سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        شیرین بیان

        شعری از

        جعفر محمدی (ضمیر)

        از دفتر سرگشته در باد نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۸ دی ۱۳۹۴ ۰۹:۵۷ شماره ثبت ۴۳۴۲۶
          بازدید : ۹۰۳   |    نظرات : ۳۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        معجزه کرده عزیزان حضرت شیرین بیان
        این حقیقت بهر من این گونه گردیده عیان
        ترشی معده چنان بر بنده آورده فشار
        کز زیادی درد و حرمان گشته بودم نیمه جان
        درد از معده برفته سوی قلب نازنین
        تا بر آوردم ز سینه ، ناله و آه و فغان
        من ندارم صد فغان  از دور چرخ چنبری
        بلکه از رفلکس معده ، زینهار و الامان
        من نگویم دوستان این داستان با من چه کرد
        اینقدر کز من گرفته صبر و اعصاب و روان
        ای عزیزان من نپختم آش تا گویی مرا
        روغن داغش میفزا ، تا به نا پیدا کران
        هر کسی یک نسخه ای از بهر من تجویز کرد
        از حسین کرد برگیر تا به موسی و شبان
        دوستی گفتا برو دکتر برای درد خویش
        از چناران تا به مشهد من دویدم بی امان
        بیست و پنج تومان ویزیت دکتر فرخنده پی
        من بدادم تا رها گردم ز دست این و آن
        داد چند کپسول و قرص و شربت شیرین و تلخ
        تا خورم آن را شوم سالم در این دور زمان
        بس جویدم قرص آلومینیوم بعد غذا
        از برای این فلز من گشته ام مانند کان
        بس گران است پول دارو و دوا در شهرمان
        زیر بار آن بمانده است ، هم کهان و هم مهان
        آن شنیدی از قضا سرکنگبین صفرا فزود
        یخ بدان سردی ، ز گرما داشتی اینجا نشان
        بعد ماهی مصرف بیهوده اقراص بد
        لشکر بشکسته بودم نه درفش و نه سنان
        اشکهایم شد روان و دیده هایم پر خون
        لشکر داعش دلش سوزد ببیند بی گمان
        کاشکی از پر سیمرغ من مدد می خواستم
        یا بدادم می رسیدی حضرت صاحب زمان
        در سر من آرزوهای فراوان لانه داشت
        آرزویم یک به یک از یکدگر بگسست عنان
        ای دریغا رفت ایام جوانی و نشاط
        قد سروم رفت گردیدم بسان یک کمان
        گشته بودم ناامید من از علاج درد خود
        تا بدیدم دوستی صاحبدل و روشن روان
        گفت یک قاشق ز سوزک خور ز بعد هر غذا
        گفتمش سوزک چه باشد ؟ گفت همان شیرین بیان
        گر نگشتی به بکن بر من دو صد نفرین و تف
        ور بگشتی خوب ، دعا کن مرمرا  وقت اذان
        بر مغازه احمد کرده برفتم بی درنگ
        یک کیلو سوزک خریدم در حدود ده تومان
        چند روزی بعد خوردن ، درد زایل گشته بود
        گوئیا هرگز نبوده دردی اندر جسم و جان
        در جهنم بودم از درد و غم و رنج زیاد
        بوالعجب پرواز داده از درک سوی جنان
        معجزه کرده عزیزان حضرت شیرین بیان
        بعد نومیدی و پیری گشته ام اینک جوان
        هان و هان تا شکر ایزد را بجا آری ضمیر
        مثل گل ها و گیاهان ، با هزار و صد زبان
        ۷
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۱۱ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۴۷
        استاد عزیز خوشحالم که به زیبایی از شما باز می خوانم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمعه ۱۱ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۵۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود
        شعربسیارزیبای بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        جمعه ۱۱ دی ۱۳۹۴ ۰۷:۰۱
        .................. خندانک خندانک خندانک ......................
        مثل گل ها و گیاهان ، با هزار و صد زبان
        خندانک
        خندانک
        درود بزرگوار خندانک
        زیباااا بود خندانک خندانک

        .................. خندانک خندانک خندانک ......................
        موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید !
        به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد
        همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ریطی ندارد !
        ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید !
        از مرغ برایش سوپ درست کردند !
        گوسفند را برای عبادت کننده گان سربریدند !
        گاو را برای مراسم ترحیم کشتند !
        و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد !!!
        خندانک
        فريدوني ( شهزاد)
        جمعه ۱۱ دی ۱۳۹۴ ۱۳:۴۵
        خندانک
        عباس وطن دوست
        شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۱۲
        خندانک

        سلام

        عرض سلام و ادب جناب محمدی

        درود بر احساس زیبا و دلنشینتان بزرگوار

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0