سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      مخاطب خاص
      ارسال شده توسط

      مسعود کاویانی

      در تاریخ : جمعه ۲۴ دی ۱۳۹۵ ۲۲:۴۳
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۶۰ | نظرات : ۱

      هر چی بیشتر ترانه منویسم یک خاطره از تو رو باهاش دفن میکنم حقیقتا همیشه میترسم روزی برسه دوباره ببینمت به حد کافی حرف برای گفتن دارم نیازی بهت نیست چرا دلم مثل خودت خیلی تنگ شده ولی من با تو فرق دارم تو با جدا شدنت از من فقط غرورت رو ترمیم کردی من با از دست دادنت حسمو ارتقا دادم  انصافا ضرر کردی شاید الان دلت میخواد دوباره برگردی دلم میخواد برگردی صادقانه میگم برگتنت دیدن دوبارت شاید بتونه حس منو بیشتر کنه داشتن انگیزه هر چند من و تو مایی نبودیم ما فقط .... برای تو من.... اما برای من شما بی خیال ببین میدونم رفتنت یه اتفاق عادی بوده ربطی به من نداره اما تو روز بارونی واقعا حس کردم از همیشه نزدیکتریم بی خیال من من تموم مدت زندگیم تا قبل از نوشتن تو دنیای احمقانه ای بودم که الان یادش منو ذجر میده اره واقعا تو تنها نقطه روشن گذشته ای که نمیشه به راحتی ازش گذشت تو دو ماه گذشته روزای سختی داشتم هیچکی به جز رقیق من فریاد همراه من دیونه نبوده شاید اونم مثل من بوده که حالمو درک میکنه این روزا به جایی میرم که ازت خاطره دارم دیگه مثل اخرین دیدار دییونگیم نیستم خیلی اروم شدم خوشحالم که الان جای تو با یکی مهریون تر از تو پر شده با من مثل تو رفتار میکنه انصافا شبیه تو رو اصلا ندیدم اینکه مثل تو شاید دوسم داشته باشن هستن اینکه من مثل تو بی خیال قدرت تخیل دنیای عجیبیه وقتی چشمامو میبندم میتونم لحظه هایی که با تو بودن رو مرور کنم دقت کردی هرچی میگزره احساس شعرهام داره عمیق تر میشه داره از سطح هیجانی احساسم به عمق میبرمت میدونم برنمیگردی رفتی که بنگردی چون میتونستی باشی غرور تو یکی منو به خنده میندازه میتونستی یمونی و من له کنی اما توبچگانه ترین راه انتخاب کردی برای شکستن من اما من هوشمندانه ترین راهو برای شکستن تو کاش مونده بودی و ترمبیمش میکردیم خدا تو زندگی من هیچ جایی نداشت اما الان که میتونم بنویسم خدا تازه برام شده کسی که اگه یه ان حواسش به من نباشه میمیرم ارزومه حرفهام رو همه بشنون هرچیزی قیمتی داره قیمت شکسان من با رفتنت نوشتن منه بدون شک خوب میدونستی چقدر وابستم مرد روزای سخت من نبودی هرچند من واقعا ادمی شده بودم که خواهر خودم درکم نمیکرد چه برسه تو دلم خیلی پره از دست تو مهم نیست اینجا نیستی من باهاش کنار اومدم  اصلا دلیل رفتنت رو درک بابا اصلا ربطی به من نداره فرق تو با بقیه برای من مثل فرق بین رد شدن و دلبستگی بود کسی رو نمیبینم این روزا فقط به نوشتن فکر میکنم فریاد میگه پیشرفتت عالیه اره چون خود من بارها شده اشک تو چشمام جمع شده به یاد تو اره واقعا به یاد تو گفتم فرق داشتی با دیگران این دقیقا همون موقعیه که قلبم نقشه شکستن تو رو میکشه همون وقعی که ترانه هام تو اوج دوست داشتن و نفرت مینویسم شروع وابستگیموتو دقیقا یادمه چه احمق بودم من چه ساده بودی تو واقعا میگم این روزا بودن کنار هیچ کسی حسمو تحریک نمیکنه جز تویی که با من غریبه ای به نظر من تو هم سعی کن بنویسی ادبیات خوندی نه از تعبیر پاییزت میشد اونو فهمید و اینکه با حرف من اونطوری ازم رو برگردوندی ادبیات خوندی تو باید بتونی تو نوشتن چندین برابر من حرفه ای بشی اگه من ادبیات خونده بودم عالی میشد یه شعر در موزد شکست بنویس بازنده تویی نه من اگه احساسی به من داشته باشی که داری باید ندیدن من این روزا ناراحتت کنه مثل من ولی من و تو خیلی با هم فرق داریم هیچ وقت تو دوست داشتنت لااقل یه خودت خیانت نکن ارزومه یه روزی بتونم مثل کسی که ارزوم اینه شبیهش باشم شعر بنویسم حال عجیبیه فکر کردن به تو حالمو بهتر میکنه چون حسمو قوی تر میکنه یه وقت تغییر کردن اونی که برات همه چیزته تو رو میشکنه یه وقتایی تصمیم میگیری انتقام تک تک لحظه های غصه خوردنت رو ازش بگیری تو دقیقا همین حس رو داری درکت میکنم خود من الان از یاد اوری روزای دیونگیم وحشت دارم اما من چیزی رو دارم که از نظرم اگه تا پای مرگم میرفتم ارزشش رو داشت فکر کنم 5 سالی شده که از مرز غریبه بودن عادی بودن گذشته بودیم هرچند بعد تو من قراره خیلی رابطه ها پشت سرم بذارم و خیلیا تو دلم بیان و برن اما تو فکر نکنم بتونی کسی رو مثل من دوست داشته باشی هنوز حال من میپرسی نه حسش میکنم کاملا توهم نیست چون احساست تو رو به سمتم میکشونه تو راحت میتونی اما من احساسم به سمتت کشیده بشه دقیقا از نظر تو باید همون چیزی بشه که فکر میکنی اینکه نبودت ازارم بده نه؟ نه اینطور نیست چراغ خاموش و بدون هیچ نشونه ای رفتی الانم قاعدتا منتظر ببینی کی کجا من از پا در میام وقتی شندیم رفتی بیشتر ازین که بترسم هیجان زده شدم من تقریبا تو تمام شهر شناخته شده بودم به تعغیر رفتارم یک سطح سفید رو وقتی روش لکه های مشکی باشه شدیدا دیده میشه تقریبا همه به خانوادم میگفتن این چش شده رفتن تو از اینجا یعنی دفن کردن تمام خاطرات من فریاد میگه داری پیشرفت میکنی دلیلش خیلی سادس من این روزا تموم البوم های موسیقی رو گوش میدم تا کلمات و ریتم ها تو ناخوداگاهم ذخیره بشه اگه میخوای بنویسی باید موزیک گوش کنی یادته گتم ماورا.. این دقیقا خود ماوراست چیزی فراتر از قدرت عادی ذهن چیزی که من تو پست تلقین ازش حرف زدم قدرت ساختن چیزایی که در حالت عادی ذهن توان پردازشش رو نداره باری ادمی مثل توئ تخیل بی معنیه چون نمیتونی درکش کنی چقدر بدبختم من به کسی وابسته شدم که الان که نیست حتی نمیوتن سرغشو بگیرم تو نابغه بودی من احمق بودم بی خیال حرفامو نزنم درد رفتن تو نه شما خیلی سخت تحملش ایشالا خدا کمک کنه بتونم تو شعر گفتنم موفق بشم شاید اگه به نقطه دلخواه خودم برسم بتونم تو رو بشکنم اره خیلی دوست دارم ولی شکستنت سرجاشه میتونستی از همون اول نباشی به اینده فکر نمیکردی که قراره بری دروغ محضه اما من این روزا به اینده فکر میکنم به شکستن تویی که هیچ نسبتی با من نداری شکستن تو ارومم میکنه یکمی اما دیدن دوبارت داغونم میکنه ازینکه هنوز حال منو میپرسی خوشم میاد  نشون میده هرچقدر نوشتن من دار بهتر میشه احساس تو هم داره قوی تر میشه تو زندگیم اصلا فکر نمیکردم یه روزی بخوام به شکستن یه جنس مخالف فکر کنم اصلا مهم نبوده این چیزا برام اما تو واقعا با همه فرق داشتی شکستنت باید با همه فرق داشته باشه عجیب نیست دقیقا حال خودت وقتی تصمیم به رفتنت گرفتی قدرت تخیل من بیشتر از اینکه به نفعم باشه داره داغونم میکنه هرجا هستی خوش باشی امیدوارم ارزش رفتنت بیشتر از ارزش احساست به من باشه جای تو بودم به شکستنت فکر نمیکردم ولی الان جای تو باشم از احساسم میگذرم ولی نمیتونی نه ؟

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۷۶۵۳ در تاریخ جمعه ۲۴ دی ۱۳۹۵ ۲۲:۴۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
       موسی عباسی مقدم
      دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۵ ۱۵:۳۹
      درود برشما زیبا و خواندنی بود بزرگوار خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0