پنجشنبه ۳۰ فروردين
|
|
همیشه با خودم درگیرم ای عشق
چرا یک چاره بر هجران نباشد؟
بهار آید یقینا بعد سرما
تمام فصل ها بورا
|
|
|
|
|
از کلامِ سر بریده , واژۀ پرپر شکستم
|
|
|
|
|
سرفه ی ضعیف ظروف روی اجاق دلتنگ
صدای موسیقیِ بسیار خسته کننده
تنهایی ام به دیوار تکیه داده
|
|
|
|
|
از ازل چون دیده بر حُسنت فتاد
|
|
|
|
|
تو با زخمهایت مصمم شدی...
|
|
|
|
|
مادر ازعشق بگو
دلم چه بی رحم شده
|
|
|
|
|
خفتگان در کشتیِ مرگ و شَهابی در کمین
|
|
|
|
|
آهای ،چشمان تو یاغی !
بوسه هایت طعم باران خاک خورده میدهد!
دستی از دور تو را می خواند،
گیسو
|
|
|
|
|
سگ همسایه پوزهاش لرزان
بوی تنپوش کهنهات بر جان
به هوای تو میکند عوعو
پوزهاش را به خاک غم مال
|
|
|
|
|
وقتی کنارتم
در هم کشیده دنیا را گوشه ای می گذارم
|
|
|
|
|
عروسی رینونی
(عروسی در رهنان)
..........................................
شبی جمعه کا گذِش تو سی
|
|
|
|
|
من دخترِ زشت پدری بی پولم!
|
|
|
|
|
خیام چو من آنچه تو را هست بدید
از کوی گذر کرد و مرا مست بدید
بنشست و ز پیکم عرقی نوش نمود
گفتا که
|
|
|
|
|
خدایا! از کَرَم، سیراب فرما
زمين و دشت با بارانِ رحمت
|
|
|
|
|
ز هر بوسه که چون مرهم به زخمم
مرا در هر کجا چون یک طبیب است
|
|
|
|
|
تو هستی دخترم زیبای بابا
نباشی دل نبندم من به دنیا
|
|
|
|
|
بی تو این عالم
هیچ توجیهی ندارد...
|
|
|
|
|
و بلند فریاد می زنی دوست داشتنت را...
|
|
|
|
|
آغوش
یادمه وقتی کوچیک بودم
وقتی می ترسیدم
وقتی گریه میکردم
وقتی حالم بد بود
وقتی همه منو دع
|
|
|
|
|
هر آنچه می کنی با دل، خمار است
|
|
|
|
|
در حرمت چشمان تو تفسیر شدم
در برکه ی لبخند تو تطهیر شدم
...
|
|
|
|
|
نمی دانم که خوابیدم ، و یا بیدار بیدارم
|
|
|
|
|
بگو با من چه کردی دائما آواز می خوانم
|
|
|
|
|
ماری نیست اینجا دراین باغ ،
باغی ست پُر از،
پَری و پونه
|
|
|
|
|
ویرایش شده
ای چند هزار ساله از عهد کهن/از آنچه برفت بر تو افسانه بگو
|
|
|
|
|
جوخهی اعدام؛
در خوابی آشفته
به تفنگش تکیه دادهست...
|
|
|
|
|
اینکه تو با ابلیس باشی هر قدم
|
|
|
|
|
باران نمی بارید، بغضی ترک برداشت
دست تو جاری شد، یک قاصدک برداشت
من آرزو کردم سبزانه با گندم
برک
|
|
|
|
|
گاهی اشک میریزم
که بتوانم که کمی در
ظلماتم یک کمی آرام گیرم
من همانم که اگر یک شبی
در خلوت خو
|
|
|
|
|
چرا به زمزمه ای لب تر نمی کنی؟ ای دل !
دیوار سکوت خراب و فاصله کم نمی کنی ؟ای دل !
هست نشان هزار ع
|
|
|
|
|
شاید داشتنت مرا خدا میکرد!
|
|
|
|
|
سرش زیر برف
به خود نمی تواند
دروغ بگوید
|
|
|
|
|
تا پنجرهٔ چشمم، بر روی رُخَش وا شد
میدانِ دل و جانم، پر آتش و غوغا شد
در معبدِ چشمانش، وقتی که شدم
|
|
|
|
|
به من نجار پیری راز دنیا را چنین میگفت
تبر می دَرّد آخر پوستینِ بی ثمر هارا
|
|
|
|
|
به ابر سپرده ام
وقتی یادم به خاطرت آمد
بر پنجره ی خانه ات ، ببارد
|
|
|
|
|
بنشیـــــــــــــــن بکنـــــــــــــــارم
گـــــل سرسبـــــــــــــــز قرارم
تو ی صبــ
|
|
|
|
|
آن سوی اقلیم نگاهت
طبیعت بکری است
که بر شاخسار کنارها
بلبلان عشق را زمزمه می کنند
با هر پلک زدن
|
|
|
|
|
از خودم
می پرسم
یک اتوبوس/ خیالت
در کدام پایانه
پیاده می شوند
وقتی من
مسافر فرد
|
|
|
|
|
طلایه های حضور و ترانه های سحر
شکوه بیشه سبز و جوانه های سحر
|
|
|
|
|
در میان همیشه مردن هام
باز روز تولدم رسید
این دنیایی بود که میگفتید؟
حیف دردی که مادرم کشید!
ح
|
|
|
|
|
دلخوش به این دنیامباش
دلخوش به این دنیا مباش ای کزوفا جامانده ای
تنها وبی کس درخودت پنهان شدی و
|
|
|
|
|
شنیدم من به دشت کربلایت
به رقص خون خود تا بینهایت
سپَردی ساحت عرش الهی
تو، خورشیدی ز انوار ولای
|
|
|
|
|
شب های بعد از رفتنت مهتاب بی تاب است...
|
|
|
|
|
آرزوی وصل تو آخر به گور باید برم..
|
|
|
|
|
دو رباعی از مهدی ملکی الف همراه با عنوان
|
|
|
|
|
بی تو چشمان من از دوری تو باریدند
|
|
|
|
|
امشب شب مهر و وفا و عشق و یاری است
شعر و غزل از نام زیبای تو جاری است
|
|
|
|
|
تسبیح خداوند... از کتاب راز و نیاز.
|
|
|
|
|
...........................
|
|
|
|
|
نهال ذوق رشد می کند درون من
دوباره زندگی ، دوباره برگ می دهم
|
|
|
|
|
میسوزم در تب عشق..585
گر چه من تشنهی عشقم، شدهام غرقه به غم
قصهی هجر و فراقت غم سنگین من است
|
|
|
|
|
بخاطر یه مشت دلار ماریسونت رو نفروش
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۵۹ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |