سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    داود اسلام‌بیگی شاعر ایرانی
    ارسال شده توسط

    لیلا طیبی (رها)

    در تاریخ : دوشنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۱ ۱۶:۵۹
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۴ | نظرات : ۱

    زنده‌نام "داود اسلام‌بیگی" فرزند "علیجان" شاعر ایرانی از استان مرکزی، و کارمند بازنشسته‌ی سازمان تامین اجتماعی، زاده‌ی ۱۲ تیرماه ۱۳۳۲ خورشیدی و درگذشته‌ی ۲۳ شهریور ماه ۱۴۰۰ است.

    ▪︎نمونه شعر:
    (۱)
    حلالم کن اگر فردا از اینجا بی‌خبر رفتم 
    شبیه شاعری تنها به رویا بی‌خبر رفتم 
    چه پنهان از تو این شب‌ها دلم بسیار می‌گیرد
    اگر رفتم چو‌ موج از داغ دریا بی‌خبر رفتم 
    همین امروز شاید برای دیدنت ماندم
    و مثل اشک چشمان تو فردا بی‌خبر رفتم 
    حلالم می‌کنی یا نه، دلم قصد سفر دارد
    حلالم کن اگر فردا از اینجا بی‌خبر رفتم.
      
    (۲)
    توی قاب آینه گل دادنت دیوانه کرد 
    دیدنت بوسیدنت بوئیدنت دیوانه کرد
    آینه مات گل نیلوفر چشم تو شد 
    رازقی‌ام ارغوان روئیدنت دیوانه کرد
    جام تلخی را به دستم می‌دهی زیبا صنم 
    شهد شیرین انگبین نوشیدنت دیوانه کرد 
    حد فاصل را رعایت می‌کنم این را بدان
    در چمن زارم تو را بوسیدنت دیوانه کرد
    عاشق پرسه زدن در کوی ممنوعه شدم
    من خطا نی می‌کنم  پیچودنت دیوانه کرد
    از لباس‌های کمد یک دست فقط اندازه بود
    ست نمی‌شد بر تنت پوشیدنت دیوانه کرد
    تو همان نقطه‌ی جوشی این دما را دیده‌ام
    گرد من پاشیدنت جوشیدنت دیوانه کرد
    باز کن قفل سکوت و یک کلام از من بگو 
    نیمه شب در خانه‌ات کوشیدنت دیوانه کرد.

    (۳)
    این کشتی شکسته به ساحل نمی‌رسد 
    اینک به گل نشسته دلایل نمی‌رسد 
    کسی که از دل طوفان بر آمده
    آسیمه سر که آمده، قابل نمی‌رسد 
    کشتی نشستگانیم و امواج در هم است 
    از ما حکایتی به محافل نمی‌رسد 
    دیدم که آب دریا زیاد گریه می‌کند 
    تخته پاره‌ای از گرداب حائل نمی‌رسد 
    دیدم که تخته پاره در آب شناور است 
    یک تخته‌ام کم است عاقل نمی‌رسد 
    ای غرقه‌ی آب پر کاهی روی آب نیست 
    در مه نشسته‌ای که حمایل نمی‌رسد 
    دریا خانه‌ی امن روزگار نشد 
    فریاد زیر آب به ساحل نمی‌رسد 
    ناخدا مسیر خدا این‌چنین نبود
    کشتی چپ است راست مقابل نمی‌رسد 
    دریا از در آشتی بیا کشتی که نیست 
    کشتی به ساحل امن فضایل نمی‌رسد.

    گردآوری و نگارش:
    #لیلا_طیبی (رها) 
     

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۲۴۲۱ در تاریخ دوشنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۱ ۱۶:۵۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    رضا بلالی
    چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۱ ۰۸:۵۳
    روح استاد اسلام بیگی شاد و جایشان بهشت ۔ خیلی بنده را تشویق میکردند ۔ از فوت ناگهانی شان خیلی یکه خورده بودم ۔
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0