شنبه ۱ ارديبهشت
|
|
«دلم لَک زده برای لبخندم»
خدایا حال این روزا رو می بینی؟!!
چه خوش گفت قیصردر شعرش
(لبخند تو خلاصه
|
|
|
|
|
*به نام خدا نامه آغاز کرد*
*ره رستگاری به لر باز کرد*
*درودی به یزدان که لر آفرید*
*درودا به
|
|
|
|
|
من تو را در نغمههای باد و باران دیده ام
|
|
|
|
|
اگر تبر نبود
به تنه ی من چه زدند
از عمری که قد کشیدم
بی طاقت دل بریدم
|
|
|
|
|
به اسمان شبی تک ستاره ای کافی است
|
|
|
|
|
من با تو می گیرم قرار ،آواز می خواهم چکار
|
|
|
|
|
در دلم هست یاد یاران
همرهم هست نام ایشان
|
|
|
|
|
بر هم زده ی خویشتنم ای وطنم دل
پاشیده سر از روی تنم ای وطنم دل
|
|
|
|
|
گذشت شیر ژیانی ز راه پر خطری
نبود از سگ و گرگ وشغال هیچ اثری
|
|
|
|
|
برای مرگ نیز اجبار میشود
|
|
|
|
|
حالا که قرار است شب و روز بمیرید
|
|
|
|
|
این دل شده افسرده ز این فاصله ای عشق
|
|
|
|
|
باز می آید صدای های های ارغنون
|
|
|
|
|
تازه وارد
با چشمان بسته قضاوت نکن
روزهای سختی پشت سر گذاشتیم
روزهای سختی پیش رو خواهیم گذا
|
|
|
|
|
دشنه ای ست آدم نما و، از او ردِ خونی
|
|
|
|
|
تو فقط باش
تا هوا پُر شود از عطر گل یاس
دستهی چلچلهها بگشایند پر پرواز
|
|
|
|
|
سر میگذارم دامنِ داروغه ی هُشیارِشب
|
|
|
|
|
چون کوه ماندم استوار و خَموش
در دلم فریادهاس ولی افسوس
ردپای عشق را گم کردم در زندگی
سرتاپای خست
|
|
|
|
|
پنجره را
تا انتها باز کرد
تا باور
تَنگه ی باریک شک را پهنا داد!
|
|
|
|
|
عشق سراغاز است
سراغاز تمام دنیا
سرآغاز یک زندگی
|
|
|
|
|
هر چه گفتم در ثنایت کمتر از فرّ و شکوهت
باده پیش آور، ز ساغر می به پیمانه بریزان!
دست نیل
|
|
|
|
|
شامگاهانی، فروغت را چو یغما کرده اند
شب نگه داران، تو را در قلب شب جا کرده اند
در میان کوره راهی غ
|
|
|
|
|
باز هم دردای ما درد حقیقی
کیست تا معنا کند رنج عمیقی
|
|
|
|
|
یجوری عاشقت میشم
که اشکامون تلافی شه
|
|
|
|
|
با اینکه مرا دوست نداری برگرد
|
|
|
|
|
چشم ، از آداب حیرت گوهر افشانی کند
زخم نتواند عنانداری کند خوناب را
|
|
|
|
|
از دیده اگر مست نگشتی نشدی مست
ایوان نجف بین که مستی مدام است
|
|
|
|
|
تربت خاک داشت
نفس آب را دادند
و ماه را کاشتند
|
|
|
|
|
من سرزمینی دورم،
استرالیا،
بوتسوانا،
بلیز،
چرا گذارت به من نمی افتد
|
|
|
|
|
دیشب دل من دیده تو را بوی تو میداد
|
|
|
|
|
پرده را پس می زنم
از پنجره
تا ببینم باز هم هستی
این نزدیک ها...
|
|
|
|
|
تقدیم به شهدای حرم شاهچراغ شیراز
|
|
|
|
|
قلبم داشت ، خواب میدید
اما سَر بیدار بود
|
|
|
|
|
می خواهمت
از هرکسی
خواستنی تری
دراین شب های وَهم آلود
پر از دلواپسی
همدم من
خودکار
کاغذ
|
|
|
|
|
بسان برگ پائیزی بهر سو می کشانندم
|
|
|
|
|
تنت ای سروِ خرامان من
جاودان سبز و دِلت سرخ تن
|
|
|
|
|
چکار میکنی با دل غم دیده ای من روزگار
|
|
|
|
|
عشق درمعبدوهستی زمن ایمان جزاست
گر زِ ایمان نشود عشق یقین کفر سزاست
|
|
|
|
|
ما ترجمان حس و حالی ناب بودیم
وقتی که زیر سایه ی مهتاب بودیم
|
|
|
|
|
من دزدیده ام . . .
قاچی از خورشید را
|
|
|
|
|
بغل می کند مرا با آغوشی گرم
آرام می کند مرا با نغمه های شیرین
گرمای وجودش، گرما بخش من است
و خند
|
|
|
|
|
این کویری خشک قلبم غرق و بارانی شده
|
|
|
|
|
باید از دل حجاب را برداشت
جلوه های سراب را برداشت
|
|
|
|
|
ای شهیدانِ به خون غلطان، زِجورِ ملحدان - گشته رنگین چهره ی میهن زِخونِ پاکِتان
|
|
|
|
|
در سايه لطف خدا آسوده تر شد بخت من
آسان بشد ازبهرمن هر زجرتلخ وسخت من
لطف خدا برم
|
|
|
|
|
غم انگیــــزم،از عاشقــــی بیــزار
|
|
|
|
|
قالی خوش نقش وجود من
تویی تمام تار و پود من
|
|
|
|
|
خسته ز انیم پاره کنم بند پیله تن را
لکن منفی شده ایم بر زیر رادیکال وجود
|
|
|
|
|
بی حیایی تا به آن حدی عزیز
|
|
|
|
|
به دیدارم بیا شاید غمی باشد
میان این غم ، شاید که آدمی باشد
|
|
|
|
|
از رود ارس تا دریای ارومیه
عشقِ وطن میکُند سَیلان
|
|
|
|
|
وقتی سکوت فاصله بال و پرم شکست
|
|
|
|
|
دور مشو ز شهر ما ،شهر که هیچ کوچه مرو
صف به صف آیند و دگر دید زنند قطار قطار
|
|
|
|
|
پاییز می شود همه سالم بدون تو
|
|
|
|
|
در شهر قم مراد ز نعمت کریمه است
از نسل مجتبی است کرامت کریمه است
|
|
|
|
|
با دلم راه بیا
تا به پایان برسد این پاییز...
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۸۹ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |