جمعه ۳۱ فروردين
اشعار دفتر شعرِ فقط بخاطر تو شاعر منوچهر منوچهری (بیدل)
|
|
خواننده..مرحوم بانوسوسن
باوجودی که دلم شهر غمه
باز میگن این همه غم برام کمه
ننه پیره میگه کم غصه
|
|
|
|
|
🐠آمنه چشم تو جام شراب منه
آمنه اخم تو رنج و عذاب منه
جونم زدستت آتیش گرفته
مهر تو از دل بیرون نرف
|
|
|
|
|
وقت آن شد که به گلذار گذاری بکنیم
زندگی با صنم لاله عذاری بکنیم
شد قراراز کف امروزبود نوبت آ
|
|
|
|
|
چشمانت
عشقم را به باد سپردم
و من ، این عشق را
با تو تقسیم می کنم
|
|
|
|
|
پشت.نقاب.پنجره.توانزوا نشیته.
بود
کنار ساز.هنجره..ولی لباشو.بسته
بود
تنهایی جرعتش.میداد.مثل بارو
|
|
|
|
|
لباتو غنچه نکن چشام خجالت میکشه
مو هاتو شونه نکن دلم برات پر میکشه
تو چشام خیره نشو بند دلم پاره م
|
|
|
|
|
این چه نقشی بودبیگانه ریخت در پیمانه ما
سالهاست شاهد مرگ هنر شده ایم در این دیار
ما که دل
|
|
|
|
|
نکند عطر دل انگیز ترا
باد با خود بجائی ببرد
پیکر سرو پراز مهر ترا
از سر لطف بهر بی سروپائی بده
|
|
|
|
|
خواننده بیژن.مرتضوی
ترانه سرا بیدل
ای سزاوار.محبت ای.تو.خوب بی
نهایت
تمام زرات.وجودم به.وجودت
|
|
|
|
|
بار الاها به جلال وبه مقامت سوگند
به کتاب وبه نبی به کلامت سوگند
ناامیدم مکن از رحمت خودای خالق
|
|
|
|
|
وقت آن شد که به گلذار گذاری بکنیم
زندگی با صنم لاله عذاری بکنیم
شد قراراز کف امروزبود نوبت آن
|
|
|
|
|
تو کتاب عاشقا قصه عشق من توئی
تو قصه کتاب من شا پری قصه توئی
تو همه شعرای من لیلی افسانه توئی
لیل
|
|
|
|
|
اگر پرسی زمن که احوال تو چون است
دل امید وارمن زهجران تو خون است
درون سینه ام را خون گرفتته از
|
|
|
|
|
خواننده استاد ایرج
یارب زمن دوری کند دیوانه پندارد مرا
بی لانه وبی خانه و کاشانه پندارد مرا
|
|
|
|
|
اي نگاهت روشن فرداي من
بر شب آشفته ي ترديد من
با تو بودن آسمان كاشانه ام
با تو مهراب عبادت
|
|
|
|
|
بی روی تو ای مهر منور چه توان کرد؟
بی موی توای خرمن عنبر چه توان کرد؟
بی دوست چه سودی بوداز عم
|
|
|
|
|
درکلبه ام قدم بنه ای جان به فدای چشمت
تا جان و سر بریزم جانا به پای چشمت
دست از جهان بشستم در
|
|
|
|
|
ماه من چشم توغارتگر دنیای من است
آن ‘کمان ابروی تو سلسله جنبان من است
بهر این دل بیدل گشته ای
|
|
|
|
|
نرگس مست چو از خواب گران واکردی
ای بسا فتنه که در شهر تو بر پا کردی
بوده دیوانه دلم لیک تو دیو
|
|
|
|
|
روياي من به ياد تو رنگين است
چشمان تو به ياد که غمگين است
ديشب مرا به جشن خاطره ها بردي
اين
|
|
|
|
|
ای نگارآسمونی منجی دلهای خسته
حالادیگه دلامون ازغم دوری شکسته
ای صدای توامیدروز شب های بیدل
|
|
|
|
|
عشقت را با من قسمت کن
وبه دعائی بدرقه ام کن
مهمان بی حوصله اندوه توام
درد هایت را با تنم قس
|
|
|
|
|
آن صورت جان در طلب عشق تو گر سوخت
از عشق خدایست بصبح و سحر افتاد
آن لب که زیاد تو شب و روز ن
|
|
|
|
|
اگه دستای تو توی دستای بی قرار من بود
فاصله بین منو تو..قد پیرهن با تنم بود
چی میشه اگه تو ی
|
|
|
|
|
میخوام از چشای مستت عگس شوق وبکشم
