سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      فردی که به علت دزدی هر دو دستش توسط
      ارسال شده توسط

      محمد ساکی

      در تاریخ : پنجشنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۱۷
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۲۱ | نظرات : ۲

       
       
       
       
       
      بنام خدا
       
       
      فردی که به علت دزدی هر دو دستش توسط قانون از آرنج قطع شده بود حالا شاعر نقاش و نویسنده شده بود!... داستان ازونجایی شروع میشه که حدود هفتاد هشتاد سال پیش یا شاید هم قبلتر در یکی از ممالک اروپایی تحولاتی ایجاد شده بود
      مکانیزاسیون، اتوماسیون و رشد و پیشرفت ناگهانی صنعت و تکنولوژی موجب از دست رفتن بسیاری از فرصتهای شغلی و بیکاری بخش عمده ای از جامعه شده بود، حالا وقایع طبیعی مانند سیل و زلزله و همه گیریهای مختلف و دیگر عوامل به کنار
      در این میان افراد مختلف به اشکال مختلفی مرتکب جرم و جنایات متفاوت با درجات متفاوتی می شدند
      که به اشکال و درجات گوناگونی هم مجازات می شدن
      دراین بین فردی به علت دزدی هر دو دستش توسط قانون از آرنج قطع شده بود
      این فرد که کار و زندگیش رو از دست داده بود چندین بار اقدام به دزدی و سرقتهای مختلف کرده بود و چند باری هم به زندان افتاده بود و فرار کرده بود و بار آخر که گیر قانون افتاده بود حکم قطع دست رو در موردش اجرا کرده بودن...
      پس از مدتی کسی به دیدار این مجرم رفت و دید که با اندک امکاناتی و البته با کمک عضو مصنوعی نه چندان پیچیده مشغول نقاشیه
      اون عزیز که از دیدن فرد محکوم منقلب شده بود ساکت بود و چیزی نمی گفت و فقط نگاه می کرد
      و مجرم عزیز ما هم که متوجه امر شده بود لبخند شیرینی زد و گفت:
      ناراحت نباش و بغض نکن، من از اوضاع راضی و حتی خوشحالم!
      حقیقت اینه که فشار زندگی حواسمو پرت کرده بود و چشم دلم کور شده بود، با اینکه دست و پام صحیح و سالم بود ولی چشمام خیلی چیزا رو نمی دید انگار کن کور بودم
      الان درسته دست ندارم ولی چشم و دلم باز شده و از خیلیا بیشتر و بهتر می بینم؛ بعد از دستگیری و مجازات راستش تا مدتی به خودکشی و مرگ فکر می کردم ولی یه روز یه ندایی درونم فریاد زد: یه بار فقط یه بار دیگه شانستو امتحان کن
      مدتی گذشت و با راهنمایی کسی به کلاسهای شعر و نقاشی هدایت شدم البته به صورت رایگان و یا ارزون قیمت
      نمی دونم چه اتفاقی افتاد! معجزه بود یا جادو یا چیز دیگه ولی هر چی که بود نتیجه چیزی شد که همیشه با خودم میگم ای کاش از اولش دست نداشتم...
      ...او مشهورترین نویسنده نقاش و شاعر آن دیار شد
       

      با اندکی پردازش
      بر مبنای رخدادهای واقعی
       
      کوچکتان محمد ساکی
       
       
       
       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۰۳۳۶ در تاریخ پنجشنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۱۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      شعله(مریم.هزارجریبی)
      پنجشنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۱
      درود جناب ساکی
      خیلی داستان زیبایی بود
      لذت بردم از خواندن این سکانس از زندگی یک شاعر که از دردهایش مرهم ساخت
      خندانک
      رضا بلالی
      پنجشنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۰۸
      با سلام . بسیار زیبا بود .
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0