بااجازه ی جنابِ حافظ......

جناب سید حاج فکری عزیز، سلام علیکم.
............................................................
درودِ خداوند برشما بادبزرگوار......پاینده باشید.

سرکارخانم عجم، بانوی گرامی، سلام علیکم.
....................................................................
عذرتاخیردارم ....وعرضِ ادب خدمتتان بزرگوار.......
پاینده وبرقرارباشید انشاءا..........

جناب آقای استکی عزیز، سلام علیکم.
........................................................
خیلی خیلی ممنونم ازبزرگواریتان...شادباشید انشاءا.

جناب آقای حکیم عزیز، سلام علیکم.
.....................................................
خیلی خوشحالم که موردِ قبولتان هست....وبیشترممنونم که حضوردارید....
شاد باشید همیشه...وخوش بسرایید.

جناب مجنون عزیز، سلام علیکم.
.......................................................
ممنونم دوستِ بزرگوار....پاینده باشید انشاءا........

جناب آقای اسدزادعزیز، سلام علیکم.
............................................................
ممنونم ازحضورتان دوستِ خوبم.....بزرگواری می فرمایید ....درضمن، ببخشید اگرفراموش کرده ام.....تولدّتان هم مبارک بادانشاءا......

جناب آقای خسروی عزیز، سلام علیکم.
..........................................................
خیلی ممنونم ازحضورزیبایتان برادرِ خوبم...
شادباشید انشاءا...........

جناب آقای انصاری عزیز، سلام علیکم.
..........................................................
دیدارتان...برایم همیشه شادی افرین است....خوشحالم که هستید وبرایتان شادی وتندرستی آرزو می نمایم.....

سرکارخانم رحیم زاده، بانوی گرامی، سلام علیکم.
....................................................................
درود برشما بزرگواربادانشاءا.......وخدای مهربانیها...یارویاورتان باد ..
وایّام به کامتان...

سرکارخانم منصوری، بانوی گرامی، سلام علیکم.
.......................................................................
لطفِ شما بزرگواران......همیشه ...به ذوقم می اورد....خوشحالم....که بنده نوازی می فرمایید...شادباشیدو....ایام به کامتان انشاءا........

جناب آقای اسحقی عزیز، سلام علیکم.
..........................................................
خوش امدید به (کلبه دیوانه)...
خوشحالم اززیارتتان...

جناب آقای ساروی عزیز، سلام علیکم.
..........................................................
خوشحالم اززیارتتان بزرگوار....
به (کلبه دیوانه) خوش امدید...
شاد باشید..

جناب آقای مهرابی عزیز، سلام علیکم.
..........................................................
خیلی خوشحالم که پسندیده اید بزرگوار.....
می اموزم ازمحضرتان...شادباشید انشاءا.

جناب آقای پارکی عزیز، سلام علیکم.
.........................................................
قبلاً هم خدمتتان عرض کرده ام بزرگوار....باوربفرمایید ...درپاسخ...قاصرم.......تنها،( دیوانه)ای هستم که سعی دارم ..ازمحضرِ عزیزانی چون شما....بهره ببرم....وشاگردی می نمایم......
ببخشید اگرگاهی دیرخدمت می رسم....پاینده باشید انشاءا......

سرکارخانم غضنفری، بانوی گرامی، سلام علیکم.
......................................................................
حدوداً چهل ودوسال ازعمرِ این سروده می گذرد...ولی باوربفرمایید.....فرمایشتان....،تداعی نمود برایم......آن روزهاراکه گرچه بسیار تحتِ تاثیرِ مکتبِ حافظِ عزیزبوده وهستم...ولی مرحوم پروین اعتصامی ، همیشه درقلبم...جایگاهِ بخصوصی داشته است.....
ممنونم ازاین یاداوریتان.پاینده باشید انشاءا........

جناب آقای کشاورزعزیز، سلام علیکم.
.........................................................
خیلی خوشحالم که درمحضرِ جوانهای پُرشوری چون شما....طبع آزمایی می کنم.......پاینده باشید انشاءا.......

سرکارخانم گودرزی، بانوی گرامی، سلام علیکم.
......................................................................
خیلی ممنونم ازحضورتان بزرگوار.....خوشحالم کردید....شادباشید انشاءا........

