سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        مرگ

        شعری از

        احمد خدادادی دهکردی

        از دفتر دریای عشق نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۲۶ شماره ثبت ۳۹۶۶۵
          بازدید : ۸۱۰   |    نظرات : ۲۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد خدادادی دهکردی
        آخرین اشعار ناب احمد خدادادی دهکردی

        روزی ای مرگ سوی من آیی
        که رفیقان تمام یکه خورند
        صبحدم آن زمان که مردم شهر
        روزی از زندگی شروع کنند
        شیون از خانه ام بلند شود
        بچه هایم بلند گریه کنند
        آن یکی در دل از خدا خواهد
        که پدر را خدای زنده کند
        وان دگر باورش نمی آید
        اشک ریزد زدیده ناله کند
        دیگری زیر لب به خود گوید
        کاش تندی به او نمی کردیم
        روز وشب کار بهر ما میکرد
        غصه هایش بخاطر ما بود
        ناسزایی اگر به ما میگفت
        ظاهری بود عاشق ما بود
        همسرم گویدش به فرزندان
        فکر و ذکرش فقط شما بودید
        آرزویش رفاه فرزندان
        از دل او چه بی خبر بودید
        رفت بابا ز دست وصد افسوس
        قدر او را کسی نمی دانست
        رفته رفته شلوغ شد خانه
        بستگان آمدند و همسایه
        ساعتی بعد سوی گورستان
        رفت تابوت من بدوش روان
        آه دل کندن از زن و فرزند
        زیر انبوه خاک خوابیدن
        وای فردا برای صبحانه
        که رود سوی نانوا بیرون
        چه کسی می خرد همین فردا
        آن کتابی که دخترم می خواست
        راستی بعد از این چه خواهد شد 
        قصه سرنوشت فرزندان
        کاش زین پس تمام فرزندان
        مادر خویش احترام کنند
        کاش تندی دگر به او نکنند
        همچو من یار ویاورش باشند
        عاقبت من درون گور شدم
        با لباسی سفید همچون برف
        خواند بالای قبرمن تلقین
        پیرمردی که پشت او خم بود
        بعدازاین نوبتی سه فرزندم
        خاک می ریختند روی پدر
        آخرین ناله های همسر را
        گوشهایم شنید چون میگفت
        گشت بابا زاین جهان راحت
        ای خداوند رحمتش فرما
         
         
         
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0