عاشق ترم کن

سلام و درودی از قلب تقدیم استاد واژ های ناب سر کارخانم جمیله عجم بزرگوار مهربان عزیز یکی از زیباترین و ملموس ترین شمارا خواندم و به قول یه بنده خدا حسابی کیفور شدم ممنونم برای این اشتراک گذاری زیبا دست مریزاد

درود استاد بانوی گرامی
غزلی ناب و زیباست

سلام بانوی عزیز
بسیار زیبا قلم زده اید
محظوظ شدم از غزل زیبایتان
احسنت

بسیار زیبا مهربانوی واژه های ناب!
سپاس که بی دریغ این غزل بسیار زیبا و دلنشین را به اشتراک گذاشتید!

چنان عاشقانه
گوشه ی قلبم خزیده ای
که یادت
روزی هزار بار
دلم را از جا می کند
اما عشق در من
محکم ومحکم تر می شود!!!

با درود گل بانو وآرزوی بهترینها رهسپار دل با احساست

بسیار زیبا سرودید
💖💖💖

سلام بانوی مهربان و بزرگوارم
بسیارعالی ........حظ وافر بردم از خوانش ..سپاس

با سلام بانو بسیار عالی

سلام سرکار خانم عجم عزیز
خیلی هم قشنگ
درودتان

سلام.دست مريزا.عالی بود.

سلام و درود خواهرم
عالیییییییییییییییییییییییییی

سلام بر بانوی گرانقدر
بسیار زیبا بود
درود فراوان بر شما

شب جمعست نثار دل مرحوم خودم...!
می روم از سر بازارچه خرما بخرم...!

عاشق دلش مانند برگ گل لطیف است
فکری برای این دل غم پرورم کن

درود بر بانو عجم

بسیار زیبا و با احساس

سلام و عرض ادب
خواندن و لذت بردن از شعر " برداشت زعفران " و این غزل بهانه ای بود تا با تعریف از اشعار لطیف شما شاید گوشه ای از محبتتان را پاسخگو باشم .
احسنت بر شما

سلام بانو بسیاررر لذت بردم

عاشقانه هایت برقرار استادوخواهر نازنینم.............لذت بردم از شور زیبای واژه هایت چون همیشه

سلام

هزاران درود خواهر خوبم
بسیار زیبا و عالی

غزل دلنشینی خواندم از دفتر پر احساستان


همیشه باشید و بسرایید


.......مانا باشید در پناه حق......

سلام و عرض ادب خواهرم
زیبا سرودید و بر دل نشست.
آفرین بر شما و طبع روانتان
اگر مجالی حاصل شود برای تقدیم عرائضی باز میگردم.

عاشق دلش مانند برگ گل لطیف است
فکری برای این دل غم پرورم کن
گل درمسیربادها طاقت ندارد
کاری بکن یاهم که ازدم پرپرم کن
دلشوره ها حال غزل راهم گرفته
این روزها سردم کمی عاشق ترم کن احسنت

سلام
بانو عجم
افرین بر شما و ممنون

دلشوره ها حال غزل راهم گرفته .درود بانو مثل همیشه زیباسرودید

..........................
..............
.......
درودتان
بانوی نازنیم

چنان عاشقانه
گوشه ی قلبم خزیده ای
که یادت
روزی هزاربار
دلم راازجا می کند
اما عشق درمن
محکم ومحکم ترمی شود!!

غمگین و عاشقانه

زنده باشید ب عشق
................................
...................
.......

کاش به زنان عاشق،انتقام را یاد می دادند
غمگینم که
عشق
این همه مهربان است!
درودها بر بانوی غزلهای احساس
محظوظ شدم
روزگارتان بی نقص
دلتان بی زخم

درود بانوی واژه های عزیزم
عالی بود
دست مریزاد
جغرافیای گرم دستانت بهاراست
فکر خزان آهسته بیرون ازسرم کن
درازدحام خواهش عاشق نماها
درگیرتردیدم تواما باورم کن

چنان عاشقانه

گوشه ی قلبم خزیده ای

که یادت

روزی هزاربار

دلم راازجا می کند

اما عشق درمن

محکم ومحکم ترمی شود!!

سلام وعرض ادب

خواندن آثار شما همیشه لطفی خاص دارد ...

