سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      اندر باب نسل‌کشی به سبک هخامنشی
      ارسال شده توسط

      سینا خواجه زاده

      در تاریخ : پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۰۵:۴۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۷۲۹ | نظرات : ۹۲

      دو شعر از کورش‌نامه‌ی شاعر معاصر، بانو افسرالملوک عاملی که (بدون کمک گرفتن از ویکی‌پدیا) سرکوب‌های داریوش کبیر را به تصویر کشیده‌است(منبع گنجور):
       سروده‌ی نخست:
      بخش ۲۷- سرکوبی سکاها
       
      بسوی سکاها بشد لشکرش
      کزآن قوم قدری گران بدسرش
       
      باطراف قفقار و بحر سیاه
      که مسکن همی داشتند آن سپاه
       
      چو دیدند خود شاه آید بجنگ
      زمانی نکردند پیشش درنگ
       
      همه پشت برشاه وروشان بکوه
      پناهده برغار هر یک گروه
       
      شهنشه برایشان نیاورد خشم
      بفرمود ز ایشان بپوشید چشم
       
      که ایشان پراکنده در کوه و سنگ
      نه شهرو نه خانه نه جای درنگ
       
      از آنجا بایران نهادند روی
      ابا فتح و فیروزی و رنگ و بوی
       
      چو یک چند روزی فراغت نمود
      بگفتا نزیبد که بیکار بود
       
      بفرمود باید که هشت ده هزار
      سوار دلیر پس کار زار
       
      مقاپیش باشد سپهدارشان
      به نیکی گراید بهر کارشان
       
      ترا کیه باید مسخر کنند
      بمقدونیه پس سپه برکشند
       
      به فرمان آن شاه والاگهر
      سپه را بدیدند سان سر بسر
       
      تو گوئی که دریا بموج آمده است
      که لشکر همی فوج فوج آمده است
       
      همان پرچم پارس در پیش رو
      چنان میکشیدند باهای و هو
       
      زبس بوق و هم کوس و هم کرنا
      فلک خود همی کرده گم دست و پا
       
      شهنشه سپهدار را پیش خواند
      سخن های شایسته با او براند
       
      بفرمود ای افسر نامدار
      بسوی تراکیه شو رهسپار
       
      بیر تو بهمراه هشت ده هزار
      براه تراکیه با اقتدار
       
      ز زر و ز سیم و کلاه و کمر
      ز تیغ وزکوپال و گرز و سپر
       
      هم آذوقه و هم ذخیره ببر
      علوفه بر اسبان همه سر بسر
       
      گرسنه نباید شود لشگرت
      نباید بسختی روند از برت
       
      همی مهربان باش تو با سپاه
      نیارند از تو بدشمن پناه
       
      تو خود پیش رو باش و ننمای باک
      دل خویش برنه به یزدان پاک
       
      اگر چیره گشتی بهر کشوری
      بهر نامداری و هر افسری
       
      میازار زنها و اطفال را
      همان پیر مردان بیحال را
       
      ببخشای بر جان زار و فقیر
      مرنجان دل زیر دست و اسیر
       
      مکش شاه و آور تو در نزد من
      بگویم باو من به نیکی سخن
       
      عدالت کن و داد را پیشه کن
      همی از خداوند اندیشه کن
       
      تو مردونیه همره خود ببر
      جوان دلیر است و هم با هنر
       
      نما افسر اورا تو بر ده هزار
      چو او نام جویست در کارزار
       
      مقا پیش گفتا که فرمان برم
      تو شاهنشهی من یکی کهترم
       
      زمین بوسه کرد و روان شد براه
      سوی منزل خویش شد شامگاه
       
        سروده‌ی دوم:
      بخش ۲۵- سرکوبی شورش در مصر
        
       
      چو یک چندروزی فراغت نمود
      شنید آنکه در مصر شورش فزود
       
      بفرمود من خودم روم بیدرنگ
      نباید که با مصر گیرند جنگ
       
      ببینید سان سپه مرا
      بیارید اسب و کلاه مرا
       
      خود و چند تن از یلان باسپاه
      هم از سوی دریا گرفتند راه
       
      یکی نامه با مهربانی نوشت
      امیری فرستاد نیکو سرشت
       
      سوی شاه مصر و همه مؤبدان
      ابا هدیه و وعده جاودان
       
      شه مصر و شاهنشه داریوش
      بزرگند و بادانش ورای و هوش
       
      نباید که مردم بکشتن دهیم
      به قتل و به غارت نهشتن دهیم
       
      شه مصر گفتا که ای شهریار
      نباشد مرا قصد در کارزار
       
      وزانسوی فرمود کای سروران
      همه نامداران و هم افسران
       
      پذیره نمائید شه داریوش
      که باشد شهنشاه با عقل و هوش
       
      همه کاهنان و بزرگان شهر
      پذیره شدندنش به رومیه بحر
       
      چو کشتی شاهنشه کامکار
      بدیدند آید بسوی کنار
       
      همه پرچم صلح افراستند
      زدشاهنشه خود امان خواستند
       
      سپهدار آمد بر شهریار
      بفرمان آن شاه با اقتدار
       
      بفرمود ای افسر نامدار
      جهازات جنگی نیاید بکار
       
      نباید که در مصر آید سپاه
      چو مصری پیاده خود آمد براه
       
      بمانید در بحریک چند روز
      به بینیم تا مهر گیتی فروز
       
      چه در پیش دارد چه سازد بما
      چه کورش شوم یا چو کامبوزیا
       
      بفرمود کشتی رود در کنار
      ز کشتی در آمد شه کامکار
       
      همه کاهنان و بزرگان شهر
      پیاده برفتند تا سوی بحر
       
      زمین بوسه دادند کای شهریار
      تو مهری همه مصریان چون غبار
       
      بگفتند شاها پناهنده ایم
      بدرگاه تو ما سرافکنده ایم
       
      امان از بد و ظلم کامبوزیا
      که بنشاند مارا بخاک سیاه
       
      هموگا و آپیس ما کشت و رفت
      به آتش خود و ما نشانید تفت
       
      بدی کرد با مصریان هر چه بیش
      نمک زخم مارا بپاشید ریش
       
      هم امروز روزیست در سال پیش
      که کشته است آپیس بادست خویش
       
      همه سوگواریم وزار و فکار
      که چون بینوا کردمان شهریار
       
      شهنشاهشان مهربانی نمود
      ابر رتبت کاهنان برفزود
       
      بفرمود هرجا که کامبوزیا
      نموده است ویران بسازم بجا
       
      چنان گاو آپیس کو کشته است
      دل مصریا ن را بر آشفته است
       
      بدست آورم گاو آپیس را
      بهر ره توان رفت سوی خدا
       
      همه شاد باشید من چون پدر
      بدلجوئی مصر بستم کمر
       
      همه مصریان شاد و خندان شدند
      برآن شاه عادل ثنا خوان شدند
       
      بگفتند شاها دلت شاد باد
      که ملکت همه ساله آباد باد
       
      تو شاهی و مصرت همه کهتر است
      نه مصری است آنکوز امرت در است
       
      شهنشه بفرمود با افسران
      که حاضر نمائید صنعتگران
       
      معابد بسازند و ایوان کنند
      بناها بتعمیر پیمان کنند
       
      بهر شهر، زان پس امیری روان
      بگشتند چو پای گاوی نشان
       
      چوشه کرد برکاخ شاهی ورود
      سران سپه شاد باد و درود
       
      بگفتند و شد بر فلک بوق و کوس
      ز زینت بشد مصر همچون عروس
       
      همان پرچم پارس بر ماه شد
      که شاه جهان برسر گاه شد
       
      وزیر و امیر و بزرگان شهر
      سوی کاخ رفتند از سوی بحر
       
      همه صف کشیدند در پیش گاه
      زمین بوسه دادند بر پیش شاه
       
      شهنشاه از لطف بنواختشان
      سزاوار خود پایگه ساختشان
       
      چو روزی بشد چند از این قرار
      بفرمان آن شاه با اقتدار
       
      ز هر ملک و هر قریه و هر کنار
      فزون آوریدند گاو از شمار
       
      بفرمود تا کاهنان و سران
      بکاوش بجویند گاو نشان
       
      از آن گاوها هر کدامین شما
      کنید انتخابش دهم من بهاء
       
      بجستند گاوی نکو و جوان
      همه مصر خرم ز پیرو جوان
       
      در آن روز جشنی بیاراستند
      به تعظیم گاوان بپا خاستند
       
      شهنشه در آن جشن شرکت نمود
      ز بهر آمون معبدی نو فزود
       
      چو امن و امان شد همه سوی نیل
      بکسب و تجارت بکشتی و پیل
       
      همه راهها صاف و هموار شد
      دگر باره ارابه در کار شد
       
      روح این شاعر ارجمند شاد.
      و محض یادآوری به آنهایی که همه‌ی کتاب‌های دنیا را از برند، ایران روی هم رفته حدود یک قرن بر مصر سیطره داشته است. از بلاهایی که نیاکانمان در این مدت بر سر ملت شکست‌خورده آورده‌اند، یک کانال دریانوردی بجا مانده است، و واژه‌ی ایرانی «نوروز» در زبان قبطی که بجای بهار، برای جشنی در فصل پاییز بکار می‌برند(منبع: ویکی‌پدیا). و در نظر هم داشته باشیم، بعد از ایرانیان دیگرانی به مصر رفتند.
       
       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۲۵۰۷ در تاریخ پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۰۵:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۱۴:۲۳
      درود سینا جان بیدار و آگاه خندانک دوست باسوادم
      زنده باد فرهنگ و تمدن پارس
      زنده باد ایران سرزمین اولین‌ها
      فرهنگ هزاران ساله‌ی ما با فرهنگ توحش و تزویر فرق داشته و دارد
      آفرین بر تو👍و اوف بر جاعلان تاریخ
      نبض قلمت سبز🌿 موفق باشی
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۲۲
      درود امیرحسین عزیز.

      سپاس که به این موضوع توجه فرمودید.
      بسیار شنیده‌ایم که می‌گویند: وقتی کسی دهان به سخن گشود، تو نبین که خودش چه کسی است، ببین که چه می‌گوید!

      من با این حرف موافق نیستم. برای من مهم است که چه کسی، چه چیزی می‌گوید.
      من شعر و شاعر را با هم می‌خوانم.

      درباره‌ی خدمت و خیانت، نمی‌دانم آیا کسی خیانتکاری را دیده است که به خیانت خود معترف باشد؟ تا لااقل به خودش خدمتی کرده باشد.


      ممنونم که در این روزهای کوتاه و با این مشغله‌های بی‌پایان که همه داریم، به این موضوع متعلق به همه توجه نمودید.

      ارسال پاسخ
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۳۰
      آفرین موافقم
      ممنونم از این حرکت ارزشمندت
      زنده باشی و سلامت خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۳:۱۵
      ممنونم.
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۱۳:۳۴
      هر کس که تاریخ را وارونه جلوه دهد خائن است
      احسان فلاح رمضانی
      احسان فلاح رمضانی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۱۳:۴۲
      احسنت و درود بر سخن نغزتون جناب افشاری عزیز خندانک
      منهم کاملا باهاتون موافقم که هر کی وقایع تاریخ رو با جعل و فریب وارونه جلوه بده علاوه بر بی سوادی خائن به فرهنگ ایران هم هست خندانک
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۵۰
      منظورم را ندانستید
      احسان فلاح رمضانی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۱۳:۳۴
      در عصر سلطهٔ دروغ بیان واقعیات اقدامی انقلابی است(جورج اورول)

      درود بر شما.
      چون تعریضی به مطلب ارسالی من کردید و غیر مستقیم حقیر رو مورد خطاب قرار دادید باید عنوان کنم که هر فن و حرفه ای نیازمند کسب آگاهی و تحصیلات در اون زمینه برای رسیدن به تخصص هست.من به ندرت وارد مباحث دوطرفه میشم مگر اینکه مورد خطاب قرار بگیرم که خودم رو ملزم به پاسخگویی میدونم.اما بعد...

      دوست گرامی باید عنوان کنم شما و طیفی از دوستان شما درگیر تعصبات در مورد سلسله ای شدید که حاصل توهمات و شایعات مستشرقین انگلیسی در دوره قاجار و پهلوی هست.بعدها روشنفکران بی سواد ایرانی هم برای تقابل با اسلام و ترویج مباحث ساده لوحانه و بی ارزش نژادی همون حرف ها رو که برآمده از نقشهٔ استمار انگلیس بود تکرار و بهتره بگیم کپی پیست کردن در آثار بی ارزششون.هخامنشیان قومی مهاجم بودن که با حمله به فلات مرکزی ایران تمدن های اصیل ایرانی رو با ضرب شمشیر و کشتارهای سهمگین به قهقرا بردن و تمام اسناد و مدارک و تحقیقات امروزی این موضوع رو عنوان میکنه.لطفا تعصبات هخامنشی و بقول جلال آل احمد هخامنشی بازی و زرتشتی بازی رو کنار بزارید و به تحقیقات و پژوهش های اهل فن احترام بزارید.اما برای روشن شدن مطلب در مورد متن ارسالیتون سطوری رو هر چند خلاصه عنوان میکنم و شما رو بسمت مطالعه تحقیقات و مقالات جدید راهنمایی میکنم.

      کتزیاس Ctesias مورخ و طبیب یونانی، طبیب مخصوص اردشیر دوم پادشاه هخامنشی و معتمد دربار هخامنشی بود. او پیرامون هخامنشیان و جامعه ایرانی کتابی نوشت که در بخشی از آن، درباره حمله کمبوجیه دوم (پسر کوروش هخامنشی) آورده است: کمبوجیه به مصر لشکر کشید. پادشاه مصر، فرعون آمیرتئوس (Amyrtaeus) نام داشت. مشاور فرعون، که یک خواجه به نام کومبافیس (Combaphis) بود، به او خیانت کرد و با کمبوجیه همدست شد. به این شرط که خواجه، حاکم مصر شود. کمبوجیه بر مصر پیروز شد. 50,000 مصری هم کشته شدند.[1]

      Bagapates was in command of the expedition against Egypt and its king Amyrtaeus, whom he defeated, through the treachery of his chief counselor Combaphis the eunuch, who betrayed the bridges and other important secrets, on condition that Cambyses made him governor of Egypt. Cambyses first made this arrangement with him through Izabates, the cousin of Combaphis, and afterwards confirmed it by his personal promise. Having taken Amyrtaeus alive he did him no harm, but merely removed him to Susa with 6000 Egyptians chosen by himself. The whole of Egypt then became subject to Cambyses. The Egyptians lost 50,000 men in the battle, the Persians 7000.

      کمبوجیه در آن تازش، با وطن‌فروشانی مثل خواجه کومبافیس، دست دوستی داد. در نهایت نیز 50,000(پنجاه هزار) مصری توسط ارتش مهاجم و سرکوبگر هخامنشی کشته شدن

      پی‌نوشت:

      [1]. بنگرید به: Photius\\' Excerpt of Ctesias\\' Persica, Chapter 10. livius.org

      در ضمن در این شعر منظور از کامبوزیا،کمبوجیه فرزند کوروش هست که در این شعر هم به جنایات اون در مصر اشاره شده و در واقع داریوش کودتاگر که سلطنت رو از چنگ خاندان کوروش با بقتل رسوندن بردیا درآورده بود با سیاست و فریب سعی در خاموش کردن فتنه کمبوجیه برای سرکوب مردم داخل ایران داشت و نمیخواست در مصر علیه اون شورشی بپا بشه.
      حتما فکر کردید که سلسله هخامنشی فقط کوروش و داریوش داره و از نیاکان دیگتون مثل کامبوزیا که همون کمبوجیه هست غفلت کردین!!!

      اما در زمینه کانال سوئز باید عنوان کنم که این کانال و طرح اون قبلا توسط مهندسین مصری تا اتمام کار پیش رفته بود و در تاریخ تحریف کنندگان حرفه ای بدروغ اونرو به داریوش هخامنشی نسبت دادن تا برای سلسله بی دانش و سرکوبگر هخامنشی افتخار جعل کنن!!!

      ساخت آبراهی که دریای سرخ (احمر) را به رود نیل و دریای مدیترانه متصل کند، سرگذشتی طولانی دارد. فراعنه مصر دستکم از هزاره دوم پیش از میلاد (و شاید از هزاره سوم) در اندیشه ساخت چنین آبراهی بوده‌اند و در زمان فرعون نخائو/ نخو (۶۰۹ تا ۵۹۴ پیش از میلاد) ساخت آبراه تا اندازه زیادی پیش رفته بود.

      ابوریحان بیرونی در «تحدید نهایات الاماکن»، از نخستین فرعونی که فرمان ساخت آبراه را داد با نام «ساسسطراطیس» یاد می‌کند؛ در حالیکه هرودوت (کتاب دوم، بندهای ۱۵۸ و ۱۵۹) نخائو را آغازگر ساخت آبراه می‌داند. هرودوت همچنین نقل می‌کند که کار ساخت آبراه را داریوش به پایان رسانید؛ اما بیرونی و دیودور سیسیلی (کتاب یکم، بند ۳۳) آورده‌اند که داریوش از بیم اینکه تفاوت سطح دریاها موجب آب‌گرفتگی مصر شود، از ادامه کار خودداری کرد و آبراه را نیمه‌تمام گذاشت. این دو تاریخ‌نگار متفقاً گزارش کرده‌اند که ساخت آبراه در زمان بطلمیوس دوم/ فیلادلفوس (۲۸۵ تا ۲۴۶ پیش از میلاد) دومین پادشاه سلسله بطالسه (بطلمیوسیان) به پایان رسید. اما گزارش هرودوت مطابق با سنگ‌نبشته داریوش است و از پایان ساخت آبراه و روان شدن کشتی‌ها در زمان همین پادشاه حکایت می‌کند.

      نظر استرابون در این باره مطابق با بیرونی است. او گزارش می‌دهد که حفر این آبراه را نخستین بار «سوستریس» پیش از جنگ‌های تروا آغاز کرد و داریوش آنرا دنبال نمود. اما به همان دلیل پیش‌گفته از ادامه کار خودداری کرد (کتاب هفدهم، بند ۲۵). نام پادشاهی که استرابو نقل می‌کند، شباهت فراوانی با نامی دارد که بیرونی آورده است.

      در پایان از شما و دوستانتون عاجزانه درخواست میکنم مباحث فنی رو به اهل فن بسپارید و در مسائل تاریخی و پژوهشی که نیازمند عمری تلاش و خبره شدن هست داد اعلم بودن سر ندید.
      امید که دیوار تعصبات با کسب آگاهی دچار فروپاشی بشه.
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۰:۲۲
      من بیشتر به حقیقت عینی که پیش روی من هست باور دارم
      و اما جواب
      جواب اینست که در دوره ای که داریوش بر مصر حکومت میکرد سنگ منصوب به او در دیواره اهرام قرار دارد و نه سنگی از مصریان بر تخت جمشید که این فقط یک یاداوریست

      اولا آوردن اعدادی عجیب مثل پنجاه هزار دویست هزار و.. نمیتواند در هیچ کشتاری درست باشد و تنها تخمینی است کل مردم آن سرزمین شاید بالغ بر یک میلیون باشد چگونه پنجاه هزارشان را میتوان کشت
      گفته های شما مثل بزرگسازی های یهودیان است در واقعه هلوکاست

      به قطع که کشتار یهودیان رخ داده اما نه با این اعداد افسانه ای
      زیرا نه فرصتش بوده و نه اشخاصش

      و اما مورد دوم دلیل دشمنی شما با تاریخ پیش از اسلام چه چیزیست؟ چند وقت پیش با شخصی بحث میکردم که معتقد بود اولین دانشگاه را مسلمانان ساختند در صورتی که این دانشگاه دانشگاه جندی شاپور و متعلق به پیش از اسلام است

      برادر
      مصادره کردن هر چیز به نفع باور خود نه انسانیست و نه عقلانی

      با این تفکر انیشتین و ادیسون هم مسلمانانی بودند که مهاجرت کرده مسیحی و یهودی شده و اختراعات و اکتشافات علمی داشتند
      ارسال پاسخ
      احسان فلاح رمضانی
      احسان فلاح رمضانی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۱:۳۴
      دکتر علی شریعتی:

      «اسلام را نگاه کنید، در همان بیست سال اول به اندازه ای چهره های درخشان طلوع می کند که در هزار سال ایران باستانی هرچه می گردی یکیش را نمی یابی!
      این اواخر، در زمان انوشیروان و بعد از او به اسم چند طبیب و حکیم بر می خوریم اما چه زود دماغ سوخته می خرند! اسم ها همه خارجی است، بختیشوع و… آری، این ها دانشمندان روم شرقی اند که از ترس مسیحی شدن ژوستی نین دررفته اند و به اینجا آمده اند و دانشگاه گندی شاپور را ساخته اند، پناهندگان سیاسی اند. پس اوّلین دانشگاه ما را هم در عصر طلایی باستان، یونانی ها ساختند!
      پس چرا پس از اسلام، همین ملّت یائسه و عقیم، چنان یکباره شگفت و بنیانگذار دانشگاه ها و مدرسه ها و کتابخانه های بی نظیر در عالم (حتّی امروز) و صاحب آن همه کشف و کرامات در عالم بشری شد و سلطه نبوغ علمی و هنری و فکری و سیاسی اش از چین تا شمال افریقا و جنوب اروپا سایه افکند و دامنه اش تا قلب اروپای قرون وسطی و رنسانس و اروپای جدید هم رفت؟
      باز هم انقلاب، انقلاب فکری، ایمان داغ و نو و دگرگون کننده روح و نژاد و بینش و همه چیز! ایدئولوژی! آنچه خودجوشی و آفرینندگی و بارآوری و فرهنگ و تمدن راستین خلق می‌کند!
      و چه دوستی خاله خرسه ای است دوستی ایران دوستان خیلی خیلی… بله! که به علّت دشمنی آلامد با اسلام، خط بطلان بر روی این همه سرمایه هایی عظیم و افتخارات شخصیّت ساز و گرانبهای پس از اسلام می کشند، که هیچگاه نژاد ایرانی این چنین ندرخشیده و اسناد این گونه زنده و موجود که دنیا بدان معترف است، از قدرت نبوغ و خلاقیت و شایستگی ذاتی خود در دست ندارد.
      و آنگاه پس از تحقیر یا کتمان این فرهنگ و تمدن عالمگیر (اسلام) باید بدوند، دنبال سند قومیّت و افتخارات باستانی و چون چیز قابلی گیر نمی آورند، ببافند که بله، نخیر بوده، خیلی هم بوده، اما همین عرب ها از بین برده اند، بوده، خیلی هم بوده، اما اسکندر ملعون برداشته و با خودش برده به یونان و بعد از روی همان «بُُرده ها»ی ما، آن همه فیلسوف و هنرمند و دانشمند و ادیب درآمده و یونان، یونان شده است.
      خوب، به چه دلیل؟ به دلیل عقل! یعنی ممکن است یک ملّت بزرگ و نامی و نیرومند و متمدّن مثل ایران دوره هخامنشی و اشکانی و ساسانی چیز حسابی نداشته باشد؟ فیلسوف و شاعر و متفکّر و دانشمند و نویسنده نداشته باشد؟ نخیر! پس داشته است! بله! خوب، برده اند! البته! همین اسکندر یا عرب ها برده اند! پدرسوخته ها! حتی اسم فیلسوف ها و شاعرها و نوابغ بزرگ ما را هم بی شرف ها برده اند.
      خوب حالا تکلیف ما چیست؟ هیچی فحش بدهیم به عرب ها و اسکندر و کودکانمان را از کودکی با بغض و دشمنی با این ها بار آوریم تا فردا که بزرگ شدند بدانند که چه کسانی آنها را به این روز انداختند، تا دیگر گول اسکندر و عمر و یزید بن مهلب را نخورند و با پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک که تنها باقیمانده فرهنگ عظیم باستانی ما است زندگی کنند! احسنت!»

