پنجشنبه ۶ ارديبهشت
|
|
ای نام تو رمز زندگانی/ای ذات تو اصل جاودانی (ویرایش 1402/09)
|
|
|
|
|
سکوت یعنی شعور
– سکوت یعنی تفسیرساده ی عرفان
وقلب ، تنها بسترنورتا، به امید بهار
وعشق درمان
|
|
|
|
|
اشکِ مـادر همچـو مروارید گشت
از طبیبش پـرس گـواهـی میدهد
|
|
|
|
|
کاروان سحر آهسته به شهر می آید
ابر با بغضِ غریبی به سرم می بارد
|
|
|
|
|
کجایی عشق؟ بیا و بپرس حال مرا
ببین چگونه شکسته زمانه بال مرا
|
|
|
|
|
فردا که روم بر سر بالین نگاهت دیر است
بیچاره که من هر چه بیاید به سرم تقدیر است
|
|
|
|
|
سانفرانسیسکو شهر سختی است برای نوشتن
|
|
|
|
|
روز به شب وصله شد * چشم به راه دوخته شد*سوزنی صدتا یه غاز فروخته شد
|
|
|
|
|
در کنج خانه ی ذهن آرام نشسته بودم.
ناگهان باد خوش خبر بوی دوستم ملک را به مشام نشاند.
|
|
|
|
|
آه مردم عشق من معشوقه ی اغیار شد
|
|
|
|
|
پادشاهی بود با بازی رفیق
از برای یکدگر یاری شفیق
|
|
|
|
|
1-
زیر بارانی
که خواهد آمد
به نیت مترسک
غسل التماس_ ی!
خواهم کرد
شاید کلاغ پی
|
|
|
|
|
من شاعر چشمان سیاهت شده ام...
|
|
|
|
|
تمام آرزوهایم شبی آرام خوابیدند
میان خواب وبیداری شبیه ابر باریدند
|
|
|
|
|
در چهره ی مردم کمی شادی نمی بینم
در جمع کودک ها دگر بازی نمی بینم
|
|
|
|
|
او که دینش خرجِ دنیـا میکند
کی دگر سودی به فردا میکند
|
|
|
|
|
در اینهمه تنهاییِ خاموش ،
تا چه حد ، دیدارت خوب بود
|
|
|
|
|
The Winner of west minister church prize of london-England🇬🇧
|
|
|
|
|
آدم است دیگر
یک هو دلم گاز زدن یک سیب
با تو را می خواهد..!
|
|
|
|
|
یک برگ دگر ز دفتر عمر گذشت/ یک دورِ می و چرخش ساقی بگذشت
|
|
|
|
|
فرصت به گفتن یک شعر تازه نیست
|
|
|
|
|
ای پرنده ای که درشکوه آرامش خزان آواز سرمی دهی
به خیال کدام روزنه امید داری
دردستان کدام حضورت
|
|
|
|
|
خدایا چقدر سخت فراموشت کرده بودم ...
فهمیدم حتی اگر همه بروند باز هم خدا ماندگار است🌿🤍
|
|
|
|
|
توی این عصر جدید / توی این دنیای پَست
|
|
|
|
|
از آن غم با دلم دائم خلیل است
که کوته دست و خرما بر نخیل است...
|
|
|
|
|
بدو گفت نیلوفر آبیام
بیا تا بسازیم آبادیام....
|
|
|
|
|
باز یک مرتبه گریان شدهام با عشقت
|
|
|
|
|
پروانه ها . . .
مدتی در پیله بودم سایه سار لاله ها
بغض اشک آبسنتی در لابلای ناله ها
|
|
|
|
|
بر سر سجاده دارم این دعا
من تو را خواهم همیشه از خدا
گر براورده شود این حاجتم
عقد گردانم تو را من
|
|
|
|
|
اگر درآیینه دل کردی نگاه .....
|
|
|
|
|
این اضطراب، با خفقان می کشد مرا...
|
|
|
|
|
اگــر خـود را مسلمــان می شماری
چرا دل را به شیطان می سپاری
|
|
|
|
|
ساقیا دست این مست بگیر...
|
|
|
|
|
آن دم به فدایت که ، روی تو ببینم باز
بی روی توچشمانم ، همسایه ی باران است
|
|
|
|
|
شیخ شهر آشوب شهر ما شکایت میکند
|
|
|
|
|
متأسفم برای ادبی که ،
نم کشیده
|
|
|
|
|
شب است و بیدار ماندهام هنوز
کجاست نوازش دست مهربانت
شب همه شب در فکر تو بودم
کجاست لغزش موی افشا
|
|
|
|
|
کاش می شد در کنار مَیل فامیل ، میله ها...
|
|
|
|
|
اندوه که هیچ ، مرگ هم کم آورد.
|
|
|
|
|
تور را در خلوتم خوانم که شب را بی سحر بسیار بودم
دل عاشق نشان می خواست به امید نثار بودم
ب
|
|
|
|
|
لعنت به تو ای عشق که با آن همه آزار
یکبار نگذاشتی برسد لب به لبانش
|
|
|
|
|
نازم غم تو را که دلم را امان نداد
|
|
|
|
|
زندگی تقلید طوطی وار نیست/بین انسان ها به جز دیوار نیست/...
|
|
|
|
|
شعر سروش
در نقد بابیت و بهائیت
|
|
|
|
|
در بین زر نگاران، ما هم نگار داریم
تاریخ پر ز عزم و وزن و وقار داریم
یک آسمان ستاره، در قلب ما درخ
|
|
|
|
|
وقتی معلول تو
در بیابانی چنین معقول
و مقبول من است
|
|
|
|
|
خورشید اهل آسمان را سر بریدند..
ماه منیر دو جهان را سر بریدند..
قلب خدا بشکسته با صد ها جفا..
در
|
|
|
|
|
در فتنه های لشکر مویت رها شدم
|
|
|
|
|
کجاست او؟ کجاست او؟ کجاست او؟!
چگونه پشت فاصله از من جداست او؟!
.....
|
|
|
|
|
گفتم می توانم
زندگی را
با یک سرفه
خفه کنم!
خندید، گفت:«
|
|
|
|
|
نهیبی ز وجودشان میگفت :
از خرِ شیطون بیاین پائین
|
|
|
|
|
با پنجره ای بسته چرا خانه بسازیم
|
|
|
|
|
دلت از عمق چشمانت نگاهم ....
|
|
|
|
|
ننـگ و نفــریـن بـــاد بـی شک بــر کسی
چون به هر پستی به هر پستی رسد
|
|
|
|
|
به سراغم اگر آمدی
یادت نرود دبه ای آب و یک گلاب بیاوری
من پیش ترها در چشم انتظاری
رفته ام...!
|
|
|
|
|
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست
که از حادثه عشق تر است
|
|
|
|
|
بعد از این دیگر سکوتم را تماشا میکنی
گیر کردم در گلویی،خسته از فریادها
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۵ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |