سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        توان نداشتنم

        شعری از

        بیژن آریایی(آریا)

        از دفتر برگی از تاریخ نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۴۵ شماره ثبت ۴۴۶۹۷
          بازدید : ۵۳۲   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)

        خشکیده طبع شعرم ، دیگر توان ندارم
        گویی که در تن خود، روح و روان ندارم
        هر صبح و در شبانگاه،نالم ز درد دوری
        او رفت و دیگرش من؛ آرام جان ندارم
        خشکید بر لبانم؛چون جای بوسه هایش
        از چشم خون بریزد؛ سرو روان ندارم
        چون یاد می کنم من، از خاطرات عمرم
        انگار در تن خود ، دیگر که جان ندارم
        رفت و به خنده گفتا، جانا که منتظر باش
        یارب چگونه گویم ، دیگر زبان ندارم
        پیداست از جدایی؛ خرسند گشته دلبر
        چون باره ایی که گویی؛ دیگر عنان ندارم
        غافل ز دست تقدیر؛ چون گشت یار زیبا
        افسوس نازنینم ؛ راز نهان ندارم
        در سایه محبت؛ هر چند خفته بودی
        رفتست سایه دیگر ، نامهربان ندارم
        گویم خدای قادر، شکرت که اینچنین شد
        هر چند رفته یارم، دیگر زیان ندارم
        چون رفت از کنارم ، دیدم که پر ندارم
        ای مردمان بدانید ؛ ارابه ران ندارم
        بشکست بال و پر را؛ چون دید پر گرفتم
        دراین تنم سلامت؛ یک استخوان ندارم
        من با امید زنده ؛ ماندم ولی فنا شد
        ای دوستان ببینید ؛ دیگر امان ندارم
        گویند به من خویشان؛از چه چنین نحیفی
        گویم که رفت شاهی؛ نوشیروان ندارم
        گویند مهربانم؛ در خود نگر تو چندی
        گویم شما ببینید ؛ من آرمان ندارم
        رفتست بی مروّت؛ آن سنگدلْ نگارم
        شکر از خدای منّان،آسیب رسان ندارم
        باشم درون بحرش ؛چون قایقی شکسته
        چون قایقم فنا شد ؛ من بادبان ندارم
        گویند خاطرش را ؛ در خاطرت نگه دار
        در پاسخش بگویم ؛ من یادمان ندارم
        گویند از چه گویی ؛ ای صاحب کرامت
        باید بگویمت دوست ؛ هم داستان ندارم
        چون آریا غمش را، از مردمان نهان کرد
        گوید که گشت آرام؛ غم در میان ندارم
         
        =======================
        پ.ن:
        ای دوستان شاعر ؛ خرسند باشم اکنون
        زیرا که مصرعی شعر؛خارج ز وزن ندارم!!
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۲۴
        درود گرامی
        غمگین و زیباست خندانک خندانک خندانک
        ایـّـوب ایـّـوبی
        شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۳۹
        درود خندانک اشکال وزنی در نظر اول یافت نشد به جز همانجا
        که فرمودید خارج ز وزن ندارم( ن ) در واژه ی وزن محذوف نیست باعث لغزش وزن شده است
        2) مفهوم دورنی و افقی این دو مصرع کمی می لنگد
        من با امید زنده ؛ ماندم ولی فنا شد
        ای دوستان ببینید ؛ دیگر امان ندارم

        خندانک خندانک با پوزش خندانک خندانک
        محمدعلی جعفریان(عاشق)
        شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۰۴
        سلام

        وزن شعر شمآ
        مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن(در هر مصرع ) است
        مضارع مثمن اخرب است
        جزء وزن های بسیار زیبای دوری در غزل است و پرکاربرد

        بگذریم
        جوان هستیدوکلی راه در پیش داریدو شاعرخوبی خواهید شد
        اگر........... خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        شعر شما شعر بسیارخوبی می شوداگر

        الف- اشکال وزنی اش را برطرف کنید(نود درصد درست است)
        ب- ضعف تألیف آن را بر طرفغ نمایید





        ایـّـوب ایـّـوبی
        شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۲۳
        خندانک ای کاش 10 در صدش را مشخص می کردید خندانک خندانک
        علی میرزایی( هیچکاک)
        شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۱۶
        به نام خدا
        سلام
        شاعر در ابتدا میفرماید که «خشکید طبع شعرم»ولی پس از آن حدود ۱۵ بیت شعر میسراید و این تناقضی است آشکار.
        در جای دیگر دلبرش را به حیوان چهارپایی تشبیه نموده که از افسار خود رهایی یافته است و چنین دلبری با چنان تشبیهی حق هم داشته بگذارد و برود
        «پیداست از جدایی؛ خرسند گشته دلبر
        چون باره ای که گویی،دیگر عنان ندارم»

        در مصرع چهارم میگوید«او رفت و دیگرش من،روح و روان ندارم» و از فراق مینالد،ولی در مصرعی دیگر که اتفاقا وزن هم در آن نقض گشته است،خدا را از بابت رفتن دلبرش شکر میکند«شکر از خدای منّان،آسیب رسان ندارم».تناقضی دیگر.
        و البته در مصرعی که در آن از سرودن شعری باوزن درست بر خود بالیده،اتفاقا هم وزن و هم قافیه را باخته است.
        البته امیدوارم شاعر عزیز ما بر بنده ببخشایند،اما چون درخواست نقد داده بودید،لازم دانستم نکاتی را یادآور گردم. خندانک
        نیره ناصری نسب
        شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۵۵
        درود بر استاد بزرگوار جناب آریایی گرامی

        امیدواریم همیشه توان نوشتن داشته باشید تا همیشه از شما بیاموزیم .
        شاد و سرافراز باشید خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0