      منبع:
      بازگشت به کدام خویش؟، علی شریعتی، صفحه ۲۱۴ ـ ۲۱۷.

      درود بر شما جناب افشاری.نکنه فکر کردید اولین دانشگاه جهان رو هخامنشیان و ایرانیان باستان ساختند؟؟!!!
      وقتی میگم شایعات و توهمات غوغا میکنه بخاطر همین موارده.
      در مورد کشته های مصر منبع از کتزیاس پزشک دربار هخامنشیان هست بنابراین منبع موثقی هست.
      سید محمدرضا لاهیجی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۲۸
      سلام

      کاغذ تاریخ به درد استفاده در توالتم نمیخوره چه برسه به وقت صرف کردن و پست کردن، و فقط جاش در کلالیک است و بس!

      هزار ماشاءالله این روزها همه فاز روشنفکری گرفتند!

      اون از آقای فلاح که فکر میکنه رستگار میشه ده خط بد و بیراه بار نیچه کنه و بر سکوی بی احترامی به دیگران قرار گرفته و یکسره با پست های بی سر و ته و سوءاستفاده ابزاری از پست های مردم به نفع افکار پروسلاویو دچار خودشیفتگی ست، اینم از شما که اصلا ازت انتظار چنین پستهایی نمیرفت!

      لای گیومه تعصبات و خرافات جماعت قرار نگیر جانم
      ازاین فازا در بیا برادر من


      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۱۸:۳۷
      درود آقای لاهیجی

      سپاسگزارم که به این موضوع توجه نمودید و نظر ارزشمندتون رو مطرح کردید.

      بطور کلی، لااقل می‌توان از دیدن آزادی افراد در بیان درونیات خود لذت برد.

      دفاع در برابر کسی که برای خیر رساندن می‌آید، خودزنی است. من هم بدون اینکه تأیید یا رد کنم که در این فازها هستم یا نه، نصیحت خوب شما رو قبول دارم.

      با گفته‌ی نخست‌تان نیز موافقم. دنیا بزرگتر از این حرف‌هاست. هرچند توالت هم جای بی‌اهمیتی نیست، اما می‌دانیم هدف از طراحی و ساخت کاغذ تاریخ، استفاده در توالت نبوده، پس نمی‌توان هم چنین انتظاری از او داشت که بتواند در آن جای مهم دردی را دوا کند.

      با چندین فرمول می‌توان ثابت کرد که مهم نیست، و با چندین فرمول دیگر می‌توان اثبات نمود که اتفاقا مهم است.
      ژست روشنفکری یا نه، زندگی نوبتی است که خوشبختانه به ما هم رسیده است. خدا کند بتوانیم از لای رگبار برچسب‌ها نام سالم بدر ببریم. و به درجه‌ای از حس لامسه برسیم که با همه‌ی وجود درک کنیم که آیا واقعا اهمیتی دارد مردم چه فکر می‌کنند یا خیر.


      ارسال پاسخ
      احسان کریمیان علی آبادی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۱۸:۱۸
      درود بیکران
      به شخصه معتقدم که خداوند به انسان عقل و اختیار داده که بهترین باشد . درنتیجه میشود بجای تعصب بر گذشته ها که حالا چه خوب بوده و یا بد بوده راه درست را انتخاب کنیم . رمز موفقیت هر کشوی و جامعه ای در سه چیز است که آن سه : صداقت دولت با ملت ، صداقت ملت با دولت و صداقت ملت با ملت است و بس . این سه چیز پس از بمباران هسته ای ژاپن اتفاق افتاد و نتیجه اش پیشرفت سریع آن کشور کوچک از صفر تا بالاترین حد ممکن در همه علوم و حتی فرهنگ بود ( البته بدون در نظر گرفتن حال و روز جدید آن کشور ) . چه بودا چه مسلمان چه .... وقتی آزاده و صادق باشند آنگاه صمیمیت متقابل باعث ارتقا آن جامعه تا بیکران ها میشود . مشکل از جایی شروع میشود که صداقت فدای چیزهای دیگر میگردد .
      دوستان تعصب به داشتن صداقت و زشت و زننده دانستن دروغ گفتن ، هزاران برابر واجب تر از تعصب به تاریخ و غیره است . در جامعه ای که دروغ گفتن و ریا چه عمدی و چه مصلحتی ترویج پیدا کند آن جامعه دچار سرطانی بدخیم خواهد شد .
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۱۸:۵۳

      درود بیکران

      بسیار سپاسگزارم که توجه فرمودید و خواننده را از دیدگاه ارزشمند خود بهره‌مند نمودید. به نظرم این سخن را باید قاب طلا گرفت و بر چهار دیوار ناخودآگاه آویزان نمود.
      البته تعصب به حقیقت داشتن، ترکیبی از تعصب و حقیقت است که به ما یاد داده‌اند قسمت اولش بد است و بطور ذاتی می‌دانیم قسمت دومش خوب است، پس احتمالا این هم ترکیبی از خوب و بد است.


      ارسال پاسخ
      احسان کریمیان علی آبادی
      احسان کریمیان علی آبادی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۳۳
      خندانک
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۳:۴۱
      چنین چیزی را در ایران کنونی نمیبینم
      ارسال پاسخ
      احسان کریمیان علی آبادی
      احسان کریمیان علی آبادی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۳۲
      امیدوارم روزی دیده شود
      خندانک خندانک خندانک
      احسان فلاح رمضانی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۱۸:۳۴
      سلام و درودها بر شما جناب دکتر لاهیجی عزیز خندانک

      جناب لاهیجی راستش اولش باور نکردم این سطور ارسالی از شما باشه!!!شما که خودتون دانشگاهی و اهل علم هستید.چطور از مباحث پژوهشی و روش تحقیق های علمی در دانشگاه ها بی اطلاعید؟؟؟یعنی اگر فردی در مورد تاریخ پزشکی کتاب و مقاله بنویسه و اونچیزی رو که غربی ها از دانشمندان پزشک مسلمان بنام خودشون ثبت کردن و سارق نظرات پزشکی شدن با استدلال تاریخی هویدا کنه اونوقت هم کاغذ تاریخ بدرد استفاده در توالت میخوره؟؟؟!!!
      این صحبت ها از شأن علمی شما بدور هست جناب لاهیجی.یعنی اگر فردی در مورد تاریخ جراحی اعضای داخلی بدن یا بعنوان مثال تاریخ چشم پزشکی مقاله بنویسه راهی بخطا رفته؟؟

      جناب لاهیجی اگر تاریخ و روشنگری کردن نسبت به وقایع حساس تاریخی بدرد اون کاغذی که گفتین میخوره پس لطفا از دولت های غربی درخواست کنید اسناد و مدارک هولوکاست تخیلی رو انتشار بدن تا مورخین در مورد درستی یا نادرستی این واقعه پژوهش کنن.اگر واقعا کاغذ تاریخ اینقدر بی ارزشه چرا دولت های غربی در زمینه پژوهش در مورد هولوکاست جرم انگاری کردن؟؟؟چون اگر اسناد این واقعه رو انتشار بدن ایدئولوژی جعلی صهیونیستی باید به زباله دان تاریخ بپیونده و از منطقه حساس غرب آسیا که مثل سگی در حال تأمین منافع یهود بین الملل هست خارج بشه.
      اینها تعصبات و روشنفکری نیست بلکه مباحث روز تحقیقات دانشگاه های ایران و مستشرقین غربی هست.
      در ضمن جناب لاهیجی اگر سکولاریسم قابل نقده نیچه که فلسفه ای الحادگونه داره حتما قابل نقدتره.ما نباید از هیچکی واسه خودمون بت درست کنیم و اونرو قابل نقد ندونیم.
      اگر دوستان شاهنامه رو تحریف نکنن و همچنین مسائل تاریخی رو بنده هم متعرض انتقادی و علمی دوستان نمیشم.هر چند این طیف هستند که همیشه بنده رو وادار به پاسخگویی میکنن.پستی رو که به دلایلی حذف شد و نوشته بودم دوباره واسه شما ارسال میکنم. 

      جناب لاهیجی حقیر بدلیل رشته تحصیلی خودم از بُعد اسناد و مدارک و منابع به وقایع تاریخی نگاه میکنم.
      در روش های تحقیق دانشگاهی کار بررسی منابع و مقابله اونها برای رسیدن به روایت صحیح کاری بسیار پیچیده و طاقتفرساست که نیازمند تحصیل در همین رشته و آشنایی به فنون مقابله اسناد و مدارک هست.بدیهی هست که همه ما دوست داشته باشیم تمام افتخارات بشری و علوم و هنر رو از مرزهای سرزمینی خودمون بدونیم و نیاکان خودمون رو از همه ابعاد تطهیر کنیم.
      مصرع معروف «هنر نزد ایرانیان است و بس» نمودی از این اندیشه های نژادپرستانه و تفاخرهای نژادی هست که اصلا صحت نداره.تمدن هایی در جهان بوجود اومده بودن که در علوم و فنون و هنر بسیار برتر از نیاکان ما بودن.در مورد ادیان ایران باستان متأسفانه ثنویت و شرک بر پرستش حاکم بوده که آثار دینی اونزمان بوضوح این امر رو نشون میده.

