سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 28 فروردين 1403
    8 شوال 1445
      Tuesday 16 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۲۸ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        برای شما
        ارسال شده توسط

        مسعود کاویانی

        در تاریخ : چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵ ۱۳:۰۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۶۴ | نظرات : ۰

        برای شما
        -----------------
        این روزا خیلی خسته کنندس حالم از هر کسی که دور و برمه بهم یخوره از هر چیزی که تکرار میشه از ادمای تکراری حس های تکراری نفس های تکراری ارتباطات تکراری از هر تکراری که محکوم به تکرار کردنشم حالم بهم میخوره قلبن اصلا اینطوری نبودم اما الان دنبال یه حس تازه میگردم دنبال حسی که وقتی بهش خیره میشم دستام بدون اراده من کلمات رو روی کاغد بیاره و بعد تموم شدنش با خوندن شعر بزنم زیر گریه و فقط بخونمشاین حسو این روزا کسی بهم نمیده هرجا میرم انرزی منفی و هوای نفس گیر رو حس میکنم اما وقتی به جایی که تو بودی میرم میتونم واسهع چند ثانیه نفس بکشم هواش جون میده واسه نفس کشیدن اصلا شعار نمیدم خدا رو شاهد میگیرم دقیقا حال خودمه خستم از فکر کردن به تو که نیستی و خاطرات اتفاقی و حس اشتباهیی و تلاقی خاطراتت با دیگران و حسی که برنمیگرده خیلی دلم میخواد از جایی که هستم فاصله بگیرم از این همه ادمی که دورم کردنو من اصلا نمیفهممشون شاید تو کسی باشی که بتونه حسی رو که میخوام ایجاد کنه من واقعا فکر نمیکردم یه روزی با این حد از احساس برسم که الان دارم همیشه فقط همه چی برام ماکتی بوده که باید ردش کرد تنها کسی که منو از دنیای نفس گیرم بیرون میبره مهرزاد امیرخانیه که با ترانه هاش اروم مشم و روزبه بمانی رو با عمق قلبم نفس میکشم کسی دیگه حالمو عوض نمیکنه تو شاید میتونستی این روزا که نیستی تو رو مرور میکنمو و گاهی اونقدر که لحظه های نفس گیرمو این روزا رو تو خاطراتت غرق میکنم داره تصویرت از ذهنم میره کاملا حس میکنم هرچقدر به سمت بهتر دن پیش میرم داره ناخوداگاهم تو رو فراموش میکن بذار یکمی توضیح بدم اینکه رفتی رفتی ولی خوب من واقعا دلم برات تنگ شده جدای از غرور و شکستن فرضیت که فقط شوخیه چه تاثیری رو حال من داره شکستن تو وقتی اینحا نیستی تا مثلا خورد شدنت رو ببینم تو واقعا احمقانه رفتار میکنی همیشه مثل دو سال پیش مثل حرفات به مادرم و. مثل هزاران مثل دیگه توضیح دادنم چیزی رو عوض نمیکنه اما من واقعا حس میکردم یکی داره تو سرم حرف میزنه اونقدر واضح و شفاف که دو نفر با هم حرف میزنن اتفاقی که برام افتاد رفتارم با تو رو الان که ارومم به خدا اصلا باور نمیکنم چی سرم اومد چه اتفاقی افتاد خود من گیجم و حس شاعریم از همون زمان فعال شد البته اولین شعرم دئر مقابل محال که خودم خیلی خوشم اومد خنده دار بود از زمستون متنفرم حالمو بدتر میکنه منو به سمت اشک ریختن میبره بی دلیل نه بخاطر تو دارم خودمو از دست منیدم با این احساسات غلیظی که الان دارم دارم گم میکنم خودمو تو احساسی که قراره بنویسمش و با خوندش بزنم زیر گریه حالمو درک نمیکنم شعرهای منتشر نشده زیادی دارم که رو سایت نیومده ولی اونقدر به بهتر و بهتر شدن فکر میکنم که چیزی قانعم نمیکنه همین حالام نمونه شعرمو بدم به... تایید میکنه ولی دنبال حسی میگردم که هنوز بهش نرسیدم لعنت به این دنیای قانونمند و احمقانه که بدترین قانونش حسرت داشتن چیزای نداشتته طی چند ماه اینده اونقدر حسمو ارتقاع میدم که ترانه هامو برای مهرزاد بفرستم اون نظر بده کسی که از نظر من معجزه ترانه سرایی ایرانه با کلمات ساده و حس فوق العادش دیدن تو همنیشه بخش جذاب زندگی من بوده کسی که از ساده ترین حرفای بانمک میخنده حسش رو راح بروز میده و احخساتاش رو راحت به من نامحرم نشون میده انصافا من و تو اگه با هم بودیم من میتونستم به مهرزاد امیرخانی برسم شاید تو ترانه هام همه چیز رو اصول نباشه اما به زودی همه چیز مطابق هم در میاد شکستنت خورد کردنت له شدن تو درد منو تسکین نمیده بودنت هم همین طور یه اتفاقی تو زندگی من افتاده گیتی به رومک باز شده که دیگه ادم سابق نیستم من بابت تمام رفتارایی که باهات داشتم عذرخواهی میکنم عذرخواهی میکنم از درست نادرستش از بد و خوبش از خودم بابت بلایی که خودم سم اوردم و تو باعث شدی اینکه بلاخره به حدی که میخوام برسم رو خودم باید بسازم و اینکه اصلا به فکرت نباشم رو واقعا منیگم نوشتن ترانه های..... میتونه اونقدر بهم دلخوشی بده که تو رو توش درد تو رو. غرق کنم و من فقط به اینده فکر میکنم اخرین پستم برای تو نه شما بود چی میشد تو فقط یک قدم با من فاصله داشتی و. دیگران تو شروع راه چی میشد به جای این همه همخون ناهمگون که داغونم میکنن تو بودی من فقط تو یه فضای اروم و با خیال بارونی که از پنجره پیداست مینوشتم بوی پاییز میاد تعبیرت احساست همین حده تعبیر من از پاییز پاییز حوالی غروب زیر نور چراغ های خیس خیابان پاییز دیوار شکننده برگ های و اشک های کشنده رو درد ها و التیام برهم ننده زخم ها و تکرار کشنده خاطرا پاییز خواب رویایی و مرگبار برگ ها پاییز خیال عاشقانه ها و خواب ترانه های زمزمه شده زیر رگبار پاییز اخرین فصل از اولین فصل طلایی خاطذات گشنده فکر کنم کافی باشه بوی پاییز می اد رو اصلا خوب استفاده نکردی حسی نداشت حس باید قابل لمس باشه و حرف تو دقیقا حرف منو رسوند که گفتم الان 
        بی خیال رو نوشتم ارسال کردم به سایت فکر کنم فردا تایید بشه بیخیال تو من فقط به اینده فکر میکنم 
        بی من خوش بگذره 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۶۶۳ در تاریخ چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵ ۱۳:۰۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0