از لبای غنچه گونت طعم عشق و بچشم
آخه تو چه دینی داری انقدر
|
|
|
|
|
بیدل عمری گذشت بیخبر از خویش تنم
تاچه آمد زپس وپیش به این پاره تنم
با صدامید به شعرو غزل و بیت گ
|
|
|
|
|
اکنون بامدادان ترابیادمی آورم
چون واژه های گمشده دردل سنگ
غروب ترا می بینم
ازپشت قعله های
|
|
|
|
|
بیدل زقلبت چه خبر داشت
آن شب که گذشتیم ازآ ن
کوچه تاریک
درخلوت تنهائی آن شب
|
|
|
|
|
علی ای ظهور ذاتت شب قدر کبریائی
زجلال کعبه دیدم که تو جلوه خدائی
نه طلوع تو هویدانه غروب تو آشکا
|
|
|
|
|
شعر راباید چو مروارید عشق
بزم رویا های زیبایش کنی
نگذری آسان ازآن چون رهگذر
بلکه با احساس
|
|
|
|
|
امشب ميخوام مهتاب بشه رنگ چشاتوببینم
گرمی دست ترو لمس بکنم بعد بمیرم
امشب مي خوام مجنون عشق
|
|
|
|
|
ای دل من پرده پرگار تو
ای دل من عاشق بیمار تو
ای که زمهرو رخ ابروی ماه
شا م شبم سا یه ا ند وه و آ
|
|
|
|
|
اکنون که دلم خانه ی عنقاست بیا
اکنون که سرم غرق تمناست بیا
از عشق تو عالمی شده غرق سرور
گ
|
|
|
|
|
من یادگارلحظه های گمشده درغبارم
فراموش کردم وفریاد میزنم
ای انسانها حتی برای لحظه ای زود گذر
|
|
|
|
|
بک بوسه زتو کافیست عاشق شدنش بامن
یک موی زمن آتش زن ظاهر شدنش بامن
از گوشه آن چشمت ه
|
|
|
|
|
نکند عطر دل انگیز ترا
...... باد با خود بجائی ببرد
پیکر سرو پراز مهر ترا
......از سر لطف بهر ب
|
|
|
|
|
اگر از یار سفر کرده نشانی یابم
همچو خضر ازلب او آب جوانی یابم
یار عاشق کش من رفت ندارم خبری
|
|
|
|
|
چون گل از تنگ دلی جامه درانیم هنوز
چشم در راه عزیزی نگرانیم هنو
|
|
|
|
|
روياي من به ياد تو رنگين است
چشمان تو به ياد که غمگين است
ديشب مرا به جشن خاطره ها بردي
ا
|
|
|
|
|
شبی از اشک خود پرکرده دامن
بکوی تو خرامان آمدم من
دو چشمم چشمه ابر بهاران
که گریان زیر بارا
|
|
|
|
|
توی سرمای شب من .دل تنهام بی قرار بود
غم و غصه اشک ماتم همه از رفتن یار بود
همه آدما غریبه/
|
|
|
|
|
دیگر مرا به می خانه دعوت نمیکنی
بامن از دل دیوانه صحبت نمیکنی
هرشب تا سحر دست به دعا برداشته
|
|
|
|
|
اگه دستای تو توی دستای بی قرار من بود
فاصله بین منو تو..قد پیرهن با تنم بود
چی میشه اگه تو یه
|
|
|
|
|
با دل عاشقم ای دوست چه باید بکنم
از فراق تو دگرباره چه باید بکنم
می لعل تو اگر دست دهد وقت نکو
|
|
|
|
|
یارب از سوخته جانان اثری نیست که نیست
بر نظر گاه تو صاحب نظری نیست که نیست
سراین کنبد مینائی
|
|
|
|
|
شب آدینه وردان همه دیوانه و مست
همه لبها خموش وهمگان دست به دست
همه بازی گر عشق همه مهتاب رخ
|
|
|
|
|
عشق من
بی تو دلم غمگین است
بی تو سرد است ره خانه من
بی تو خورشید شفق خونین است
|
|
|
|
|
پیوسته دلم خون شده از گردش دوار
از حزن شب دوری آن صبح گهر بار
هردم به امیدی دل خود شاد نمودم
|
|
|
|
|
مست و مستانه بگریم بر مینای دگر
من به میخانه ی عشقم تو برو جای دگر
تو آن ناوک مژگان بلند و لب
|
|
|
|
|
روياي من به ياد تو رنگين است
چشمان تو به ياد که غمگين است
ديشب مرا به جشن خاطره ها بردي
اين
|
|
|
|
|
شبی تاریک و بی مهتاب..
