سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    13 شعر زیبا از امیلی دیکنسون
    ارسال شده توسط

    ابوالقاسم کریمی

    در تاریخ : چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۴۵
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۸۳ | نظرات : ۱


    ****
    مترجمان:
    مستانه پورمقدم
    بهنود فرازمند
    ناصر علی‌زاده
    مجتبی گلستانی
    ضیا موحد
    فرشته وزیری نسب
    ****
    منابع:
    اکولالیا
    خانه شاعران جهان
    دبستان شعر پارسی
    ****
    فرصتی برای نفرت نبود
    چراکه مرگ مرا باز می داشت از آن
    و زندگی چندان فراخ نبود
    که پایان دهم به نفرت خویش.
    برای عشق ورزیدن نیز فرصتی نبود
    اما از آن جا که کوششی می بایست
    پنداشتم ،اندک رنجی از عشق
    مرا کافی ست.
    ***
    قلب! ما او را فراموش می کنیم
    تو و من، امشب!
    تو باید حرارتش را فراموش کنی
    و من روشنایی اش را
    وقتی فراموشش کردی
    لطفا به من بگو
    عجله کن
    اگر تاخیر کنی
    ممکن است باز هم به یادش بیاورم
    ***
    امید چونان پرنده ایست
    که در روح آشیان دارد
    و آواز سر می‌دهد با نغمه‌ای بی‌کلام
    و هرگز خاموشی نمی‌گزیند
    و شیرین‌ترین آوایی‌ست که
    در تندباد حوادث به گوش می‌رسد
    و توفان باید بسی سهمناک باشد
    تا بتواند این مرغک را
    که بسیار قلب‌ها را گرمی بخشیده
    از نفس بیندازد
    من آنرا در سردترین سرزمین شنیده‌ام
    و بر روی غریب‌ترین دریاها
    با این حال؛ هرگز؛ در اوج تنگدستی
    خرده نانی از من نخواسته است
    ***
    یک روز خودم را خواهم بخشید
    از آسیبی که به خویش روا داشتم
    از آسیبی که اجازه دادم
    دیگران بر من روا دارند
    و چنان محکم
    خویش را در آغوش خواهم کشید
    که هرگز ترک خود نکنم.
    ***
    جدایی،
    تمام آن چیزی است
    که باید از جهنم بدانیم.
    ***
    خوشبختی شانس نیست
    رنج است.
    شانس لبخند معناداری می زند.
    شانس ما آنقدر کوچک است
    که به آن پشت پا میزنیم.
    ***
    اگر بتوانم قلبی را از شکستن باز دارم
    بیهوده نزیسته‌ام
    اگر بتوانم دردی را تسکین دهم
    یا کم کنم
    یا به سینه سرخی افتاده یاری دهم
    تا آشیانه‌اش برگردد
    بیهوده نزیسته‌ ام
    ***
    ساعتی انتظار کشیدن ــ طولانی است ــ
    اگر ورای آن، تنها عشق در میان باشد ــ
    ابدیت را انتظار کشیدن ــ کوتاه است ــ
    اگر عشق پاداشت دهد نهایت را ــ
    ***
    آسمان‌ها نمی‌توانند رازشان را نگه دارند
    به تپه‌ها می‌گویند
    و تپه‌ها به باغ‌ها
    و باغ‌ها به نرگس‌ها
    پرنده‌ای که گذارش از آن طرف می‌افتد
    همه را آهسته می‌شنود
    اگر پرنده‌ی کوچک را رشوه‌ای دهم
    کسی چه می‌داند شاید بگوید
    اما چنین نمی‌کنم
    ندانستن نیکوتر است
    اگر تابستان اصل بود
    برف دیگر چه جادویی داشت
    بنابراین ای پدر، رازت را نگه دار
    اگر حتی می‌توانستم بدانم
    که این یاران فیروزه‌ای
    در جهان نوساخته‌ات چه می‌کنند
    نمی‌گفتم
    ***
    مرا کم دوست داشته باش
    اما همیشه دوست داشته باش !
    این وزن آواز من است
    عشقی که گرم و شدید است
    زود می سوزد و خاموش می شود.
    من سرمای تو را نمی خواهم
    و نه ضعف یا گستاخی ات را
    عشقی که دیر بپاید ، شتابی ندارد
    گویی که برای همه ی عمر وقت دارد .
    مرا کم دوست داشته باش
    اما همیشه دوست داشته باش !
    این وزن آواز من است
    اگر مرا بسیار دوست بداری
    شاید حس تو صادقانه نباشد
    کمتر دوستم بدار
    تا عشقت ناگهان به پایان نرسد
    من به کم هم قانعم
    و اگر عشق تو اندک اما صادقانه باشد من راضی ام
    دوستی پایدارتر،از هرچیزی بالاتر است.
    مرا کم دوست داشته باش
    اما همیشه دوست داشته باش.
    ***
    امید،
    چیزی است پردار که بر سر روح می‌نشیند
    و نغمه‌ ای بی‌کلام می‌خواند
    و هیچگاه از خواندن باز نمی‌ماند
    در باد،دلنشین‌ تر شنیده می‌شود
    طوفانی تلخ بباید
    که با خود ببرد پرنده کوچکی را
    که این همه را گرم می‌دارد
    همیشه شنیده‌ام صدایش را
    در سردترین سرزمین‌ها
    و دوردست‌ترین دریاها
    اما حتی در حادترین لحظه‌ها
    از من نخواسته خرده نانی .
    ***
    این نامه من به جهانیست
    که هیچگاه برای من ننوشته..
    پیامی ساده که طبیعت یادم داده
    با لطافتی باشکوه
    پیامش امضا شده
    توسط دست‌هایی نامرئی
    برای عشق به او، هموطنان نازنین
    با لطافت من را قضاوت کنید!
    ***
    سیمای رنج را دوست می دارم
    چرا که در آن نیرنگ نیست.
    رعشه درد را نمی توان وانمود،
    یا به احتضار تظاهر نمود.
    چشمها ناگاه بی نور میشوند،
    وینک مرگ تهی از هر رنگ
    و عرق دانه های روی پیشانی را
    عذابی آشنا به رشته می کشد
    ***
    (بسیار زیبا)
    این که جز عشق هیچ نیست
    تنها چیزیست که از عشق می دانیم
    همین کافیست
    بارِ کشتی باید
    به قدرِ گنجایشِ آن باشد..
    ***
    گردآوری:
     ابوالقاسم کریمی
    گنجینه شعر کوتاه و داستان آموزنده
     

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۱۵۵۷ در تاریخ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
    ۳ شاعر این مطلب را خوانده اند

    حامد قزل آبادی (حامدیا)

    ،

    مسعود آزادبخت

    ،

    حنانه الادا

    نقدها و نظرات
    حنانه الادا
    سه شنبه ۹ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۳۱
    جناب کریمی
    بسیار لذت بردم
    شعر دیکسون عالی بود
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0