سرکارخانم گودرزی، بانوی گرامی، سلام علیکم.
....................................................................
خوش امدید به (کلبه دیوانه)....
خوشحالم اززیارتتان...شادباشید.

جناب آقای رمزی عزیز، سلام علیکم.
............................................................
ممنونم برادرِ بزرگوار...خوشحالم می نمایید باحضورتان....
شادباشیدوتندرست انشاءا......

سرکارخانم بهارک، بانوی گرامی، سلام علیکم.
................................................................
لطفِ سرکارِ عالی همیشه.....شرمنده می نماید(دیوانه)را.....
ممنونم که پسندیده اید وخوشحالم که حضوردارید....
ممنونم...خدا، یارویاورتان با دانشاءا.........

جناب آقای جعفری عزیز، سلام علیکم.
.........................................................
خیلی خوش امدید به(کلبه دیوانه)...
خوشحالم اززیارتتان....
شادباشید وتندرست انشاءا..........

جناب آقای رفیعی عزیز، سلام علیکم.
............................................................
کم پیدایید بزرگوار......؟..دوست دارم بیشترخدمتتان برسیم.....شادباشید انشاءا............

شرمنده می فرمایید بزرگوارم
رعایت احوالات(غلط است!جمع در جمع) مبارک را می نمایم وگرنه پر از پرسشم و شما هم که مخزن اسرار.
پاینده به مهر، استاد عزیزم

جناب اقای رفیعی عزیز، سلام علیکم.
........................................................
بنده که عرض کرده ام....هرگاه بتوانم درخدمتم......

جناب آقای صادقی عزیز، سلام علیکم.
.........................................................
خیلی ممنونم برادرِ خوبم.......
گرچه مربوط به سالهای دورمی شود...ولی فکرمی کنم..می توانم دراین زمینه، طبع آزمایی کنم....پاینده باشید انشاءا...........

جناب آقای صادقی عزیز، سلام علیکم.
.............................................................
باوربفرمایید گاهی بنده بینِ شما (صادقی)های بزرگوار...گم می شوم...به هرصورت ببخشید تقصیرِ خدمتم را...وممنونم ازحضورتان....

جناب آقای زرتابِ عزیز، سلام علیکم.
.................................................................
خوشحالم بزرگوارکه پسندیده اید......
برقرارباشید انشاءا..........

جناب آقای غلامی عزیز، سلام علیکم.
......................................................
خوشحالم که قابل دانستید...می دانم وقتتان تنگ است و.....(دیوانه )هم که،......بگذریم....
عاشق هستم....چون (دیوانه ام)....ولی بی رنگ وریا....دلسوز....وفروتن......؟.......خودم هم نمی دانم....سعی می کنم که همچون (معلمان)...عمل کنم....فقط سعی می کنم.........سعی می کنم که آزاری برای دیگران نداشته باشم........گرچه گاهی زبانِ تُندم.....( این هم ازدیوانگی)ست....فقط می دانم(بنده ی عشقم و.............)
درد دارم......از....... صدرنگی.......ازریا......ازدروغ.....ازنامردمی......ونامر......بی معرفتی.....، ازدنیای شعروشاعری بیزارم(باورکنید که متنفّرم......)بَددیده ام.....خیلی....خیلی زیاد،...سالهاست...ولی چه کنم که بی اختیارم......البته گاهی ....بازحمت ومشقّت...روزه می گیرم....روزه ی شعر........نمی نویسم....نمی نویسم.......ولی، طاقت نمی اورم.....که:(رشته ای برگردنم...........)شاید هذیان می گویم........شعربرایم محترم است...وشاعربیشتر....ولی بیزارم ازین که ....دیگر شده معرکه ی جولان دادنِ ........
ببخشید.......ممنونم، خیلی ممنونم......خوش امدید.

جناب آقای رشنوعزیز، سلام علیکم.
...........................................................
خیلی خوش امدید به (کلبه دیوانه).....وکاملاً حق باشماست....خوشبختانه(غزل) برای هرمضمونی....ظرفیت دارد...
ممنونم بزرگوار.....