شبی غمگین
شبی تنها شبی درخواب
منو آن یار شبهای زشتی ها
کنون تنها شدیم آ
|
|
|
|
|
من به درگاه توای حق به نماز آمده ام
از سرعشق توباعجزو نیاز آمدهام
ساقی کوسرت ایدوست دهد شرب مد
|
|
|
|
|
ای دل من پرده پرگار تو
ای دل من عاشق بیمار تو
ای که زمهرو رخ ابروی ماه
شا م شبم سا یه ا ن
|
|
|
|
|
ماه من آتش عشقت به دلم دوخته ای
هرشب و روز دل غم زده ام سو خته ای
ناوک چشم سیاه تو درآن پرتو ش
|
|
|
|
|
ایدل سخن از عشق مگو یار دل آزار
چون تیر درد سینه من با گل دیدار
مژگان بلندش که در آن نیست ترحم
|
|
|
|
|
درکلبه ام قدم بنه ای جان به فدای چشمت
تا جان و سر بریزم جانا به پای چشمت
دست از جهان بشستم در
|
|
|
|
|
شب آدینه و رندان همگی جام بدست
همه لبها خموش و همگان دست به دست
|
|
|
|
|
دل من پرده پرگار تو
ای دل من عاشق بیمار تو
ای که زمهرو رخ ابروی ماه
شا م شبم سا یه ا ند وه
|
|
|
|
|
حالا میشه با تو بود و حالا میشه جون گرفت
حالا میشه بی هیا هو از خدا نشون گرفت
حالا من شاه سوار
|
|
|
|
|
کجا باید رود
این قلب تب دارم
کجا باید بگرید
این چشم خون بارم
سپهر نیلگون
|
|
|
|
|
سرورانم بعضی از دوستان شعرشان شعر دل است
|
|
|
|
|
ماه من چشم امیدم به تماشاست هنوز
آسمان دل من غرق تمناست هنوز
زین تغابن که دلم داده به رسوایی ع
|
|
|
|
|
,ووقتی که خوابم نمیاد عگس چشاتو میکشم
شبا در آرزو دیدنت حسرت خواب میکشم
مثل گلای تشنه لب
|
|
|
|
|
لباتو غنچه نكن چشمام خجالت مي كشه
موهاتو شونه نكن دلم برات پر مي كشه
تو چشمام نگاه نكن بند دلم
|
|
|
|
|
یک قرن یا دو قرن
نمی دانم
شاید هزار سال تو را نوشته ام
شاید هزار سال ترا سروده ام
اما کنار چشم
|
|
|
|
|
چه کسی بی من خواند
شعر آن کوچه سرگردان را
چه کسی گفت
|
|
|
|
|
شاید شبایی باشه که بغضم بگیره
یادم بره اون تویی که هیچوقت منو یادت نمیره
برای دوست داشتن تو تموم
|
|
|
|
|
در ترانه قبلی چند جمله اشتباه تایپ شد عذر میخوام
ولی عرض کردم در ترانه دنبال وزن نباشید
چون وز
|
|
|
|
|
یارب از سوخته جانان اثری نیست که نیست
بر نظر گاه تو صاحب نظری نیست که نیست
سراین کنبد
|
|
|
|
|
چنان گمگشته درخویشم نه پائی و سر دارم
نیم از حال خود آگه نه از یاران خبر دارم
ندیدم لح
|
|
|
|
|
با این گونه عاشقی به جائی نمیرسی
در این سیاهی شب بجائی نمیرسی
همی میدوی به غروب ستاره ها
|
|
|
|
|
جای شما خالی یک هفته ائی به
مشهد میروم دعا برای همه
|
|
|
|
|
خداوند را بخاطر خوشنودی مردم خشمگین مکن
ببخشید یک هفته
|
|
|
|
|
فقط عاشق ها میتوانند به زیبائی واژه های ترانه پی ببرند
|
|
|
|
|
در فراغت ای پری ازدیده گریانم هنوز
از جفایت دلبرا سر در
|
|
|
|
|
ای دل سخن از عشق مگو یاردل آزار
چون تیر درد سینه من با گل دیدار
مژگان بلندش که در آن ن
|
|
|
|
|
یارب بسوخت جان من اندرشرارعشق
پشتم شکست همچو دلم در قرار عشق
سوزم زآه درونم چو مرغ حق
د
|
|
|
|
|
شبی تاریک و بی مهتاب..
شبی غمگین
شبی تنها شبی درخواب
من
|
|
|
|
|
بیدل زقلبت چه خبر داشت
آن شب که گذشتیم ازآ ن
کوچه تاریک
درخلوت تنهائی آن شب
دید
|
|
|
مجموع ۳۶۶ پست فعال در ۵ صفحه |