سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        حـاج حســـن..

        شعری از

        مهدی شفیعی(مسیح)

        از دفتر زخمـ کهنـه های شهـر نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۳۸ شماره ثبت ۴۸۸۲۰
          بازدید : ۳۵۰   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        بابامم حافظه ش توی جنگ گم شده
        هنوز تو خیال پشت رگبارشه
        اگه ترکشا تو سرش راه برن
        رگای سرش ممکنه پاره شه

        حالش خیلی بد میشه بعضی شبا
        شبایی که واسش اتاق سنگره
        شب حمله هم باشه دیدم چطور
        که با گریه از خواب یهو می پره

        یه وقتایی میخواد خودش داوطلب
        یه راه توی میدون مین وا کنه
        میون یه گردان که قیچی شدن
        چشای رفیقش رو پیدا کنه


        صدای یه جنگنده تو گوششه
        یه وقتا به من میگه سنگر بگیر
        چقد غصه داره که دوستاش همه
        شهیدن ولی اون یه عمره اسیر

        گاهی روی یک نقطه زوم می کنه
        با گریه صدا میزنه حاج حسن
        جلو چششم اروند و پاتک بعثیا
        یه مشت بچه غواص که بی سنگرن

        همه زندگیش عکسای جبهشه
        باید قبل خوابش نگاشون کنه
        هوای رفیقاشو که می کنه
        باید دونه دونه صداشون کنه

        بابام حافظه ش توی جنگ گم شده
        یه آرپیجی انگار هنوز دسته شه
        گاهی این قدر خود زنی می کنه
        تا دیگه خودش از خودش خسته شه

        گاهی میره بیرون همش مادرم
        تا برگرده دلشوره داره براش
        تو گلزار شهر میشه پیداش کنی
        توی پاتوقش پیش هم سنگراش
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۰۴
        خندانک خندانک خندانک به جمع ماخوش امدید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بابامم حافظه ش توی جنگ گم شده

        هنوز تو خیال پشت رگبارشه

        اگه ترکشا تو سرش راه برن

        رگای سرش ممکنه پاره شه
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تلخ اما بسیارزیبا بود
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۰۲
        درود گرامی
        به شعر ناب خوش آمدید
        سروده زیبایی را هدیه آوردیدشاد باشید خندانک خندانک خندانک
        مسعود خلیق اخلاقی
        شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۵۱
        درود بر شما
        زیبا بود
        منوچهر مجاهدنیا
        شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۱۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک به شعرناب خوش آمدید.
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵ ۲۰:۰۴
        درود بر شما خندانک خندانک خندانک

        باقر رمزی ( باصر )
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۱۲
        خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سلام و درود بزرگوار خندانک خندانک
        بسیار عالی خندانک خندانک
        کماکان زیبا خندانک خندانک
        موفق باشید خندانک خندانک
        به ما هم سری بزنید منتظر نقدتان هستم خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۰۳
        سلامـ...
        اشکمو دراورد شعرتون...
        .
        .

        روی نیمکت هاای سرد دانشگاه...
        با تمسخر نگااه میکردند..
        هر دقیقه به گوش هم پچ پچ...
        روی زخمم یکی یکی دردند...

        درد ..درد تمام مثل من است...
        حرف این بچه های بی سرو پا...
        درد من را سمیه میداند...
        بیست سال و دو ماه بی بابا...

        هر دفه با کنایه میگویند...
        حق ما ضایه شد به اسانی...
        بچه ی این ردیف سهمیه ایست...
        درد دارد... شما نمیدانی..

        یک دقیقه فقط تصور کن...
        از زمین و زمان تو دلگیری...
        پی یک شانه ای که دیگر نیست...
        جای بابا تو عکس میبینی...

        بغض کردی به گوشه ای ساکت...
        چشمهای یکی که تر گشته...
        بیست ساله ...زنی بیوه شده...
        روزگارش شبیه من گشته...

        مادرم مثل من عذادار است...
        با نصیحت که عصر پاکی نیست...
        هر دقیقه مرا محک بزند...
        تو بزن مادرم خیالی نیست...

        لحظه ها را چ بد رقم زده اند ...
        درد دارد که سر به سر دادند...
        جای یک زخم بر دلم ماندو..
        سهمیه جای یک پدر دادند...

        رفتی و کل چیزها خوبست...
        دختران دیارمان پاکند...
        ابروی جنس تو کمی صاف است...
        بند تسبیح ها پر از لاکند...

        دختر شاهد و غرور و عشق...
        کودکیش تباه میگردد...
        به نفهمی که میزند خود را...
        پیکر او سیاه میگردد...

        به خدا هیچ من نمیخواهم...
        سهمیه ها همه از آن شما...
        لحظه ای پیش او مرا ببرید...
        سخت.. تنگ گشته دلم بابا...

        بهار 1392... احساس حسینی...



        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0