جناب آقای عسکری عزیز، سلام علیکم.
.............................................................
اولاًّ عذرخواهی می کنم ازتاخیرم.......دیروز، مطابقِ هرپنجشنبه....به خاطرِ کاری ضروری نتوانسته بودم...کوه بروم......امروز نیّت کرده بودم اگر قبول افتد....قضایش رابجا بیاورم...وازصبح تاهمین الآن نبودم....ببخشید.
وامّآ:....مرقوم فرموده اید که گویا بنده ازشما ناراحت شده ام......عرض می کنم.......خیر.........برای چه؟....من نظرم رانوشتم....شماهم نظرتان را....
ولی این عادتِ دیرینه ی من است که همیشه ودرهمه حال....سعی دراموختن دارم.......ودیروزهم اموختم....که نباید درکارِ بزرگترها....دخالت کنم...........دوستی غزلی سروده...خیلی هم زیبا....خودش می داندو.....،به توچه(دیوانه)....؟
هنوز هم روی نظرم هستم......ولی قصد ندارم ...ادامه دهم وکسی رابرنجانم....واِلاّ....جوابِ منطقی ومستدّل...برای هردوشما بزرگوار....رادارم....وامّا....یک گلایه، ازشما.....نظرِ بنده هنوز هم درصفحه ی جناب اسدزاد هست....نه تغییری دران داده ام...ونه، (حذفش) نموده ام........خواهشم اینَ ست که یک بارِ دیگربه دقّت بخوانید...وببینیدکجای ان ....بنده نوشته ام که...مشکلِ (وزن )دارد؟...اشاره به یکی ازصنایعِ شعری شده و(اختیارات)...که البته ایشان...رَد کردند.....نظرشان هم برای خودشان مهّم است وبنده هم....به ان احترام می گذارم.....
سالیانِ پیش...دوستی داشتیم درانجمنی........هرگاه که ایرادی برشعرش گرفته می شد....اگر نمی خواست که بپذیرد به هردلیل......فقط می فرمود.....(به هرحال شعری ست که، من گفته ام).......همین.....
مشکل ازبنده است که اگر ازسی ودو، حرفِ فارسی....یکی راهم می دانم....دوست دارم...که به دیگران هم بقبولانم که:......من هم بلدم.....غافل ازاینکه ....دیگران بیشترازمن می دانند.....
وامّا دوستِ عزیزم....اینهایی راکه شما فرموده اید....به نظرم می رسد....که سالیانی ست خوانده ام.....وبا انهاسروکاردارم......اگرخوب دقّت بفرمایید ، همین غزل...فکرمی کنم فقط...پنج سال ازشما کوچکتراست.....البته دارم سروده هایی که ...ازشما هم بزرگترند......(باتوجّه به اینکه اینها شاید، دلیلی برچیزی نباشند).....باوربفرمایید...وبه شهادتِ نوشته هایم درهمین سایت......هنوزهم خودم را(شاعر) نمی دانم...وازهرفرصتی برای یادگیری....استفاده می کنم....
جناب آقای عسکری عزیز...حتماً می دانید که فلسفه ی به وجود امدنِ (اختیاراتِ شاعری ) برای چیست؟.......وحتماً هم می دانید که اصلاً (اختیاراتِ شاعری) وجودندارد؟.......(این هم ازاِفاضاتِ دیوانه است).
اوّل اینکه استفاده از(مثلاً) )(اختیارات)....فقط وفقط......برای موزونتر.....زیباتر....شیواتر....واهنگین ترکردنِ شعرست.....بزرگانِ ما....بااستفاده ازعروضِ عربی...وایضاً باآزمایش وخطا....به این نتیجه رسیدند که اگر...( مثلا)...واژه ی (تو) را....درجایی ، هجای بلند به حساب بیاورند ودرجایی، هجای کوتاه....اشکالی ندارد...چون...درهردوصورت....تغییری دراهنگِ شعر....به وجود نمی اید..ویابنا به فرمایشِ شما، اگر دررُکنِ اولِ مصرعی با (فعلاتن) شروع کنند ولی درمصرعِ بعدی ، این رابدل نمایند به(فاعلاتن) بازهم تغییری دراهنگِ شعر....وجود نخواهد امد......وووووووووووووووووووو....
نتیجه گرفتند عدّه ای ازبزرگان که اینهارا..مدوّن نمایند ودراختیارِ من وشما قراردهند بنام(اختیاراتِ شاعری)....وّالاّ شاعرانی هستند که (قبلاً هم درهمین سایت نوشته ام)...سوادشان فقط درحدِّ خواندن ونوشتن است....امّا....بنده باید شاگردی ایشان رابکنم ومی کنم.....عرض کرده ام...روزی درمنزل ایشان مشغول بودیم...اشعارش رامنظّم کنیم برای چاپ.....به ایشان عرض کرده ام که هیچ خودت می دانی که نَوَد درصدِ غزلهایت، ردیف دارند....باتعجّب گفت....ردیف دیگرچیست؟......(شعری هم ازایشان نوشته ام درهمین سایت).....نه فقط ایشان....فراوان داشته وداریم....شعرایی که اصلاً خواندن ونوشتن راندانسته ونمی دانند...ولی شعرشان...معرکه ایست که باخواندنش.....کیفور می نماید خواننده را.....عزیزِ من...قصدِ مزاحمت نداشته وندارم.....ولی باوربفرمایید....(خودم راعرض می کنم)....حالا حالا..حالاها باید ...بنویسیم....بخوانیم....اموزش ببینیم......یادبگیریم....شاید روزی به گردِ راهِ این عزیزان رسیدیم.....
بنده...اگراشتباهی درنظرهایم داشته باشم.......عذرخواهی راهم بلدم.....وان راعیب هم نمی دانم....درهمین سایت یکی دوبار..همین جنابِ صادقی مود....ویک بارهم یکی دیگرازعزیزان....ازبنده ایرادگرفته اند.....ضمنِ عذرخواهی ازانها، تشکّرهم کرده ام.....ببخشید تلفن دارم و، میدانم که بعدازان رشته ی کلام ازدستم خواهدرفت....خدانگهدارتان تابعد اگر عمری وفرصتی بود انشاءا......

