سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم

    شعری از

    مسعود ولی عرب(آرمان ایرانشهر)

    از دفتر بستر دریای تنهایی نوع شعر سپید

    ارسال شده در تاریخ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴ ۱۸:۴۳ شماره ثبت ۳۹۹۶۰
      بازدید : ۵۴۹   |    نظرات : ۸

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر مسعود ولی عرب(آرمان ایرانشهر)
    آخرین اشعار ناب مسعود ولی عرب(آرمان ایرانشهر)

    «««تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم »»»
    از درون سینه جان سوز
    می وزد آرام، آن نسیم صبح آزادی
    اما ،اما
    باز من مانده ام تنها
    تنهاتر از دیروز
    گرچه ما بودیم، آن دلاور مردان پیروز
    فاتحان بر و بوم و دشت و صحرا
    فریادهامان می کوفت بر دشت
    می پیچید همچون مار زنگی به دور سنگ
    می برد همچون هیاهوی سیلابی ستروگ
    هیبت لشکر دشمن را با خویش
    افسوس کامروز
    من مانده ام تنها 
    تنهاتر از دیروز
    آری من ندای پیر خویش را
    در سحرگاهان شنیدم
    داغ بی برگی را
    همچون پادشاهی رنجور
    کنج زندان به تنهایی کشیدم
    آری از تبار آن دلاورمردانم
    نیزه داران روز خشم
    سپهسالاران ستروگ میهن دوست
    پادشاهان ایرانشهر
    من نیز، از ای،،زخم های کهنه می سوزم
    خاک پاک ایرانشهر را
    توتیای چشمان خویش
    می سازم و می بوسم
    خسته ام از گفت و شنود با خویش
    از آرزوهای محال رو در پیش
    آز زراندوزان بی غیرت
    میزند بر پهلوی من زخم
    خنجری آنچنان تیز
    همچون تیغ پولادین افراسیاب
    گرچه امروز او از یادها رفته
    می خرامد آهسته در خواب
    من نیز ، همچون نیای خویش
    می سرایم «««تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم »»
    گرچه آزادی ، افسانه ها می گفت
    افسانه های شیرین
    آنچانکه ماتم کرد
    همچون نیای خویش
    من نیز، از این
    اژدهای بی بند و بی زنجیر ،ترسانم 
    از برافتادن تاج کیانی
    درفش کاویانی
    بدست سواران  دشت بی مرگی
    لرزانم، ترسانم
    نگارین در دیبای خسروانی را
    این بار هم ، به صد پاره گردانند ...
    سبک
    آهسته می رانند و می خوانند...
    ناخدای زورق تزویر
    تو گویی، پیوند بسته  با نام آزادی ؟؟!!
    ۴
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0