۴۰
      بعدشم هرکسی مجبور نیست که طبق عقاید ما بیندیشد همانطور که ما نیز مجبور نیستیم که عقاید آنها را بپذیریم...
      احترام هم منظور همین بود که در ادامه به او گفته بودم آیا میشود با بی احترام شخصی را مجبور به پذیرش اعتقادات و یا سرزنش اعتقادی کرد؟!
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۳۸
      به همان خدا یا به عقیده من ذات حق سوگند که بنده حقیر هرگز به چیزی توهین نخواهم کرد اتفاقا بلعکس من در پی آن هستم که بیهودگی و انگ زدن ها را بزداییم
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۴۳
      متشکرم از سرکار خانم مولد گرامی خندانک
      افسانه پنام (مولد)
      افسانه پنام (مولد)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۴۹
      خواهش میکنم جناب افشاری بزرگوار،
      ان شاءالله پاسخ منطقی برای سوالاتتون پیدا کنید
      در پناه امن الهی خندانک
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۵۴
      خندانک خندانک خندانک
      سید محمد حسین شرافت مولا
      دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱ ۱۱:۵۲
      با سلام و عرض ادب
      درود بر شما بزرگوار
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱ ۱۶:۴۲
      سلام.و درود فراوان بزرگوار
      ممنونم از حضور شما
      در پناه امن الهی خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۱۸:۵۵
      درود جناب صادقی حق مدار و عزیز خندانک
      بخش عمده مطلبتان را خواندم. گفت و شنودها بیشتر برایم جالب بود.
      امیدوارم روزی هزاران کانون مباحثه و میزگرد پیرامون همه مقولات از جمله دین در کشور ایجاد شود. احساس می کنم به اندازه یک قرن گفتگوی ملی و آزاد به تاریخ بدهکار هستیم.
      سپاس که زحمت کشیدید و این مطلب را آماده کردید. برخی فرازهای آن جدید و برایم مفید و آموزنده بود.
      خدا خیرتان دهد. خندانک خندانک خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      يکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱ ۱۱:۳۶
      سلام خدمت دوست ارجمندم جناب آرمان منصف
      ممنون میشم اگر بنده را با لفظ حق مدار یا حق اندیش و از این دست خطاب نفرمایید ...

      مسئولینش برایم سنگین است

      من هم مانند شما این چنین آرزو را در بستر های مناسب و جای مناسب آن آرزو دارم و میدانم تضارب آرا سبب تعالی می شود.

      خوشحالم از حضورتان پای این پست
      درود بر شما خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0