جناب آقای فتاّح عزیز، سلام علیکم.
......................................................
همین که بنده راقابل دانسته وسری زده اید...ممنونم.

جناب آقای شفیعی عزیز، سلام علیکم.
..........................................................
باوربفرمایید که امروز اگر به سروده ی بنده سری نمی زدید...حتماً برایتان پیام می فرستادم......نه برای اینکه (اگرسوءِ تفاهمی نباشدبرای کسی)....یک نظربیشترداشته باشم....فقط وفقط به این دلیل که دوستتان دارم.....ومشتاقم که نظرتان راداشته باشم.....ممنونم ازحضورِ پُرمحبتتان....برقرارباشید انشاءا..........

جناب آقای صادقی عزیز، سلام علیکم.
.........................................................
خواهش می کنم بزرگوار....چون جوابِ درخوری نمی توانم..که عرض کنم خدمتتان.....حقیر...مَریدِ مرامتان....ادبتان...وصداقتتان هستم....هیچ ربطی هم به سّن وسال ندارد.....اگر هم گاهی چیزی دراین موارد می نویسم.......ناله ی این دلِ پُردرد است که هیچ چیزآرامش نمی کندجُز.....گفتگوبایک دوست....یک همدرد....یادم می اید....برخلاف عادت.....کوچکترکه بودم....همیشه دوست داشتم باکسانی مراوده ودوستی داشته باشم......که خیلی ازخودم بزرگتربودند......شاید برای دیگران بعیدبود...ولی،دوست داشتم بیاموزم ازانها.......بزرگترکه شدم.....باکوچکترازخودم بیشترمأنوس بودم.....دوست داشتم، بچّگی رایادبگیرم......حالا....هم مریدِ این هستم و...هم شاگردِآن.......
زمانی گُم می شوم....وگاهی هم که خودم راپیدامی کنم.......غریبانه حرکت می کنم..........دنیای عجیبی ست.....وشاید هم من(عجیبم).....و(دیوانگیم) داستانی داردکه شاید شیبه به قصّها باشد....ولی حقیقتی ست که دوستش دارم.......خیلی چیزهارانمی توانم باورکنم....تحمّل کنم.......شاید من می بایست لااقل...دویست سالِ پیش زاده می شدم......ولی چه کنم(مولودِ شب و، عشق وشبابم)...ببخشید امشب ...حالم طورِ دیگریست....شاید چون شمارامستمعِ خوبی می دانم.....و ، خیلی خوشحالم که دوستی چون شمادرام....بزرگوار......
شبتان خوش.....حق یارتان باد.