      در زمینه همین حفر کانال سوئز که عده ای جاعل و تحریفگر طرح و ایده اونرو به داریوش هخامنشی نسبت میدن یقینا محصول فکر و اندیشه مصریان و مهندسین مصری بوده و در واقع کار داریوش لایروبی شن ها و باز کردن اون آبراهه برای بردن خراج هنگفتی که از تاراج مصر حاصل شده بود هست.
      در مباحث نظریه پردازی و طرح ایده های مهندسی یقینا فکرها و ایده ها هستند که ارزش تشویق دارن نه چپاولگران بی استعداد و افرادی که بدروغ طرح های دیگر ملت ها رو بنام خودشون ثبت میکنن.درست کاری که داریوش کرد و بدروغ در کتیبه ها حفر کانال رو بخودش نسبت داد.در همینجا وقتی یک سرقت ادبی پیش میاد داد و فریاد همه بر سر سارق ادبی بلند میشه اما وقتی پای سرقت ایده ها و تفکرات ملل دیگه به میون میاد همه توقع دارن چشم پوشی بشه.
      حالا کار مورخ دقیقا این هست که کژی ها،دروغ ها و ناراستی ها رو از چهرهٔ غبارگرفته تاریخ کنار بزنه تا حق به حقدار برسه و این کاری هست که به صدق و راستی نزدیکه.
      ببینید وقتی در مقابل جعلیات روشنگری میشه عده ای بعنوان مثال همین پست قبل شما چطور یقه درانی میکنن!!!
      حالا اگر این افراد متخصص در حوزه تاریخ بودن اشکالی نداشت و بحث میکردیم اما از الفاظ اونها پیداست که فقط درگیر تعصبات و جعلیاتی شدن که نه از خوانش منابع و اسناد بلکه از روایاتی که چند روشنفکر بی سواد در ذهنشون جادادن سرمست و لایعقل شدن طوری که بجای منطق و استدلال مجبور به موضع گیری های منفی و لجاج بیشتر میشن.
      رهایی از دام تعصبات کاری بسیار سخت هست.بیشتر تلاش پیامبران الهی مبارزه با تعصبات نادرست عده ای بی سواد بود.

      موفق باشید خندانک
      سید محمدرضا لاهیجی
      سید محمدرضا لاهیجی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۲۹
      مشکل افرادی مثل شما اینه که بجای رسیدن به امروز جامعه در دیروز بی فایده سیر کرده و فکر می کنید این دردی را از جوامع حذف میکنه

      فلان منورالفکر یا بهمان فلان الدوله چه کرده و چه نکرده چه دردی از متن جامعه حذف میکنه، تاریخ و سیاست دیانت و اخلاق مدار نیستند و ذوب در توهمند

      مطمئن باش تمام این چیزا که شما تو پستات می نویسی صدبار بهتر از شما فوت آبم اما دیدی حتی یکبار در پستات شرکت کنم، دلیلش این نیست که با خودت مشکل دارم با نگاهت و سنابیم نگاهت مسئله دارم، این چیزا نه زایشگاه تفکری دارند نه مجرای اندیشه ای، تا الهه صبحم بگید این سال این شده اون سال اون شده فلانی فلان کارو کرده تحولی در کسی ایجاد نمیکنه فقط بر منبر رفتن است و بس!

      اون منابعی که شما یکسره ازش مثال میارید و استدلال می کنید خورجین خورجینش در کلالیک تاریخ زیر زبان موریانه هاست، و جز قرآن مجید بلااستثنا کتب تحریف شده و لانکاور شده و فراکچین شده اند!


      ضمن اینکه اکتاو بحثای شما متوتارمیست است و دچار آنوالیست، این چیزا نه دلی را شاد میکنه، نه راهی برای نزدیک به خداست، نه شعر آباد کن است، و فقط ژست آبدوغ خیاری روشنفکری ست

      هر نکته جایی داره و هر سخن مکانی
      دپارتمان دانشگاه نیست که پلاستارنتار راه انداختید یکی شما پست میزنی فردا یک نفر برعلیه حرف شما و باز شما و باز دیگری و یک دور تسلسل،

      با این پست ها چند نفر زبان شعرشون بهتر شده، کدام جهیزیه ای به خانه دختر فقیری رفته، چقدر شعور اضافه شده!

      خدا وکیلی خسته نشدید از اینهمه تستیراکوساژ از اینهمه فراتوت خیالی

      در خیابان یکطرفه هیچ مرغ عشقی نمیرقصد و هیچ فنجی از قفس آزاد نمیشود

      خود دانید از ما گفتن از شما نشنیدن

      ارسال پاسخ
      سید محمدرضا لاهیجی
      سید محمدرضا لاهیجی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۳۸
      بله اینجا همه بی سوادند و ناآگاه فقط یک با سواد داریم اون آقای فلاح رمضانی


      یک روز این منم منم کردنت کار دستت میده پسر جان
      ارسال پاسخ
      احسان فلاح رمضانی
      احسان فلاح رمضانی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۵۰
      درودی مجدد....

      جنال لاهیجی در اهمیت مباحث من همین بس که بزرگترین جنایت ها و جنگ های بشری بخاطر همین مسائل نژادی برپا شده.نمونه آخر اون همین جنگ جهانی دوم بود که میلیون ها کشته برجا گذاشت.واقعا عجیبه که مباحث به این سادگی رو درک نمیکنید.بارها در اشعار دوستان شاهد شایعات نژادی و تحریف تاریخ بودم.بله در کنار اوزام شعری و تعالی اشعار بایستی به محتوای اشعار هم رسیدگی بشه.یعنی آگاهی از تاریخ و فرهنگ نیاز به آموزش نداره.
      جناب لاهیجی این چه استدلالی هست که ما جز قرآن بقیه کتاب ها بدردمون نمیخوره؟؟!!واقعا این استدلال ها برای من جای تعجبه!!!!
      جناب لاهیجی به آقای زارع هم عنوان کردم که انحراف بحث به خرید جهیزیه و دستگیری از فقیر اسلوب چ روشی ناآگاهانه هست.
      بله در قرآن رسیدگی به امور یتیم و فقیر مستقیما به انسان ها تذکر داده شده نه به دولت ها.اگر شما فقط کتاب قرآن رو قبول دارید ببینید چقدر خداوند آیات خمس و زکات و صدقه و دستگیری از یتیم داره و اگر تک تک ما بجای انداختن مسوولیت گردن دولت ها به اندازه توان خودمون دستگیری از فقرا میکردیم الان هیچ فقیری در جامعه وجود نداشت.
      باید سرفصل جدیدی باز بشه که میان مباحث علمی یکدفعه عنوان کنیم این بحث ها به چه دردی میخوره بریم یک جهیزیه تهیه کنیم و دست یتیم بگیریم.
      خداروشکر در اینزمینه هم به معلوماتمون اضافه شد!!!!!
      واقعا اولین باره با این منطق مواجه میشم
      سید محمدرضا لاهیجی
      سید محمدرضا لاهیجی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۶:۴۸
      آقای با صواط مگر نگفتی من بیسوادم
      با افراد با سواد و آگاه بحث کن
      در بیشعوری شما همین بس که هر فردی نگاهی بر خلاف تو داشته باشد یا بیسوادست و اهل مطالعه نیست و راه پژوهش تحقیق را نمی داند، تا وقتی کسی بی رای باشد دکتر است، باسوادست، سید است و آدم خوب همچین که نظری بر خلاف تو داشته باشد چه نیچه باشد، چه لاهیجی و چه هرکس دیگر میشود بد، بی سواد، و هکذا

      لاهیجی بیسوادست
      علامیان بیسوادست
      محمدرضا زارع بیسوادست
      همه بیسوادند فقط سقف آسمان سوراخ شده تو یکنفر افتادی در شعر ناب و با سوادی

      پسرجان تو هنوز مبانی و واضحات بدوی و اصطلاحات پایه را نمیدونی بعد اومدی بحث راه انداختی، تو هنوز شعور حرفه گری نداری که آدم نمیره از در نرسیده زیر پست کسی بدون شناخت قبلی ده بیست خط نیچه اینجوره نیچه اونجوره بنویسه، اگر تو و امثال تو تازه سر از تخم در آوردید و این حرفارو میزنید من هندی غیرایرانی ده سال عمرمو بدون کوچکترین توقع صرف جنگ نرم با وهابیت کردم حالا توی غوره نخورده مویز شده منو بی سواد خطاب میکنی باشه من بی سواد تو باسواد، حالم ازاین ژستای ماژیکی و آنکالیماتوریک بهم میخوره، هرچند بعید میدونم بدونی آنکالیماتوریک چی هست پوشیدنیه یا خوردنی، تو کی هستی که سیادت من و ازم بگیری، با اینکه بگی لاهیجی به جای سیدمحمدرضالاهیجی سیادت من منتفی نمیشه بچه جان مثملا باصواد عصطادالشعرا

      والسلام
      بی سوادتر از اونی هستی که دیگه وقتمو صرف اراجیفت کنم
      ارسال پاسخ
      احسان فلاح رمضانی
      احسان فلاح رمضانی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۲
      جناب لاهیجی فردی شما رو بی سواد خطاب نکرد بلکه من همه جا شما رو دکتر و اهل فضل خطاب کردم.حالا شما اگر میخواید زمین و زمان رو بهم بدوزید و با این ترفند از منطق و استدلال فرار کنید بحث دیگه ای هست.از شما که ادبیاتتون تهاجمی هست و با توهین به مورخین کاغذهای تاریخ رو بدرد استفاده در توالت میدونین اصلا نمیشه با منطق و استدلال صحبت کرد.
      بله شما مبانی علوم رو میدونید و از ادبیاتتون کاملا مشخصه!!!!
      فردی سید بودن شما رو زیر سوال نبرده!!!
      جناب لاهیجی اگر دانشی در زمینه گستره وقایع تاریخی ندارید لازم نیست به مغلطه و جدل رو بیارین!!!
      در ضمن بنده با شما بحثی نداشتم این شما بودین که در این صفحه اومدید و با بی ادبی به اهالی تاریخ توهین کردید.
      در ضمن بی سواد رو در لغت نامه ها جستجو کنید و اگر لغت مناسبتری پیدا کردید بهم بگید.
      بنده هم در زمینه پزشکی بی سواد هستم و اگر در پزشکی لاف سواد بزنم و دیگران بی سواد خطابم کنن نباید ناراحت بشم.
      موفق باشید
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۲۱
      در اين آمدن ها... رفتن ها،
      در اين دستهاي خوني پنهان در آستينهاي بلند،
      در اين جامهاي تهي
      كه نعره هاي اساطيري را
      به آغوش فرداهاي خورشيدناپذير مي رانند،
      در اين فريادهاي زانو زده در پيشگاه سكوت،
      در سخن راندن تاريخ-اين كذّاب حاكم دوست-...
      ناگفته هايي هست
      كه گوش را كر مي كند گاهي
      و انسان
      در عرفات تنهايي
      ميان سكوت و هبوط
      سرگردان است
      با دستهاي بسته اي
      كه بوي سيب مي دهد همه عمر...
      (م. فریاد)

      سلام و عرض ادب🌹
      آقای خواجه زاده عزیز
      سخنم رو با ضرب المثلی منسوب به ملا نصرالدین آغاز می کنم:
      (داشتم، داشتم) حساب نیست، (دارم، دارم) حساب است.
      اینکه پدران ما چه بودند و چه کردند و در چه جایگاه بین المللی قرار داشتند، اگر تاثیر مثبتی بر امروز ما نداشته باشد، چه اهمیتی دارد؟
      پدران و اجداد ما هرچه که بودند، واقعیت این است که ما امروز در مجموع از ملل جهان در علم و تکنولوژی و اخلاق عقب افتاده ایم.
      در حالی که قبایل بدوی آفریقا و استرالیا خالصانه و خاضعانه برای پیشرفت خود تلاش می کنند، ما سوزنمان در بُعد ملی گیر کرده است در تکبر و غرور نابجای چند هزار سال پیش خودمان، بدون اینکه از میراث ارزشمند اجداد خود برای ساختن امروز خود و فردای فرزندانمان بهره ببریم،
      و در بُعد دینی، گرفتار مباحث کلامی فرسایشی و بی فایده و حتی مضر ِ چند صد سال گذشته، و نبش قبرهای منافع طلبانه از ۱۴۰۰ سال پیش شده ایم.
      آیا بهتر نیست که از تمام ظرفیت دانش و تجربه ی گذشته و معاصر بشر، اعم از ایران یا غیر ایران، برای پیشرفت و آبادانی سرزمین خود، و کره ی زمین خود بکوشیم؟
      آیا تعصبات ملی و مذهبی و قومی و علمی و هنری، و بطور کلی تعصب ها مانع رسیدن به درک صحیحی از واقعیت ها نیست؟
      آیا نداشتن ِ درک درستی از واقعیتها، باعث متوقف شدن مسیر پیشرفت و تکامل فردی و اجتماعی نمی شود؟

      سخنی با آقای فلاح گرامی:
      آقای فلاح گرامی
      آیا توهین به اشخاص یا ترور شخصیتی، یا به زبان عامیانه، لجن مال کردن مخالفین، روش درستی برای اثبات حق بودن نظر خودی است؟
      آیا به کار بردن واژه ی (بیسواد) به معنای (مخالف) درست است؟ چرا هرکه را مخالف شماست بیسواد خطاب می کنید؟
      آیا صادق هدایت بیسواد است یا فقط نظراتی مخالف شما و گروه شما دارد؟
      شما به گفته ی خود، تحصیل کرده ی رشته ی تاریخ هستید، درس (تاریخ مشروطه) ی خود را با چه منبعی پاس کرده اید که آقای سید احمد کسروی را بیسواد خطاب می کنید؟ آیا طبق نظر اکثر قریب به اتفاق متخصصین علم تاریخ، کتاب (تاریخ مشروطه) ی سید احمد کسروی، معتبرترین منبع و مرجع تاریخ مشروطه نیست؟
      شما چنان مغرضانه و متعصبانه موضع گیری می کنید که حتی از به کار بردن واژه ی (سید) برای سیداحمد کسروی پرهیز می کنید!
      آیا شما در طی پژوهشهای تاریخی خود متوجه شده اید که ایشان (سید) نبوده؟ یا قصد دارید چون در موارد دیگری نظرش مخالف نظر فرقه ی شماست، تحقیرش کنید که راحت تر بتوانید نظر خود را درست جلوه دهید؟
      آیا توهین به یک فیلسوف مثل نیچه که نتایج درست یا نادرست تفکرات خود را منتشر می کند هنر است؟
      آیا همین برخورد اندیشه های متفاوت نبوده است که در طول تاریخ بشر، در نهایت به رشد و تکامل بشر، کمک کرده؟
      ناگفته پیداست که هیچ فردی نظراتش صد در صد درست نیست، نه صادق هدایت، نه سیداحمد کسروی، نه نیچه، و نه هیچ نویسنده و مورخ و فیلسوف دیگری، حتی این ناچیز با وجود ارادتی که به اسپینوزا دارم، او را هم صد در صد قبول ندارم.
      آیا بهتر و مفیدتر نیست که به جای رد یا تایید کامل افراد، هر سخنشان را جداگانه و با معیارهای منطقی و علمی، و بدون حب و بغض و تعصب بسنجیم؟

      در مورد روش تحقیق علمی که بارها در کامنتهای خود به آن اشاره کرده اید:
      در روش تحقیق علمی درست، نتیجه نباید از پیش تعیین شده باشد.
      باید بر اساس واقعیتها و داده های قطعی پیش رفت و به انتها رسید و بعد دید که نتیجه چیست، نه اینکه نتیجه ای را به عنوان هدف مشخص کرد و بعد در گوگل و کتب منتشر شده و اقوال دیگران دنبال اثبات کردنش به دیگران بود.

      فرض کنید شما امشب تصمیم بگیرید ثابت کنید که آلبرت اینشتن در طفولیت در حوزه ی علمیه ای در ایران تحصیل کرده است و نظریاتش را از فلان آیت الله سرقت کرده، بعد بروید آنقدر در گوگل و کتابهای مختلف سرچ کنید که به هرحال یک مطلبی یا یک نقل قولی از یکی پیدا کنید که بتوانید از آن جوری برداشت کنید که نظر شما ثابت شود، بعد هم او را علامه ی دهر معرفی کنید و هرکسی مخالف نظر شما را دارد یا نادیده بگیرید یا بیسواد خطاب کنید، آیا این روش تحقیق علمی است؟

      حضرت گوگل شما، آمیخته ای از درست ها و نادرست هاست، و کتب منتشر شده ی مجوز گرفته از وزارت ارشاد شما، پر از جهت دهی های ایدئولوژیک و دروغ ها و کتمان حقیقت هاست، بنابراین هیچکدام از اینها کاملاً و صریحاً قابل استناد نیست.
      به این ناچیز بگویید اگر محققی با روش تحقیق علمی و درست به نتیجه ای مغایر و مخالف با نظر حاکمین فعلی کشور برسد، چگونه نتیجه ی تحقیقاتش را منتشر کند؟ آیا وزارت ارشاد مجوز چاپ و نشر آن را می دهد؟
      پس اینقدر صرفاً به اسناد و مدارک رسمی و موجود تکیه نکنید، زیرا بسیاری از واقعیتها هستند که اسناد و مدارک رسمی ندارند، مثل زنی که می آید در ِ نانوایی و با شرم به نانوا می گوید:
      ببین اگه توی کارت عابربانکم پولی هست یه دونه نون بهم بده!

      آقای فلاح گرامی
      به جای خبر گرفتن از اخبار رسمی و بیست و سی و برادرش بی بی سی و این شبکه های خبری ریز و درشت و فریبنده، گاهی بیایید در جامعه و بین مردم عادی از طبقات مختلف(نه صرفاً هم نظران خودتان)، بگردید و با چشمان باز نگاه کنید تا اسناد و مدارکی از واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی واقعی را ببینید که نه در آیه های حضرت گوگل هست نه در کتابهای مجوز گرفته از وزارت ارشاد!

      سپاس که می اندیشید🌹
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۵۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      درودتان جناب م.فریاد حق‌جو خندانک
      ارسال پاسخ
      احسان کریمیان علی آبادی
      احسان کریمیان علی آبادی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۵۳
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۲۶
      درود جناب زارعی م‌فریاد بیدار خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۴۷
      درود و سپاس جناب زارع

      که به این موضوع توجه فرمودید و خواننده را از دیدگاه خواندنی خود بهره‌مند ساختید. امیدوارم خواننده قدر حضور در این خوان اندیشه را بداند و نعمتی برای خود برگیرد.

      علاوه بر تأکید بر دیدگاه شما که گمان می‌کنم همه با سخن شما موافق‌ایم، معتقدم در شرایط گوناگون، برای نمونه هنگام لمیدن در زیر آفتاب نیاز به عینک آفتابی و هنگام جوشکاری با سیم جوش، نیاز به عینک جوشکاری داریم تا بتوانیم هم از قوه‌ی بینایی خود محافظت نموده و هم جزئیات مربوط به همان جو را بهتر ببینیم.

      به عبارتی، با عینکی تاریخ را می‌خوانم: بودم بودم و چندان سختش نمی‌گیرم و با عینکی دیگر می‌خوانمش: هستم هستم و بر آن پافشاری هم...

      قدردانی کردن کار لذت‌بخشی‌ست. شاعر برای خودش که شعر نمی‌نویسد، دوست دارد دیده و شنیده و بالاخص پسندیده شود. و معرفی شاعران یک خیر دوطرفه است. بنده دوست دارم لذت معرفی کردن شاعرانی که خیلی از ما یک توک‌پا تا گنجور برای خواندن آثارشان نمی‌رویم را بچشم. اینکه الگوریتم بنده برای انتخاب شعر و شاعر چگونه کار می‌کند، بماند. محض مزاح، حق من خورده شده و جای من در گوگل است.
      ارسال پاسخ
      احسان فلاح رمضانی
      احسان فلاح رمضانی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۳۷
      سخنی با جناب زارع:
      عرض ادب و درود.اما بعد...

      جناب زارع این چه طرح بحثی هست که همه چیز رو باهم قاطی میکنید!!!؟ما در مورد مسائل تاریخی صحبت میکنیم اونوقت شما بحث نان و مسائل اقتصادی رو پیش میکشید؟!!!
      جناب زارع اگر من نوعی هم که در رشته تاریخ تحصیل کردم در مقام یک مفسر قرآن یا پزشک جراح ایفای نقش کنم و داد اعلم بودن سر بدم نه تنها بی سواد هستم بلکه از درجه عقلانیت هم خودم رو ساقط می بینم. مگر اینکه با اتکا به نظرات اهل فن در حوزه تفسیر یا پزشکی نقل قول کنم.جناب زارع صادق هدایت شاید رمان نویس قلم بدستی باشه اما یقینا دین شناس نیست و تحصیلاتی در اینزمینه نداشته و نه تنها نظراتش در زمینه ادیان بی سوادی مطلق هست بلکه موجبات تمسخر شدن خودش رو هم فراهم کرد.آقای کسروی شاید تاریخ نویس حوزه مشروطه باشه که قلم خوبی داره چون در دل رویدادهای مشروطه بوده و البته کتابش بهترین نیست بلکه در میان صدها کتاب از منابع دست اول نامبرده میشه اما آقای کسروی دین شناس و اسلام شناس متبحری نیست و بنابراین در این حوزه بی سواد هست و کتابسوزی های اون حاکی از بی سوادی و بی عقلی و تعصبات افراطی اون بود و همه چیز واضحه.اما در مورد سید بودن کسروی مقاله ای داره که سید بودن خودش رو انکار کرده و بنابراین وقتی خودش قبول داره سید نیست و اینها خرافات هست چرا ما باید قبول کنیم که ایشون سید باشه؟!!!!

