پنجشنبه ۹ فروردين
اشعار دفتر شعرِ اینجا چراغی روشن است شاعر عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
|
|
امروز
از بغض فردایم میترسم
|
|
|
|
|
یکنفر به کعبه میرود
آن یکی ره میخانه
فقط خدا میداند
حدیث دل ودلداده
|
|
|
|
|
در فصل گرما
دلم زود سیر میشود
|
|
|
|
|
غم در خانه های بی سقف
سوت میکشد
|
|
|
|
|
وقتی آدمها هرزگی میکنند
کثیف میگذرند روزها
|
|
|
|
|
من پرستویی مهاجرم
پاییز زیاد دیده ام
|
|
|
|
|
اینجا بدون تو
بوی زندان میدهد
|
|
|
|
|
دلم دروغی شیرین میخواهد
از حقیقت های تلخ رهایی یابد
|
|
|
|
|
قرن ها گذشت هنوز دل بسته ام به شعر حافظ خبر خوشی در راه است ..
|
|
|
|
|
شب بخیر زندگی شاید صبحی دیگر نباشد همه میگویند بودنمان هیچوقت نمی ماند حتی تقویم های که
|
|
|
|
|
نمیدانی چه دلتنگم بی تو پر دردم از این همه تنهایی شاعری کوچه گردم .. دعا میکنم امشب
|
|
|
|
|
دیگر نامه هایت نمیرسد
به گمانم
جاده ها خیس شدند
نمیخو
|
|
|
|
|
دیگر نامه هایت نمیرسد به گمانم جاده ها خیس شدند نمیخواهم باور کنم قاصدک ها در باران
|
|
|
|
|
آینه امروز تماشا نداشت میان شورش روزای جوانی موهایم ، همه سفید شده اند آدم است دیگر
|
|
|
|
|
جای تو خالی یادت امروز در اتاقم بود انگار دستی تنهایی ام را آتش زد .. تازه فهمیدم شور
|
|
|
|
|
دل من با دل تو !!! در دل من اما ، چیزی به جز من نیست ... میان من وتو فاصله هاست
|
|
|
|
|
هنوز فرصت هست جواب سادگیست .... روی دست روزگار مانده ام آوار میشوم با یک تلنگر جایی پر
|
|
|
|
|
کنار حسرتی دیرینه ماندم دوباره از عاشقی می سرایم .. بگو نبارد برف دوریت زمستانی دیگر ا
|
|
|
|
|
دلم هوایت را میکند لباسهایم هنوز بوی تو را میدهند نمیدانم چرا دستهایم به تو نمیر
|
|
|
|
|
راه اشتباه را نباید رفت میترسم از هیاهوی رنگها دنیا شبیه کوچه ای بن بست است .. من م
|
|
|
|
|
بودن با تو دل را می زند توشبیه فال نخوانده ای فردایت ویلان میشود .. برایم نقش بازی نک
|
|
|
|
|
چه خیال بیهوده ای برای مخفی شدن تنهایی جای خوبی نیست .. دلم میخواهد کسی باشد این روزا
|
|
|
|
|
روزی میرسد بی خیال شویم از دام خیالات رها شویم روزی میرسد پرواز کنیم از بند زندگان
|
|
|
|
|
برایم آوازی بخوان به آن تکیه کنم عاشقانه ترین حرفها با آواز گفته میشوند.. در دشت
|
|
|
|
|
دیشب پای مشتی خاطره به میان آمد دلتنگی سخت گریست باورم شد تنهایی هزاران حرف دارد
|
|
|
|
|
کنارم خالی ست دستم به خوشبختی نمیرسد شانس را ببین در خانه همسایه ام پرسه میزند.. غروب
|
|
|
|
|
گاهی می گویند اینقدر خیس نباش تقصیر من نیست سقف زندگی ام چکه میکند فصل باران نیست اما
|
|
|
|
|
مثل یک حبه قند شیرین گاهی هم به تلخی یک قهوه قجری همه میدانند زندگی میچرخد.. شب ها
|
|
|
|
|
انگار از دشت شقایق ها آمده دختری هر روز با شاخه های گل رز عشق را در کوچه یاس های سپی
|
|
|
|
|
آرزوها با من حرف نمیزنند از هر راهی میروم زندگی وارونه میگذرد.. تمام راههای من به برهوت
|
|
|
|
|
کلاغ همسایه نمیگذارد تنهایی ام لو نرود مانده ام میان مترسک ها اینجا من تنها نیستم غریبم
|
|
|
|
|
وقتی میاید
زندگی پر از رگبار
آرزوهای قشنگ میشود
فصل م
|
|
|
|
|
کاری از دستم برنمی آید در نبودنت.. وقتی با یادت بغض میکنم در کوچه های جدایی نفس های عمی
|
|
|
|
|
یک شب گناهی کردم روحم شکست آنشب برایم یک قرن گذشت هاتفی ندا داد یادش را گم کرده ای ب
|
|
|
|
|
از بس خیال بافتی آرزوهایت کال مانده اند گفته بودم در خیال هایت پرسه نزن حقیقت ها زندگی
|
|
|
|
|
قاب عکسی روی دیوار و خاطره یک شب بارانی رقیبم شده اند تنهایی هایم سرد بگذرد.. هر وقت پنج
|
|
|
|
|
از زندگیم عکس نگیرید این روزها رویای من نبود دنیا وارونه میگذرد هیچکس شبیه زندگیش ن
|
|
|
|
|
اگر فصل ها شبیه آدمها به هم نارو میزدند الان پاییز بود و آسمان پر از اشک بود در انتظا
|
|
|
|
|
دستم به آسمان نمیرسد کاش فرشته ای بیاید ابرهای تیره را کنار بزند حوالی من هوا
|
|
|
|
|
حالم خوب نیست اینجا بدون تو بوی زمستان گرفته ام خانه ام سرد است و متروک در هوای دلم
|
|
|
|
|
در خیال نقاشم طرحی از آخرین وداع کشیدم از وقتی رفته زندگی در کوچه ما سرد میگذرد این ق
|
|
|
|
|
سیلابی از حرف
در ذهنم راه میروند
با کدام زبان
سراغت ر
|
|
|
|
|
دیگر این حوالی گناهکاران برایم دست نمیزنند وقتی جمعه ها با تو حرف میزنم..
|
|
|
|
|
روز شیرین میشود وقتی با طلوع آفتاب نگاهم در چشمان تو مهتاب سر میخورد.. تو را می بینم
|
|
|
|
|
دلم که از دنیا میگیرد بخدا پناه میبرم وضو میگیرم و دلتنگی هایم را زیر لب زمزمه
|
|
|
|
|
میدانم تاوان بغض های خفته ات تنهایی بود گوشه دفتر زندگی سفید نوشتم تنهایی انتهای دلدا
|
|
|
|
|
دلم را تکان دادم زیر انبوهی از خاطرات خیس یادت کز کرده بود.. یادت مدتهاست مست
|
|
|
|
|
باورت شاید نباشد بارن که میبارد بی بهانه ، بی ترانه تا لب پنجره خیالم می آیی انگار
|
|
|
|
|
وقت نمیکنم مرتب آه بکشم اندوهها پشت سرهم میرسند فرصت نمیشود به گذشته ها سر بزنم ای
|
|
|
|
|
سایه ات همیشه با من است گرفتار میشوم دستم را میگیری
|
|
|
|
|
در چشمهایشان خیره شوی راز تلخی را می بینی مدتهاست
|
|
|
|
|
در زندگیمان بهانه ها جاهای خالی را خوب پر میکنن
|
|
|
مجموع ۱۰۰ پست فعال در ۲ صفحه |