بمانید به مهر خواهر گرامیم

یا علی

بانوی واژه های ناب . قلمتان همیشه سبز

درود
احسنت بر این طبع زیبا

درود زیبا بود بانو

سلام
زیبا سروده اید استاد بزرگوار

درود بانو

:2
با سلام و درود- قشنگ بود بانو

درود بانوی واژه ها
عالی

سلام بر استاد بانوی مهربانم

بسیار زیبا و عاشقانه مرحبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
دیر آمدنم را ببخش
زنده باشی گلم

مرحبا زیباو دلنشین بود

درود بی کران بر شما بانوی گرانقدر .بسیار زیبا./

سلام

بسیار زیبا و دلنشین

قلمتان به مهر و ازادی تا همیشه

غزلیست بسیار زیبا و دلنشین
لذت بردم بانو.

گرامی شاعر
با سپاس
سلام

درود
بسیار لذت بردم.

دلشوره ها حال غزل راهم گرفته
این روزها سردم کمی عاشق ترم کن

سلام استاد عزیز
بسیار زیباسرودید
همیشه لذت بخش است خواندن اثر شما
موفق باشید

باز خوانی شد
شروعی خوب
پایانذندی درست
ساختار شعر منسجم
تصویر سازی ها بسیار زیبا
تر کیب ها بکر و تازه
و...
جغرافیای گرم دستانت بهاراست
فکر خزان آهسته بیرون ازسرم کن
سلام

پایانبندی درست...

درود فراوان به استاد معزز سرکار خانم عجم

بسیار زیبا ودلنشین احسنت بر قلم واحساس
خوب شما ؛ زیبائی غزل ناخود آگاه یک بیت
مرا به ذهن رسید اگر چه بسیار ایراد دارد
ولی با کسب اجازه از شما تقدیم میدارم
هرشب بعشقت ناله ها تاصبح دارم
یک شب بیا رحمی باین چشم ترم کن
دست حق نگهدار