      جناب زارع آیا اگر در یک محفل علمی در حال مناظره در مورد موضوعی تاریخی یا فلسفی باشید میشه وسط جلسه بجای استدلال عنوان کنید که این چه وضع اقتصادیه!!!بجای این مباحث دست یه یتیم رو بگیرید،شکم یه فقیر رو سیر کنید؟!!!!
      هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
      همیشه در مباحث دوطرفه شما وسط بحث بدلیل نداشتن استدلال موضوع مورد بحث رو به حاشیه بردید.صحبت سر این هست که میخوایم علمی صحبت کنیم یا عوامانه؟
      در ضمن بنده منابع و پی نوشتم مشخصه و جایی رو عنوان کنید تا بتونم واستون کلی مقالات علمی بفرستم.وقتی شما شعری رو در سایت ثبت میکنید برای پیدا کردنش ناچارید به گوگل و همین فضای مجازی رجوع کنید.مهم اینه که مقالات علمی تهیه شده و تمام مدارک در پی نوشت اعلام شده.بنده خودم کتابخانه ای دارم و دائم با مقالات دانشگاهی سروکار دارم و میتونم سره رو از ناسره تشخیص بدم.
      اما اشعار شما حاکی از این هست که شما نه تنها افراد غیر متخصص بلکه همه مردم ما رو بی سواد میدونید و در اشعارتون ادبیات تهاجمی کاملا هویداست.نمونه ای رو فقط عنوان میکنم:

      كاش اي اسوه ي نيكو!
      خُلق و خوي تو نمي رفت از ياد
      كاش مردم همه مي فهميدند
      هرگز اين قوم ستمكار به آئين تو نيست
      كاش مي فهميدند!!!!

      بله مردم ما هیچکدومشون نمیفهمن اما شما و یه طیف خاص همه چیز دان هستید.
      التماس تفکر دارم
      ارسال پاسخ
      علیرضا شفیعی
      علیرضا شفیعی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۴۳
      درود بر شما جناب استاد زارع گرامی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۵۴
      درود استاد شفیعی گرامی🌹
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۵۸
      درود و سپاس آقای خواجه زاده گرامی🌹
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۳:۰۰
      درود و سپاس شاهزاده خانوم گرامی🌹
      درود و سپاس آقای کریمیان گرامی🌹
      درود و سپاس آقای علامیان گرامی🌹
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۳:۰۲
      سلام آقای فلاح گرامی🌹
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۲:۴۰
      خندانک خندانک خندانک
      بی کران درودبر استاد نیک اندیش آقای فریاد خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      علیرضا شفیعی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۴۸

      دوستان عزیز و بزرگوار خندانک
      آیا تصمیمات پشت پرده سیاست های جهانی و حتی داخلی در هیج کتاب و منبعی ثبت و منتشر می شود؟ یا در دانشگاهی تدریس می شود؟
      آیا مورخ یا پژوهش گر تاریخی مستقل و بی طرف می شناسید؟
      مسائل تاریخی به اندازه کافی قابل اتکا نیست بیهوده خودمان را خسته نکنیم
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۹:۵۹
      درود به شما
      این سخن یک انسان دنیا دیده است.
      و چنین گفتگوهایی عرصه‌ی جاری شدن چنین سخنان و متعلق به چنین اندیشه‌هایی است.
      برای توجه شما و ارائه‌ی این دیدگاه ارزشمند سپاسگزارم.
      ارسال پاسخ
      آریا رضایی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۴۸

      فرض کنیم ماشین وارپ داریم و یا استعداد طی الزمان و نه تنها به گذشته بلکه به آینده هم سفر می کنیم و می توانیم با مشاهده دقیق و حتی امکان آزمایش حقیقت یابی کنیم ،و نیازی به استناد به گفته ها و نوشته ها و حدس و پیش بینی نداریم .با فرض مسجل شدن ظلم در گذشته و آینده، آیا پذیرش ظلم کنونی،که برای درکش بسیار مدرک هست، توجیه میشود؟
      صرف مخالفت با ظالم ،ظالم نبودن ما ثابت نمیشود ولی ظالم نبودنمان مخالفت با ظالم را ثابت می کند .دومی راه حل بهینه تریست و راه گشا برای پذیرا کردن نظر . مگر ظلم را فرصت و حق پایسته بدانیم و فقط برای جلوگیری از متلاشی شدن از حسد ،تلاش کنیم از چنگ دشمن خارج کنیم
      لطفا نگویید چه ربطی داشت!!سپاس
      نشان درستی برداشتم از هر دو پست(حداقل و حد اکثر برای خودم )حدس دقیق اشاراتتان در جوابها بود.
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۱۰
      درود

      این مثال متقن به اندازه‌ی کافی شیوا است.
      برای توجه‌تان و ارائه‌ی این دیدگاه ارزشمند خیلی سپاسگزارم.

      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۴۹
      شاعری که از او نوشتید از نوادگان شیخ بهاییست حال ساده است که او در مذمت دوران پیش از اسلام بنگارد اما دروغ پردازی هر جایی خودش را مشخص میکند ما باید تاریخ را همانطور که هست بگوییم

      اکثریت مردم تنها میگویند اسکندر به بهانه به آتش کشیدن آتن تخت جمشید را آتش زد
      اما این را نمیدانند که
      یونانیان با همکاری اقوامی موسوم به ایونیان سارد پایتخت لیدی را در شورشی آتش زده بودند که آنموقع زیر سلطه هخامنشیان بود

      با مغالطات تاریخی فلسفی دینی تنها اذهان را بیش از پیشه به بیراهه میبرید

      امیدوارم در اینکار موفق نباشید چون کارتان از ریشه غلط است
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۵۵
      سردار نقدی در جایی گفته بود ساسانیان کشور را به مغولها دادند !!!
      سید محمدرضا لاهیجی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۵۷
      خلاصه داستان این است
      یک باسواد داریم اونم فلاح رمضانی
      که از آدات مغلطه و سفسطه استفاده میکنه

      در دهان روباه راسویی خوابیده که لوانتور را گارمانتر جلوه میدهد!

      والسلام
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۳:۳۶
      دوست عزیز شما که به یک سوال ساده من جواب ندادید میخواهید پرونده خوشبختی مسلمانان و جهان را بپیچید؟
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۰:۱۲
      بزرگترین شاعران و ادیبان و حتی پیامبران و امامان هم اینگونه سخن نگفتند

      تنها یک عالم (بمعنای عاقل)داریم و بس
      دین ما حق است و بس
      تنها یک رهبر داریم وسلام

      سخن گفتن شما مثل شخصی است که همه را با دیدی حقیر میبیند
      و تنها هر چه را که برای منطق خودساخته خودش قبول داشته باشد میپذیرد

      حقیقت عینی را هیچ انسانی ولو برترین هم باشد نمیتواند کتمان کند
      ارسال پاسخ
      سید محمدرضا لاهیجی
      سید محمدرضا لاهیجی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۱:۵۴
      بنده پرونده ای نگشودم مرد حسابی که پرونده ای را حل کنم یا بپیچم یا هر چی
      ضمنا هروقت مخاطبم شما بودی با گولانتوریسیم بیا وسط


      بوق دوچرخه هوس گرامافون شدن کرده
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۳:۰۵
      🌹فبشر🌹عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدئهم الله و اولئک هم اولوالالباب🌹
      منیژه قشقایی
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۳:۰۸
      درود و عرض ادب و با اجازه ی همگی
      چقدر انرژی صرف شد خندانک
      الان اگر مادربزرگ من بودند می گفتند صلوات بفرستید
      خندانک خندانک
      🤨😑،همین دیگه
      با بهترین آرزوها شبتان بهشت
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۳:۳۹
      هر کس که دم از انسانیت میزند خود باید پیشگام باشد نصیحت به بقیه ساده است اگر هم بحثی در تاریخ فلسفه و.. میشود برای بهتر فهمیدن مطالب است قرار نیست تمام مباحث را به مرخصی فرستاده و تنها از دین پیروی کرد

      جناب لاهیجی هنوز به یک سوال ساده جواب نداده است

      اگر شخصی حرفی میزند باید جواب منطقی آنرا هم داشته باشد

      صرفا گفتن یک حرف مهم نیست
      کودکان هم حرفا میزنند
      سید محمدرضا لاهیجی
      سید محمدرضا لاهیجی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۱:۴۷
      پاسخ در گفتمان صورت میگیرد نه در تقابل
      و تضاد خصوصی پیام دادید آمدم نوشتم فرض محال محال نیست شما فکر کن جواب ندارم چون شما را در تضاد دیدم دلیلی بر پاسخ ندیدم

      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۴:۲۲
      در چه تضادی؟ حتما باید کسی با نظر شما موافق باش تا جواب بدید؟ چه حرف های من درآوردی ای
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۰:۲۳
      اینطور بحث های بی منطق راه به جایی ندارند و تشخیص درستی حرف را به دیگران واگذار میکنم
      منیژه قشقایی
      منیژه قشقایی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۰:۳۰
      درود و اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
      همه چیز درست است و حقیقت نزد همگان است
      همه از اوست و از او به وجود آمده و به نظر من کوچکترین جهان نیست جز عشق ، هستی نیست جز عشق خدا نیست جز عشق ، مصالح چه چیزی بود برای خلقت جز اینکه خواست که ممکن شود و ممکن شد ،پس همه با هم زیباست
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۱:۰۱
      حقیقت نزد من نیست

      تنها باید با زبان منطق سخن گفت
      منیژه قشقایی
      منیژه قشقایی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۱:۳۵
      درست می فرمایید ،عرض کردم همه ، این همه خارج از تمام منطق هاست شاید هم انتهای منطق ها ،انجا که به قلب می رسیم ، برخی ادراکات و شهودات قلبیست ،از الوهیت است ،گذراز ناخودآگاه وخودآگاه سپس الوهیت ...من با قلبم درک کرده ام همیشه ،البته اصراری نیز ندارم دیگران ازادهستند و محترم درابراز عقیده ی شأن خندانک
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۴:۱۷
      تاریخی که پیش چشممان رژه میرود را نمیتوان انکار کرد

      الوهیت ارتباطی با تاریخ ندارد
      منیژه قشقایی
      منیژه قشقایی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۵:۰۷
      درود و عرض ادب ،البته کاملا متوجه فرمایشات جناب عالی هستم ،درست می فرمایید تاریخ هست ... استنباط خود رو عرض کردم ، و درنظر من درنهایت می شود همان عشق و انسانیت ،البته علمش را هم ندارم یا مطالعات بسیار درتاریخ ...🙏
      ارسال پاسخ
      منیژه قشقایی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۰:۳۳
      سروده ی زنده یا د افشین یداللهی تقدیم به تک تک شما عزیزان که عزیزان خداوند هستید،مگر می شود خدا را دوست داشت و عزیز اورا دوست نداشت ،عشق و نور جاری بر همگی تان ،همگیمان خندانک

      وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

      وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

      وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید،(تو را می گوید)

      وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید



      من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی

      چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی

      یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

      آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود



      وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

      آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

      من بودم و چشمان تو ، نه آتشی و نه گِلی

      چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی



      من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر

      چیزی از آن سوی یقین شاید کمی هم پیش تر

      آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

      دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود



      من عاشق چشمت شدم...
      منیژه قشقایی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۱:۳۷
      درود و سپاس بی نهایت جناب سینا خواجه زاده ادیب و گرامی ،متشکرم ، متانت و حوصله اتان زیبا و ستودنیست همیشه به شعرو عشق و روشنا ‌ شعوربرادرادیب خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۳:۰۳
      درود به شما و
      بسیار سپاسگزارم از توجه شما به این موضوع. حضور نیک‌ و فراجناحی‌تان در این بحث را پاس می‌دارم.
      ارسال پاسخ
      احسان فلاح رمضانی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۷
      جلال آل احمد درباره عصر رضاشاه می گوید:
      “در آن دوره بیست ساله، از (رشته ی) ادبیات گرفته تا معماری، و از مدرسه گرفته تا دانشگاه ، همه مشغول زرتشتی بازی و هخامنشی بازی بودند” و “هدف اصلی شان این بود که بگویند حمله اعراب (یعنی همان ظهور اسلام در ایران) نکبت بار بود و ما هرچه داریم از پیش از اسلام داریم … می خواستند برای ایجاد اختلال در شعور تاریخی یک ملت، تاریخ بلافصل آن دوره را نادیده بگیرند و شب کودتا (ی رضاخان) را یکسره به دمب کوروش و اردشیر بچسبانند. انگار نه انگار که این میانه هزار و سیصد سال فاصله است” (در خدمت و خیانت روشنفکران، صفحات ۳۲۴ و ۳۲)
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۴:۱۸
      آل احمد خود گرایشات کمونیستی داشت کاش بیشتر بفهمید
      ارسال پاسخ
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۰۳
      آقای افشاری خودتان را خسته نکنید... نرود میخ آهنین در سنگ!
      زنده یاد احمد شاملو با فردوسی و هخامنشیان زاویه داشت قبول، اما با مقوله دین و مذهب که خیلی خیلی بیشتر مشکل داشته! چرا این موضوع را نمی‌گویند... شاید به نفعشان نیست یا شاید هم بدلیل عدم آگاهی حرفی نمیزنند. شاملو در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه برکلی آمریکا که در سال ۱۹۹۰ برگزار شد خطاب به دانشجویان گفت:
      روزی روزگاری جانوری به اسم شاه اسماعیل ظهور کرد (توجه کنید میگه جانور، نمیگه انسان) مردک شب خوابید و صبح بلند شد گفت به من الهام شده، بنابراین ما همه شیعه هستیم و من هم نایب امام زمانم😅 این شاهِ روانپریش و افراطی دستور داد تا چندین هزارنفر از هموطنان اهل سنت را در سراسر ایران از جمله آذربایجان گردن بزنند... خب تکلیف جزم‌اندیشی صفویان و کشتار بیرحمانه‌ی شاهان اسماعیلی که معلومه. حتی شاملو یک کشیش مسیحی را با تحلیل و تفسیر شعرِ عیسی ناصری و سخنانی در مورد جهل و تعصب چنان سکه یک پول میکنه که کار به درگیری لفظی میکشه و کشیش از شدت عصبانیت جلسه را ترک میکنه. به گفته‌ی شاملو؛ طبیعیه چنین آدم‌هایی سریعا کارشان از مخ به مشت میرسه چون دغدغه‌شان ماقبل تمدن و ماقبل تجددگراییه.
      وقتی فردی ناآگاه بدون اشاره‌ی ضدیتِ شاملو با مذهب، از زاویه داشتنِ شاملو با باستانگرایی و هخامنشیان حرف میزنه یعنی که از نعمت عقل و منطق بی بهره‌ست. شاملو شاعر و نقاد خوبی بود اما مثل خیلی از شاعران و نویسندگان آن دوران اشتباه کم نداشت، پس نیازی به دکل نوردی و فکت و تطهیر نیست.

      جلال آل احمد کمونیست!!! خیر
      به قول شاملو: ال احمد یک چی‌چی زاده بود و تا آخر عمرش هم یک چی‌چی زاده ماند و مُرد. او ذاتن یک مذهبی بود و از انقلاب‌های توده‌ای ترس داشت و تضادی بین مارکسیسم و مذهب نمیدید! جلال از کمونیسم فقط سبیلش را داشت. کتاب غرب‌زدگی ایشان که در جهت منافع ارتجاع نوشته شده و با روشنفکری ضدیت دارد را اگر نخواندید حتما بخوانید خودتان متوجه می‌شوید. آن زمان بازار چپ و خلق و توده داغ بوده و آل احمد فقط برای اینکه بتواند توده‌های مردم را باخود همراه کند و مخاطبان بیشتری جذب کند و بین جامعه روشنفکران عددی بحساب بیاید، برچسب کمونیسم‌ و سوسیالیسم بخودش زد همین. ال احمد و شریعتی و سروش هیچگاه روشنفکر نبودند.
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۴:۲۴
      جناب لاهیجی صرف اینکه کسی با عقیده شما هم نظر باشد تا جوابش را بدهید مثل یک بازی کودکانه است لطفا کودک نباشید
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۴:۳۱
      تنها مشتی جعلیات را به خورد مردم میدهید و آنها را به بهانه دین و ایمان در فقر و تنگدستی نگه میدارید کسی هم عقاید مخالفی داشته باشد یا از در نادانی وارد و هیچ جوابی ندارید یا از در دشمنی وارد میشوید

      صراحتا اعلام میکنم نه رهبری داریم و نه دینی

      خدا همانقدر که به شما شعور داده به من هم داده و خود دانسته که این راه را انتخاب میکنم پس همان قدر که شما را هدایت میکند مرا هم هدایت میکند

      در راهتان موفق نباشید چون بذری کاشته اید که حاصلش میوه ریاکاریست
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۴:۵۱
      دوست عزیز جناب فلاح

      شما حتی به ویکی پدیا هم سر نمیزنید و عینا مطالبی را از آن برایتان کپی میکنم

      از مهمترین منابع تاریخ‌نگاری ماد و هخامنشی، هرودوت و کتسیاس هستند که نوشته‌های هرودوت تاحدودی قابل اعتماد است و پژوهش‌های نوین باستان‌شناسی هم در پاره‌ای از موارد، گفته‌های او را تأیید می‌کنند[۳] اما نوشته‌های کتسیاس جنبهٔ داستان‌سرایی و تفریح‌انگیز دارند و تقریباً در تمامی مواردی که هرودوت و کتسیاس دربارهٔ واقعهٔ یکسانی صحبت کرده‌اند، گفته‌های آنان بسیار با هم اختلاف دارند و در مواردی که بتوان این اختلاف‌ها را از روی منابع دیگر بررسی کرد، گفته‌های کتسیاس نادرست است.

      و اما شریعتی

      شریعتی تنها یک روشنفکر نماست چرا چونکه کسی که دم از دین و قرآن میزند و در همان حال همسر و فرزندانش بدون حجاب در خارج سیر میکنند چه کسی میتواند باشد

      لطفا تنها و تنها کمی تفکر کنید
      احسان فلاح رمضانی
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۳
      درود بر شما جناب افشاری عزیز خندانک خندانک
      قبلا هم به یکی از دوستان گفتم که ما دنبال تحقیقات ویکی پدیایی که مطالب اون جانبدارانه نوشته میشه نیستیم.اما دلیلش چیه:دقیقا دلیلش این هست که مطالب ویکی پدیا رو هر فردی میتونه به نگارش دربیاره فقط باید برای نوشتن مطالب به قوانین ویکی پدیا رجوع کنه.جناب افشاری بجای نوشتجات درهم و برهم ویکی پدیا به ده ها و صدها مقاله و تحقیقات جدیدی که در زمینه هخامنشیان نگاشته شده رجوع کنید.میدونم براتون سخته که بپذیرید هخامنشیان سرکوبگر و نابود کننده تمدن های اصیل منطقه بودن ولی برای اینکه زود دچار تصمیم گیری نشین و از سر عصبانیت اینها رو جعلیات ندونین به مطالعات اساسی رو بیارین.میدونم از قدیم چند روشنفکر بی سواد برای ما این موارد رو برای مسائل نژادی و دینی بزرگنمایی کرده بودن اما باید واقع بین باشیم و تعصبات رو کنار بزاریم.حالا اینکه ارتش کمبوجیه پنجاه هزارنفر رو کشته باشه یا چهل هزار نفر رو منابع متفق هستند که کمبوجیه وحشی گری و قتل عام بزرگی در تهاجم به مصر انجام داد.اگر اختلافی در منابع باشه سر کم و زیاد کشته ها هست نه اصل ماجرا .

      اما بزارید چند نکته هم نسبت به برخی عنوان کنم که شریعتی و آل احمد رو چون از حقیقت باستان سخن گفتن به نادانی و ترس و اینگونه تهمت ها ملقب کردن.آل احمد بدلیل نوشتن کتاب غربزدگی حسابی روشنفکران غربزده رو عصبانی کرد و بنابراین به دشمنی با اون پرداختن.اینکه خانوم شریعتی حجاب نداشت چه ربطی به گفته ایشون نسبت به دانشگاه جندی شاپور داره؟؟؟!!!!
      این شیوه بحث نه تنها علمی نیست بلکه جدل و مغلطه هست.دکتر شریعتی در نظریاتش اشتباهاتی هم داشت اما در مورد هخامنشیان و ساسانیان واقعا اینجا حق مطلب رو بدرستی عنوان کرده.

      خوب حالا من میخوام نظرات احمد شاملو رو که برخی بعنوان روشنفکر و الگوی خودشون قبول دارن در زمینه سرکوبگری داریوش هخامنشی عنوان کنم.یقینا این افراد تمامیت خواه باید شاملو رو هم در کنار آل احمد و شریعتی در زمینه اتهاماتی که گفته شد قرار بدن وگرنه تعصب و جهالت اونها حداقل در این محفل ادبی بر همگان آشکار میشه.

      احمد شاملو:

      سنگ‌نبشته‌ سخن‌ از بردگانى‌ به‌ميان‌آورده‌ که‌ داريوش ‌ آن‌ها را به‌ مردم‌ سلحشور برگردانده‌ ـ معلوم‌مى‌شود که‌ برديا برده‌دارى‌ يا حداقل‌ کار برده‌وار را يکسره‌ ملغى‌ کرده‌ بوده‌. يک‌ مورخ‌ روشن‌بين‌ در رساله‌ى‌ خود نوشته‌ است‌: «در اين‌ جريان‌ کار به‌مصادره‌ى‌ اموال‌ و مراتع‌ و سوزاندن‌ معابد و بخشودن‌ ماليات‌ها و الغاى‌ بيگارى‌(کاربرده‌وار) کشيد (و همه‌ى‌ اين‌ها، دست‌کم‌) نشانه‌ى‌ وجود بحران‌ در روابط‌ اجتماعى‌اقتصادى‌ جامعه‌ى‌ هخامنشى‌ است‌.»

      دياکونف ‌نيز مى‌نويسد: «پس‌ از پايان‌ کار گئوماتا (و به‌ عقيده‌ى‌ من‌ شخص‌ برديا) داريوش ‌با قيام‌ها و مخالفت‌هاى‌ زيادى‌ روبه‌رو شد. هدف‌ اين‌ قيام‌ها، احياى‌ نظامات‌ زمان‌برديا بود که‌ داريوش‌ همه‌ را ملغى‌کرده‌بود. و دست‌کم‌ سه‌ تا از اين‌ قيام‌ها به‌صورت‌ يک‌نهضت‌ خلق‌ به‌ تمام‌ معنى‌ درآمد. اين‌ سه‌ عبارت‌ بودند از قيام‌ فرادا، قيام‌ فَرَوَرتيش‌فرائورت ‌، و قيام‌ وَهيزداتَه‌ى‌ پارسى ‌. داريوش در برابر اين‌ قيام‌ها روشى‌ سخت‌ و خونين‌پيش‌ گرفت‌، چنان‌که‌ در بابل‌ مثلا به‌ يک‌ آن‌، سه‌ هزار تن‌ از رهبران‌ و سرکردگان‌ جنبش‌ را به ‌دار آويخت‌.»