جناب آقای رشیدی مقدم عزیز، سلام علیکم.
..................................................................
ممنونم ازحضورِ زیبا...وبیتِ دلنشینتان....لطف کردید بزرگوار...
شبِ خوشی برایتان آرزو دارم....خدای مهربانیها حافظتان بادانشاءا.......

جناب آقای چراغی عزیز، سلام علیکم.
..........................................................
درودِ خداوند برشمابادبزرگوار...
خیلی خوش امدید به(کلبه دیوانه)

جناب آقای اسدپورعزیز، سلام علیکم.
..........................................................
خیلی ممنونم قربان ،و...ازتاخیرم عذرخواهی می کنم...پاینده باشید انشاءا......

جناب آقای اسدزادِ عزیز، سلام علیکم.
.............................................................
ببخشید، پیامتان راتقریباً یک رُبعِ پیش دیدم.....ازاین صفحه هم خبرنداشتم......مطلبی رامی خواستم ببینم رجوع کردم...ودیدم عینِ همان پیام است.....باکمی تخفیف(شاید).....خیلی دوست داشتم که جوابِ (پیامتان)را.....بدهم ودراین صفحه وصفحه ی خودتان....به دلایل....چیزی ننویسم......بنده عادت دارم(لُروار) و(رُک وصریح) حرف بزنم.....پس (رُک) شنیدن راهم دوست دارم......خیلی ممنونم ازشما که لطف کردید و....حقیررا(استاد) خطاب نمی نماییدکه واقعاً نیستم.......
بیانِ خاطره...جالب بود...ونتیجه اش جالبتر........وبازهم ممنونم که نوشته های (نمی گویم، ناقص)....چون اگرخودم اقرارکنم به ناقص بودنشان....حتماً بربنده خُرده خواهندگرفت.....(توکه خودت می دانی ناقصند،چرامی نویسی)؟........دنبال می کنید ......خودتان هم شاهدید که همیشه عرض کرده ام:....نظرند ونه (نقد) چون(نقاّد) نیستم...واگرهم بادلیل ومنطق متوجه شوم که ...اشتباهند.....(عذرخواهی) هم خواهم کرد.....
بنده زمانی بر سروده ی شما نظرنوشتم که قبلاً فقط بانوعجم...وجنابِ کشاورز به ان موارد، اشاره نموه بودند......ولی جنابِ صادقی عزیز...هنوز تشریف نیاورده بودند....گرچه ان دوعزیزاشاره داشتند به مشکلِ وزن.....ولی حقیر اصلاً صحبتی ازوزن ننموده ام......(اگرلازم است دوباره بخوانید....ممنون می شوم)فقط عرض کردم که....قانونِ (ابدال) که شماان را(تسکین) نام داده اید....بیشترِ اساتید...استفاده اش رابه این شکل قبول ندارند...دقّت بفرمایید( بیشتراساتید) ............(تااینجا)........وبعد....(هجای بلندِ مصرعِ اول، درمصرعِ دوم بدل شودبه دوهجای کوتاه، نه برعکس).......
ملاحظه می فرمایید که بنده هم، اشاره به (اختیارات) کرده ام....وهم، جمله
کاملاً (مفهوم)است....هجای بلندِ مصرعِ اول...درمصرعِ دوم بدل شود به دوهجای کوتاه، نه برعکس....(ازین مفهوم تر؟......) یعنی اگر دوهجای کوتاهِ مصرعِ اول....درمصرعِ دوم بدل شد به یک هجای بلند....(بیشتراساتید)...این راقبول ندارند....و(شاید) به همین دلیل...که گاهی ایجادِ سکته می نماید ...و(نه همیشه)چون بستگی به مورد ونوعِ حروف دارد.....دیگرنمی دانم چه باید می گفتم که نگفته ام.......؟.....
واگر به قولِ خودتان(ترکتان کرده ام)....که صدالبته اینگونه نبوده........به خودم قول داده ام.....به شکلی رفتارکنم ....که خدای ناکرده...ازجانبِ حقیر.....مشکلی درسایت ، برای دوستان و،مدیرّیت ایجاد نشود و، چالشی بوجودنیاید....که متاّ سفانه برداشتها..جناب اسدزادِ گرامی یک شکل نیست.....وخیلی صحبتهای دیگر....که عرض کردم (خیلی دوست داشتم) جوابِ پیامتان رابدهم.........