با سلام و سپاس حضور جناب احسانی و خانم
آنچه دوست عزیز و شاعر فرزانه جناب احسانی از فیزیک نام برده از سوی نگارنده به دلایلی چند رد می شود.
اصولا هیچ شتی نور ندارد (اشیاء مثل: تکه ای آهن قراضه- قسمتی از ظرف پلاستیکی و...) تنها منبع نور خورشید است...
خال که اشیاء بی نورند چرا شاعر سهمی از اشعه برای هر شیئی قائل است... شعر است غلو و لفاظی و بازی با کلمات از یکسو.. و از منظر های دیگر ممکن در لحظه ای از زمان تحت تاثیر عوامل عرفانی آنچنان به وجد آمده که خویش را تا لبه شطح و شهود نزدیک نموده است آنجاست که ذره را نورانی می بیند ... اما با پارادوکسی چشم سر کور می شود و یار - معشوق - معبود و...در مه می بیند و این میسر نیست مگر با چشم دل که با تناقضی دیگر مواجه می شویم ارجاع می دهد به قدم زدن و عبور آنهم با کرم شبتاب همگان می دانیم روشنی کرم شب تاب واکنشی شیمیایی ست نه گرما دارد و نه به منبع نور متصل است . اما شاعر تحت تاثیر عرفان با روشنی کرم شب تاب از تاریکی عبور می کند...از منظر دیگر این شعرسوررئالیسمی ست(فرا واقعی) که شرح و بسط آن از حوصله ی مخاطب خارج است ....حال فرض می کنم این شعر آقای احسانی است و من می خواهم با بضاعت اندکم نقدش کنم...اگر ازتقسیم بندی زمان و مکان در مقیاس-
های تکانیده شده و از درشت نمایی سطح نرم زمان و دانه دانه شدن مکان / و هم
چنین دنیای هولوگرام که این همدوسی ازیک فرکانس یا تصور بر اینکه از یک افق
که موج تک بسامد آن بین دو نقطه زمانی با فاصله مکانی طویل ؛بدون تغییر آرایش
بر هم اتفاق همسان دارند که صرف آن به اطناب کشیدن و خلاصه آن هم پیچیدگی
ایجاد می کند ؛ بگذریم ،که اعتبار و اثبات همواره در تزلزل است و این نسبیت البته
به معنای توجه به فلسفه نسبی گرایی نیست /جایگاه و زاویه/ که دستیابی به
حقیقی نزدیکتر همیشه از ایده ما مهمتر است ؛ و دنیای شعر به یمن وجود زبان
که اگر جمله بسامد آن بالا نباشد، هر واژه تصویر جزیی از جهان است،البته از بازی-
های زبانی غیر معمول و همچنین کسانی که پشت دشواری های معانی خود را
مخفی می کنند غافل نباشیم ؛ و اینکه واژه ها اساس اعتباری آن چرخه سماعی
دارد ، گرچه از ارزش آن کاسته نمی شود به هر فرم باشد ولی واقعیت شکل دیگری
دارد و این همه اهمیت شعر که در علوم پایه هم از نام برده شده از این است که
شاعر از عینیتی ظاهراً حقیقی دنیایی مجازی می سازد که به حقیقت نزدیکتر
است
و شعر چه سهم برجسته ای از عرفان داد که دیگر عرفان را با زبان خود
معنا نمی کنم که طوماری طولانی دارد .و گاهی به سمت هرز معنا شده و اکتفا
به اینکه شناخت متعالی هر جا پرسه بزند از خودشناختی ذره ای دور نمی-شود و هر آنچه از احسنت خویش زایش کند زایشی خدا گونه دارد و شاعر اینجا چه ارتباط درونی متعالی ؛ خارج از آن الگوهای نوری که مطرح شد و همچنین کرم ابریشم که به واسطه شیمیایی تولیدنور می کند و اما "مه" که سطح میدان دید را کاهش می دهد و شاعر بدون چشم هایش چه با لطافت حضور که مه علاوه بر توسعه معنایی ؛ جنس واژه ای آن نرم و پنبه گونه است ؛با وجه متعالی خویش سخن می گوید و او را فرا می خواند به دیدن رهگذری که پیاده می رود به گردش با کرم شبتاب ! که همسوو هم توان با وجه متعالیش ؛ چشم -
های او توانا شده ، به اندازه و چند وچون آن کار نداریم، ولی نمی شود .بدون حضوری متعالی دست بر روی چنین واژگانی کشید و حالی بالقوه می طلبد..که احوالات شاعر اینجا
با این شکل محسوس است..و خلاصه هر چیزی میتواند شکل دیگری هم داشته باشد چه نزدیک چه دور که همین حالا تشابهاتی در ذهنم پرسه می زند که از حوصله طومار قلم و
گوش مخاطب خارج است ؛ بی شک شعری که خارج از فرم و صورت هم محتوای برجسته دارد ، مداوم معانی جدید تراوش و باز سازی می شوند..

حالا لطفا یکبار دیگر شعر را با نگاه عرفانی یا سوررئالیسمی مطالعه بفرمایید ...

هرشیئی
سهمی
از اشعه دارد
--
مگر من
که با تو
در مٍه
صمیمی ترم
--
می بینی ؟
آنجا !
رهگذر را...
--
پیاده
می رود
به گردش
با کرم شب تاب !

کلمه به کلمه سروده زیبایت پر از احساس های ناب است

درود بر شما
زیباست
قلمتان سبز

سلام و درود خواهر گللللللللللللم
عالی بود
ممنونم

سلام و درود خواهر گللللللللللللم
عالی بود
ممنونم

سلام خواهر بزرگوار

عالی بود

سلام و درود استاد گرانقدر و ارجمند
بسیار زیبا و سرشار از حس عاشقانه
وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد
آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد
آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت
نزدیک ظهر بود … غزل اختراع شد
آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد
“یک دست جام باده و یک دست زلف یار”
اینگونه بود ها…! که بغل اختراع شد.

درود بر بانوی مهربان

خیلی خوب و دلنشین بود مرسی از این شعر زیباتون

بسیار زیبا، بسیار عالی
درود بر این ذوق سرشار و روح لطیف
درود استاد بزرگوارم

درود به شما مهربانوی فرهیخته. از خواندن غزل ناب و زیبای شما بسیار لذت بردم. هزاران احسنت به شما بانو ...

درود بانو
زیباییرقص قلمت
را نمی شود نگاه کرد
مثل کوره خورشید داغ
مانا باشی

رود مهر بانو، بانوی واژه ها بسیار زیبا محظوظ شدم قلمتان نویساد