      ببينيد خود داريوش ‌در سنگ‌نبشته‌ى‌ کذايى‌ درباره‌ى‌ پايان‌ کار فرورتيش چه‌ مى‌گويد:
      «او را زنجيرکرده‌ پيش‌ من‌ آوردند. من‌ به‌ دست‌ خويش‌ گوش‌ها و بينى‌ او را بريدم‌ وچشمانش‌ را از کاسه‌ برآوردم‌. او را همچنان‌ در غل‌ و زنجير در دربار من‌ برپا نگهداشتند و؛مردم‌ سلحشور همگى‌ او را ديدند. پس‌ از آن‌ فرمان‌ دادم‌ تا او را در اکباتانه‌ بر نيزه‌ نشاندند.نيز مردانى‌ را که‌ هواخواه‌ او بودند در اکباتانه‌ در درون‌ دژ بر دار آويختم‌.»
      اصولا خود اين‌ انتقام‌جويى‌ ديوانه‌وار و درنده‌خويى‌ باورنکردنى‌ به‌ قدر کافى‌ لو دهنده‌ هست‌. به‌خوبى‌ مى‌تواند از عمق‌ و گسترش‌ نهضت‌ فرورتيش‌ خبر دهد.

      ما براى‌ پى‌ بردن‌ به‌ واقعيت‌ امر يک‌ سند معتبر تاريخى‌ دردست‌ داريم‌. اين‌ سند عبارت‌است‌ از کتيبه‌ى‌ بيستون‌ که‌ بعدها به‌ فرمان‌ همين‌ داريوش‌ بر سنگ‌ کنده‌ شده‌، گيرم‌ از آن‌جا که‌ معمولا دروغ‌گو کم‌ حافظه‌ مى‌شود همان‌ چيزهايى‌ که‌ براى‌ تحريف‌ تاريخ‌ بر اين‌ کتيبه‌ نقرشده‌ است‌ مشت‌ اين‌ شيادى‌ تاريخى‌ را بازمى‌کند. من‌ عجالتاً يکى‌ از جمله‌هاى‌ اين‌ کتيبه‌ را براى‌ شما مى‌خوانم‌:

      «من‌، داريوش ‌، مرتع‌ها و کشتزارها و اموال‌ منقول‌ و بردگان‌ را به‌ مردم‌ سلحشوربازگرداندم‌... من‌ در پارس‌ و ماد و ديگر سرزمين‌ها آن‌چه‌ را که‌ گرفته‌ شده‌ بود،باز پس‌ گرفتم‌.»

      عجبا، آقاى‌ داريوش ‌ ، اين‌ مردم‌ سلحشور که‌ در کتيبه‌اى‌ به‌شان‌ اشاره‌ کرده‌اى‌ غير از همان‌ سران‌ و سرداران‌ ارتشند که‌ از طبقه‌ى‌ اشراف‌ انتخاب‌ مى‌شدند؟ ـ کسى‌ مرتع‌ها و کشتزارها و اموال‌ منقول‌ و بردگان‌ آن‌ها را از دست‌شان‌ گرفته‌بود که‌ تو دوباره‌ به‌ آن‌ها بازگرداندى‌؟
      کليد مسأله‌ در همين‌جا است‌. حقيقت‌ اين‌ است‌ که‌ اصلا گئوماته ‌ نامى‌ در ميان‌ نبود و آن‌که‌ به‌ دست‌ داريوش ‌ و هم‌پالکى‌هايش‌ به‌ قتل‌ رسيده‌، خود برديا بوده‌ است‌. ــ برديا از غيبت‌ کمبوجيه ‌ و اشراف‌ توطئه‌چى‌ دربارى‌ استفاده‌ مى‌کند و قدرت‌ را به‌ دست‌ مى‌گيرد و بى‌درنگ‌ دست‌ به‌ دگرگون‌ کردن‌ ساختار جامعه‌ مى‌زند ــ دگرگونى‌هايى‌ تا حد انقلاب‌.

      کتيبه‌ى‌ بيستون‌ که‌ به‌فرمان‌ داريوش ‌ نقر شده‌ نشان‌ مى‌دهد که‌ موضوع‌ بسيار عميق‌تر از اين‌ حرف‌ها بوده‌:

      سنگ‌نبشته‌ى‌ بيستون‌ از مرتع‌ها و زمين‌هاى‌ کشاورزى‌ و اموال‌ منقول‌ نام‌ مى‌برد که‌ داريوش ‌ آن‌ها را به‌ اشراف‌ و مردم‌ سلحشور(يعنى‌ سران‌ ارتش‌) بازگردانده‌. ـ معلوم‌مى‌شود برديا اموال‌ منقول‌ و غيرمنقول‌ خانواده‌هاى‌ اشرافى‌ را مصادره‌ کرده‌ به‌ دهقانان‌ و کشاورزان‌ بخشيده‌ بوده‌.

      سطور بالا بخشی از صحبت های احمد شاملو نسبت به سرکوبگری های داریوش هخامنشی با مردم ایران و جنایات وحشتناک اون نسبت به رهبران قیام های ملی هست.
      احمدشاملو به نظام برده داری هخامنشی هم بدرستی اشاره میکنه.

      خوب در پایان منتظر تکفیر احمد شاملو هم هستیم!!!
      این جماعت هر کسی نقدی به تعصبات باستانی اونها وارد کنه براحتی تکفیر میکنن.البته باز هم میگم این موضع گیری ها حاکی از بی سوادی این طیف و خالی بودن دستشون از منطق و استدلال هست.
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۴۰
      مثل خودتان جواب میدهم

      ما حساب را بر این میگذاریم که داریوش ۱ ملیارد تفر یعنی کل جهان را کشت خب

      ایا در حکومتهای اسلامی کسی را نکشتند
      ایا مردم کنونی که به خیابان برای احقاق حق می آیند کشته و زخمی نمیشوند

      هدف از نوشته شما گلستان کردن دین و نابودی تاریخ باستان است؟
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۴۲
      نسبت دادن تمام خوبیها به دوران پسا اسلامی همانقدر بی معنیست که در هنگام صلح مطلق پرچم سفیدی در دست گرفته و خواهان صلح باشید
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۴۲
      ادامه این بحث بی منطق غیر ضروری و مضحک است

      تمام خوبیها را به نفع دین مصادره کنید مووفق باشبد
      احسان فلاح رمضانی
      شنبه ۹ مهر ۱۴۰۱ ۰۹:۵۴
      درودی مجدد جناب افشاری خندانک
      به نظر میرسه قبول کردید که دورهٔ باستان اونطوری که عده ای رادیکال و جاعل و تحریفگر بین المللی در آثارشون قلم زدن گل و بلبل نبوده و حکومت های منحط شاهنشاهی باستان برخلاف اونچه که جا افتاده در افواه عوام بسیار سرکوبگر و جنایتکار بودن.با ورود اسلام به ایران و بازشدن زنجیرهای بردگی و استبداد از دست و پای مردم ما علوم و فنون به اوج تعالی میرسه و ایرانی که در زمان باستان از علم و دانش بعلت قوانین منحط زرتشتی محروم بود بزرگترین دانشمندان بشری رو تحویل جهان میده.لطفا در اینزمینه حتما به کتاب کارنامهٔ اسلام دکتر عبدالحسین زرینکوب رجوع کنید.
      اصولا نظام های شاهنشاهی و سلطنتی رو از اساس منحط و واپسگرا میدونم و اینکه بعد از اسلام هم سلطان محمودها و نادرشاه ها جنایت و قتل عام انجام دادن طبیعی هست و اونها نه اینکه واقعا مسلمان باشن بلکه از اسلام استفاده ابزاری برای رسیدن به مطامع و منافع خودشون میکردن.مهم جریان بالندهٔ مردم مسلمان و توده های قهرمان ما بود که جریان تاریخ رو همچون لوکوموتیوی پرقدرت به حرکت درمی آوردن و هنر و علم ایرانی رو زبانزد جهانیان قرار دادن طوری که تا چند قرن و در دوران طلایی اسلام پرچمدار حرکت علمی جهان بودیم که بیشتر دانشمندان این حرکت علمی ایرانی و مسلمان بودن.

      اما تعجب من از افرادی هست که بقول خودشون و با ادبیات به زباله رفتهٔ سوسسالیست ها و حزب توده سخنرانی میکنن و درد توده ها رو دارن و خودشون رو از خلق میدونن اما از نظام های منحط شاهنشاهی باستان دفاع میکنن!!!اونهم نه دفاعی بر مبنای واقعیات تاریخی بلکه دفاعی بر مبنای تعصب و نژاد پرستی.این افراد چطور پاسخگوی تعارضات و تناقضات فاحش اینچنینی هستند؟!!!
      اگر من از احمد شاملو نام بردم نه اینکه شاملو رو عددی در عرصهٔ مباحث تاریخی میدونم و یا ایشون رو صاحبنظر میدونم.اصلا اینطور نیست،بنظر من شاملو در بی سوادی تاریخی و بالاخص تاریخ اسلام و شیعه در ردیف صادق هدایت،کسروی و از این دست افراد قرار میگیره.
      در بی سوادی احمد شاملو همین بسکه فکر میکنه صفویان حکومت شیعی رو بنیانگذاری کردن در صورتیکه قرن ها قبل از صفویان آل بویه یکی از حکومت های ایرانی شیعه سیاسی رو ترویج داد و یکی از درخشانترین حکومت های ایرانی در زمینه علم و دانش و هنر هست.
      امثال احمد شاملو به دلیل ریشه و عقبه افکار منحطشون و تعصبات افراطی با مذهب و ادیان دشمنی داشتن و این نه بخاطر سواد اونها بلکه دقیقا بخاطر ناآگاهی و بی سوادی اونها از شناخت ادیان و تاریخ و مبانی اسلامی بود.
      اما صحبت شاملو در مورد سرکوبگری داریوش دقیقا روایت کتیبه بیستون هست که خود داریوش دستور به نگارش اون کتیبه داده.بنابراین حرفش اینجا ترجمه کتیبه هست که درست هست و عده ای سعی نکنن که اینرو اشتباه شاملو جلوه بدن بلکه دقیقا متن کتیبه بیستون هست.
      فقط با این مباحث مشخص شد که متعصبین و متحجرین چطور اونهایی رو که بعنوان الگوی خودشون قرار دادن براحتی و با عنوان اشتباهات شاملو تطهیر میکنن و عده ای دیگه رو تکفیر!!!!
      تعصب و تحجر و ارتجاع به معنای واقعی کلمه یعنی همین اندیشه های کودکانه و واپسگرا
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0