جناب اسدزادِ عزیز.....اگر وجدانتان راقاضی قراردهید...اذعان خواهید نمود...که درخیلی ازموارد سعی کرده ام....(مُصلح) باشم......ولی...همیشه هم بدهکاذبوده ام....چرا؟...نمی دانم....شاید چون (دیوانه)ام....وگاهی نمی توانم ان طورکه باید.....(حرف بزنم)......باید آنگونه باشم؟..........نمی توانم آقاجان.......ظاهرسازی رانیاموخته ام......هرچه هست...دل است وزبان.....ولاغیر.......مرحومِ پدرم......ازدرِ خانه ی شان که وارد می شدی...وسلام می دادی.....باجوابِ سلامی که می داد...معلوم می شد که ازشما دلخوری دارد یانه.....من هم......
شعری چندروزِ پیش گویا به اشتراک گذاشتم...که یک مصرعش این است....
(باسکوتِ شب وتنهاییِ دل خوکردم....این سکوت ازمن ودل، دلهره ها، دزدیدند) باوربفرمایید تصمیم گرفته ام که اینگونه تغییرش دهم( این سکوت ازمن ودل«دلخوره ها»دزدیدند).....بزرگوارغرض ازین موارد ....اگر ازبنده خطایی سرزده....وسوءِ تفاهمی پیش امده....همین جا....درمقابلِ همه ی هموندان....ازشما عذرخواهی می کنم....ولی باوربفرمایید...بارها تصمیم گرفته ام....شعری بخوانم....وزیرش هم بنویسم.......احسنت....افرین....مهمان بودم.....زیباست......بی نظیرست.....اصلاً مثلِ این تابه حال ندیده ام.....الهام است....ووووووو.ولی نمی توانم.......وقتی شعری رامی خوانم...گویا، سراینده روبرویم نشسته....وازبنده ی حقیرمی خواهد که واقعیّت رابرایش بنویسم.....اگرمی دانم ........شاید هم فقط تاان اندازه ای می نویسم که گمان می کنم می دانم......بگذریم.....
فکرمی کنم شاید به همین دلایل باشد که مسئله ی(نقد) دراین سایت.....هیچگاه (پا نخواهدگرفت)...درحالی که حقیریکی ازکسانی بودم که دوست داشتم....می بود...که نیست.....بعضی ازدوستان هم که خداخیرشان دهد...به لطفِ وجودِ گزیته ی (حذف) اگر موردی بابِ میلشان نباشد....بلافاصله....حذفش می کنند.......خیلی دوست دارم.....که خیلی مسائل رابنویسم....که چاره سازند....ولی باوربفرمایید....دیگرقادرنیستم....گاهی روزها هم که پشتِ این دستگاه می نوشینم...ومی نویسم.......برخود فرض میدانم که لطفِ عزیزان راپاسخگو باشم....که همیشه مدیونشان بوده وهستم.....شماهم برادرِ من....ازان کسانی هستید که می دانم.......دلسوزید ..برای سایت وبرای هموندان....خداانشاءا....ازشما وهمه ی عزیزانی که زحمت می کشند دراین راه ....بدونِ چشمداشت....قبول کند....وجزای خیردهد انشاءا......بنده هم....اگر عزیزی...دوستی هموندی......دوست داشت....درخدمتشان هستم(اگرعمری )باشد....واگرهم تاکنون....کسی ازمن دلخورشده....عذرخواهی می کنم....وطلبِ بخشش.....امّا درمقابلِ زیاده خواهان....هیچگاه..کم نیاورده...وسر، خم نخواهم کرد....چون(دیوانه)ام...یاعلی...موفق باشید.

سلامی دوباره
ممنون که پاسخ مفصلی مرقوم داشته اید
دوست بزرگوارم اشتباه از بنده بوده که برداشت اشتباهی از کامنتتان داشتم و عذرخواهم.
طبق معمول و به منوال گذشته همچنان مریدم و خواهم آموخت از محضرتان.

امید که سلامت و سعادت همراهتان باشند